| کد مطلب: ۸۴

18 تیر؛ آغازِ یک پایان

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

بیست و سوم تیرماه سال 1378 برای جنبش اصلاحات روزی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز بود. از آن روز به بعد گرچه نیروهای اصلاح‌طلب برای مدتی فضای رسانه‌ای کشور را در تسخیر خود داشتند و به کمک آن، مجلس ششم را نیز به طور کامل به کنترل خود درآوردند، اما افول تدریجی آنها از همان روز آغاز شد. در حقیقت ماجرای حمله به کوی دانشگاه در 18 تیر دو مسئلۀ پنهان‌ماندۀ آن دوره را برملا کرد. نخست آنکه دولت اصلاحات از توان لازم برای مدیریت یک حادثۀ قابل بهره‌برداری در جهت اهداف خود برخوردار نیست و دوم آنکه محافظه‌کاران قادرند از طریق تهاجم به اهداف مورد نظرشان، فضای سیاسی را امنیتی کرده و در پرتو آن، ریشۀ نیروهای اجتماعی حامی اصلاحات را به تدریج بخشکانند. اوج بدبختی در این حادثه آنجا بود که اصلاح‌طلبان سرخوش از پیروزی‌های مقطعی، نه‌فقط ضعف خود در مدیریت بحران را آسیب‌شناسی نکردند، بلکه حتی از تحلیل دقیق حادثه و پیش‌بینی عواقب آن نیز باز ماندند. در مقابل اما محافظه‌کاران، از نوع مواجهه خود و رقیب‌شان با بحران، درس لازم را گرفتند. آنها در ماجرای حمله به کوی دانشگاه متوجه ضعف شدید طرفِ مقابل‌شان در کنترل جوانان حامی اصلاحات و به‌خصوص اعتراضات خیابانی آنها شدند و با بهره‌برداری امنیتی از این نقصان، کل روندی را که بالقوه فرصتی برای تقویت و استحکامِ فضای اصلاح‌طلبی در کشور بود، در جهت عکس آن سازمان دادند. در واقع، حمله به دانشجویان مقیم کوی دانشگاه تهران در امیرآباد چنان سبعانه، بی‌رحمانه و ظالمانه بود که هیچ‌کدام از نهادها و مقام‌های رسمی، کمترین امکانی برای دفاع یا سکوت در برابر آن نداشتند و به همین علت نیز پس از انتشار خبرهای آن، همگی در محکومیت شدید آن هم‌صدا و هم‌زبان شدند. ادامۀ منطقی این روند ممکن بود نیروهای مسئول حمله به کوی امیرآباد و سازمان‌دهندگان آن را به دادگاهی واقعی بکشاند و نهایتاً از صحنۀ سیاسی کشور منزوی یا حذف کند، اما ماجرا به دلیل ضعف عملکرد دولت اصلاحات و فرصت‌طلبی و نیرنگ طرفِ مقابل، به کلی دگرگون شد و شاکی و متهم به سرعت جای یکدیگر را گرفتند. قاعدتاً خشم و برانگیختگی دانشجویانی که بی‌هیچ‌گناه و تقصیری مورد اهانت و ضرب و شتم و ایلغار عده‌ای اصطلاحاً «لباس شخصی» قرار گرفته بودند، از هر جهت طبیعی بود. صحنه‌های بجامانده از شبیخون شبانه، واقعاً دل هر انسان عادی را به درد می‌آورد. با پرتاب برخی دانشجویان از پنجره به بیرون و نابینا کردن چشم یکی از نخبه‌های آنان و تخریب لوازم زندگی و تحصیل‌شان، نمایشی از سنگدلی بی‌مانندی به اجرا درآمده بود که در تاریخ معاصر کشور از شدت سبعیت نمونه نداشت. خشم دانشجویان سبب تجمع آنها در کوی شد. آنان خواستار مجازات مسببان فاجعه بودند و اطمینانی هم به کشف حقیقت و اجرای عدالت نداشتند. در چنان وضعی، لازم بود که سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور وقت در میان دانشجویان زجردیده و به خشم آمده حضور یابد و ضمن ابراز همدلی و همدردی با آنان، پیگرد قانونی مهاجمان را با تأکید بر جدول زمانی مشخصی، متعهد شود. گویا مشاوران آقای خاتمی او را از حضور در صحنۀ حادثه منع کردند زیرا از آن بیم داشتند که برخی دانشجویان از شدت ناراحتی، شأن و حرمت او را پاس ندارند. به نظرم این مشورت از سر ترس بی‌دلیل و محافظه‌کاری ناموجه بود و نهایتاً سر از فاجعه در آورد. به احتمال بسیار زیاد، حضور خاتمی می‌توانست مرهمی بر جراحت روحی و جسمی دانشجویان زخم‌خورده بگذارد و آنان را نسبت به اجرای عدالت در مورد مهاجمان دلگرم کند. در هر صورت، آقای خاتمی در کوی دانشگاه حاضر نشد و به جای او شماری از چهره‌های اصلاح‌طلب از داخل و خارج نظام در جمع دانشجویان حاضر شدند تا آنان را به پیگیری قضایی جنایت پیش آمده متقاعد کرده و از ورود به خیابان برحذر دارند. این چهره‌ها نیز متأسفانه از تکنیک لازم برای آرام کردن یک محیط متشنج و انفجاری برخوردار نبودند. برخی از آنها در سخنرانی خود، واژگان شسته-رفتۀ مدنی نامتناسب با تشنج محیط را به خدمت گرفتند و بنابراین از سوی جمعیت خشمگین هو شدند. برخی نیز با تکیه بر تجربه‌های سیاسی تاریخ مبارزاتی خود و برشمردن خطرات و تهدیدهای ورود به خیابان در آن شرایط، ناخواسته به ترساندن دانشجویان مبادرت کردند بدون آنکه متوجه باشند آدم خشمگین معمولاً نترس می‌شود و هرگونه برانگیختن غریزۀ ترس خود در آن وضعیت را با عصبانیت پس می‌زند. بدین ترتیب، این عده از سخنرانان نیز هو شدند. سایر سخنرانان هم که اوضاع را اینگونه دیدند گویی دلیل حضورشان در صحنه را به کلی از یاد بردند و با لحنی توفانی و خروشان، عملاً به تشنج اوضاع و ترغیب دانشجویان به ورود به خیایان دامن زدند. در ابتدای اعتراض‌های خیابانی سران دفتر تحکیم وحدت نهایت تلاش و قدرت سازماندهی خود را به کار گرفتند تا حرکت و شعاری خارج از توان و خواست اصلاح‌طلبان از معترضان سر نزند. حضور در خیابان از سر خشم اما منطق خود را دارد. در ادامۀ کار اوضاع از دست سران دفتر تحکیم خارج شد و اعتراض‌ها به میدان انقلاب و دانشگاه تهران رسید و کار عملاً به دست فعالانی افتاد که نه فقط دل در گرو دولت اصلاحات نداشتند بلکه مطالباتی مغایر برنامه‌های آن را دنبال می‌کردند. طرف مقابل نیز گویی منتظر همین بود تا با تهدیدآمیز و خطرناک جلوه دادن وضعیت، شرایط را امنیتی کند و مدیران اصلاح‌طلب را از مدیریت ماجرا کنار بگذارد و خود زمام رفع و رجوع آن را با استفاده از قدرت فیزیکی به دست گیرد. باقی داستان هم که هنوز از یادها نرفته است. حوادث مسجد دانشگاه و دستگیری شماری از دانشجویان و معترضان و محکوم کردن آنان به حبس‌های سنگین و سرانجام برگزاری دادگاهی برای محاکمۀ مهاجمان که نحوۀ عملکردش آه از نهاد هر انسان منصف برآورد! بدین ترتیب بود که محافظه‌کاران راه سوار شدن بر اوضاع را یافتند و به تدریج اصلاح‌طلبانِ فاقد استراتژی روشن و ناتوان از مدیریت میدانی را تا آخرین پله عقب راندند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی