| کد مطلب: ۴۸۴۶

آیا توئیتر فارسی برابری سیاسی را تقویت می‏‌کند؟

آیا توئیتر فارسی برابری سیاسی را تقویت می‏‌کند؟

با ظهور رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در دهه اول قرن جدید میلادی، امید فراوانی برای بسط برابری در میان اقشار مختلف مردم ایجاد شد. در سال‌های اولیه، این ایده گسترش

Rahbari mohammad

محمد رهبری

پژوهشگر شبکه‌های اجتماعی و سیاست‌پژوه

با ظهور رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در دهه اول قرن جدید میلادی، امید فراوانی برای بسط برابری در میان اقشار مختلف مردم ایجاد شد. در سال‌های اولیه، این ایده گسترش یافت که افراد از طریق این شبکه‌ها می‌توانند بدون نیاز به رسانه‌های جریان اصلی، بدون هزینه‌های مالی فراوان و بدون ترس از سانسور، مطالبات و دغدغه‌های عمومی خود را بیان کنند. این تصور وجود داشت که یک فرد با انتشار یک توئیت انتقادی، می‌تواند توجهات را به خود جلب کند و هر فرد، دارای یک رسانه مختص به خودش می‌شود.
باورمندان به این ایده تصور می‌کردند که از آنجایی که هر فرد یک اکانت اختصاصی در فیس‌بوک، توئیتر و سایر شبکه‌های اجتماعی دارد، می‌تواند از طریق اکانت خود در قامت یک رسانه اثرگذار باشد، بدون آنکه نیاز به هزینه‌های مالی فراوان داشته باشد و از این طریق، صداهای حاشیه‌ای که به‌دلیل فقدان منابع مالی یا روابط سیاسی شنیده نمی‌شد، حالا شنیده شود.
اما آیا واقعا شبکه‌های اجتماعی و به‌طور خاص توئیتر، برابری سیاسی را تقویت می‌کنند و باعث شنیدن صداهای حاشیه‌ای می‌شوند؟ در توئیتر صدای چه افرادی بیشتر پژواک پیدا می‌کند؟ آیا چهره‌هایی که در بیرون از توئیتر شهرت یا قدرت یا ثروت دارند، در توئیتر پژواک صدای بیشتری دارند یا چهره‌های بی‌صدا؟ برای پاسخ به این سؤالات اثربخش‌ترین کاربران و بک‌گراند اجتماعی و سیاسی اثربخش‌ترین کاربران مورد بررسی قرار گرفته است تا نقش توئیتر در تقویت صداهای حاشیه‌ای و مسئله برابری بررسی شود.
به‌منظور شناسایی اثربخش‌ترین کاربران توئیتر، کاربرانی که در بازه زمانی بهمن 1400 تا 25 شهریور 1401 (قبل از آغاز اعتراضات) توئیت‌هایشان به‌طور میانگین بیشترین لایک یا ریتوئیت داشت، شناسایی شدند. سپس بر مبنای «مجموع ِ میانگین ِ لایک و ریتویت» اثربخش‌ترین کاربران توئیتر شناسایی شدند که نتایج آن در جدول پیوست آمده است. همچنین این معیار در انتخاب کاربران گذاشته شده است که هر کاربر در مدت مذکور بیش از 1 بار توئیت زده باشد؛ چراکه با یک توئیت، ولو با لایک و ریتوئیت بالا، چندان نمی‌توان بر فضای توئیتر اثرگذار بود.
اگر این کاربران را بر این اساس دسته‌بندی کنیم که پیش از ورود به توئیتر شهرت، قدرت یا ثروتی داشتند یا نه، آنگاه می‌توانیم بهتر راجع به مسئله برابری در این فضا صحبت کنیم. اگر شهرت این کاربران به‌واسطه آن باشد که در بیرون از توئیتر صاحب قدرت/شهرت یا ثروت هستند، آنگاه به‌نظر می‌رسد که توئیتر صرفا به ابزاری جهت پژواک صدای صاحبان قدرت و ثروت تبدیل شده است؛ اما اگر این کاربران صرفا درون توئیتر اثرگذار باشند و یا شهرت‌شان را به‌واسطه فعالیت‌های توئیتری به‌دست آورده باشند، آنگاه می‌توان گفت که توئیتر باعث شده تا صدای افرادی به‌گوش برسد که بدون توئیتر شنیده نمی‌شدند.
براساس یافته‌های به‌دست آمده، در بازه زمانی بهمن 1400 تا 25 شهریور 1401 (پیش از آغاز اعتراضات)، از میان 50 کاربری که در این بازه زمانی بیش از 1 بار توئیت زده‌اند و توئیت‌شان به‌طور میانگین بیشترین لایک و ریتوئیت را داشته است، 21 کاربر به‌دلیل بک‌گراند بیرونی خود (شهرت، ثروت یا قدرت بیرونی) در توئیتر اثرگذار هستند و 29 کاربر به‌دلیل فعالیت خودشان در توئیتر اثرگذارند.
البته در میان این کاربرانی که به‌دلیل فعالیت خودشان در توئیتر اثرگذار هستند، کاربرانی نیز دیده می‌شوند که ظاهرا با حمایت سازماندهی‌شده دولت‌ها اقدامات‌شان دیده می‌شود اما چون امکان اثبات این مسئله در این موضوع نیست، این موضوع در این بخش ارزیابی نمی‌شود.
اما نکته مهمی که در این میان باید به آن توجه کرد آن است که اکثر کاربرانی که سیاسی می‌نویسند و بر فضای سیاسی توئیتر اثرگذار هستند، به‌دلیل بک‌گراند بیرونی خود این اثرگذاری را دارند. به‌عبارت بهتر، اکثر کاربران اثرگذاری که با نام مستعار در توئیتر فعالیت می‌کنند و اثرگذاری‌شان مرهون توئیت‌ها و فعالیت‌هایشان است، عمدتا راجع به موضوعات روزمره یا طنز توئیت می‌زنند. اما در میان 21 کاربری که تأثیرگذاری‌شان به عاملی بیرونی بازمی‌گردد، 15 کاربر به‌طور خاص در موضوعات سیاسی توئیت می‌زنند.
این یافته‌ها نشان می‌دهد که اگرچه نمی‌توان به‌طور قطعی ادعا کرد که کاربران اثرگذار در توئیتر، کسانی هستند که به‌خاطر قدرت یا شهرت یا ثروتِ بیرونی اثرگذارند، اما در میان کاربرانی که بر «فضای سیاسی» توئیتر اثرگذار هستند، این امر محتمل‌تر است. به‌عبارت دقیق‌تر، خبرنگاران تلویزیون‌های فارسی‌زبان (مانند ایران‌اینترنشنال)، یا چهره‌های برجسته اپوزیسیون و یا هنرمندان و ورزشکارانی که در توئیتر مطالب سیاسی می‌نویسند، اثرگذاری بیشتری بر فضای آن دارند؛ لذا می‌توان نتیجه گرفت که احتمالا کاربران عادی در توئیتر «اثرگذاری سیاسی» کمی دارند و این صدای قدرتمندان است که در توئیتر بیشتر پژواک پیدا می‌کند و به‌عبارت بهتر در توئیتر، قدرتمندان قدرتمندتر می‌شوند. این همان موضوعی است که کریستین فوکس در کتاب «رسانه‌های اجتماعی: خوانش انتقادی» بیان کرده است. کریستین فوکس با نگاهی انتقادی به رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، یکی از کسانی است که ایده‌ی بسط برابری توسط این رسانه‌های نوظهور را مورد انتقاد قرار داده است. او معتقد است که «فرهنگ اینترنت از اقتصاد سیاسی جدا نیست؛ اما به‌شدت سازمان‌یافته، تحت کنترل و در تملک شرکت‌هاست. فرهنگ رسانه‌های اجتماعی بر یک صنعت فرهنگ مبتنی است». او معتقد است که در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی «همه عقاید قدرت یکسانی برای ابراز شدن ندارند و عقاید موجود معمولا در حاشیه قرار می‌گیرند؛ زیرا در فرهنگ کنونی، «دیده‌شدن» منبع اصلی قدرت تلقی می‌شود و بازیگران قدرتمند نظیر شرکت‌های رسانه‌ای که قابلیت خرید و فروش دارند، از آن برخوردارند».
بنابراین اگر بخواهیم به پرسش‌های این یادداشت پاسخ دهیم، باید گفت که چهره‌هایی که در بیرون از توئیتر شهرت یا ثروت دارند یا به یک دولت و قدرتی متصل هستند در توئیتر پژواک صدای بیشتری دارند و صداهای حاشیه‌ای و محروم (دستِ کم در موضوعات سیاسی) سخت‌تر شنیده می‌شوند و برخلاف تصور، همه فرصت یکسانی برای ابراز شدن ندارند و هر آن کسی که بیشتر بتواند برای دیده‌شدن «هزینه» کند بیشترین شنیده و همین دیده شدن به منبع جدیدی برای قدرتش تبدیل می‌شود و این‌گونه توئیتر به بسط نابرابری کمک می‌کند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی