| کد مطلب: ۷۸۸

پوتین مســــــــکو را دوپاره کرد

پوتین مســــــــکو را دوپاره کرد

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

اشپیگل در این گزارش بررسی کرده است: چرا بسیاری از مردم روسیه از جنگ حمایت می‌‏کنند؟

مرد جوان، همانطور که پاسپورتم را ورق می‌‌زند، می‌‌پرسد: «در بوچا بودی؟» در اتاقی بدون پنجره در ترمینال شماره دو فرودگاه شِرِمِتیه‌‌وو نشسته‌‌ایم. من به مسکو برگشتم؛ شهری که 14 سال است در آن زندگی می‌‌کنم. برای اولین‌‌بار در شش ماه گذشته انگار دولت روسیه این‌‌بار سوالاتی برای پرسیدن از من دارد. مرزبان ابتدا پاسپورت مرا گرفته بود. سپس دو افسر دیگر با من صحبت کردند. یکی از آنها وقتی دیگری اتاق را ترک کرد، پرسید: «نظرت درباره عملیات ویژه نظامی چیست؟» ترکیب «عملیات ویژه نظامی» همان تهاجم روسیه به اوکراین است که روس‌‌ها این نام را برایش جعل کرده‌‌اند. پاسخ دادم: «جنگ وحشتناک است.» حالا ساعت‌‌ها منتظر مانده‌‌ام تا دیگری بیاید و سوال دوم را بپرسد. مرد جوان خود را آلیک معرفی می‌‌کند که احتمالا در سرویس امنیت فدرال (اف‌‌اس‌‌بی) کار می‌‌کند. حقیقت این است که بله، من در بوچا، حومه کی‌‌یف بودم و جنایاتی را که سربازان روسی علیه غیرنظامیان اوکراینی مرتکب شده‌‌اند، دیدم. حتی اگر رهبری روسیه ادعا کند که همه این ماجراها، تبلیغات ساختگی غربی‌‌ها و امثال من است. من شاهد پیامدهای حمله پوتین به اوکراین بوده‌‌ام و دقیقا همان‌‌طور که آلیک از من سوال داشت، من هم از روسیه سوال داشتم. در این کشور چه می‌‌گذرد؟ در این کشوری که جنگی به‌‌راه انداخته که برایم غیرقابل تصور است، چه می‌‌گذرد؟ کشوری که مدت‌‌های زیادی است می‌‌شناسمش اما هنوز هم این‌‌قدر کم می‌‌شناسمش. آلیک به یک «بله» ساده درباره بودن من در بوچا، بسنده کرد. او محترمانه از من خواست تا عکس‌‌های موبایل مرا ببیند، که من هم مودبانه درخواستش را رد کردم و خواست که اینقدر از روسیه بد ننویسم که جواب طفره‌‌آمیزی را زیر لب زمزمه کردم. بعد از گذشتن سه ساعت، انتظار به پایان رسید و من موفق شدم دوباره وارد کشور شوم. در مدت زمانی که در مسکو بودم، جغرافیای ذهنی دوستان آلمانی‌‌ام را برعهده گرفتم. همان دوستان برلینی‌‌ام که برای سفرهای کوتاه به آتن و پالرمو و مادرید می‌‌رفتند، نمی‌‌دانستند که تا مسکو فقط دو ساعت‌ونیم فاصله دارند. روسیه برای آنها بی‌‌نهایت دور به‌‌نظر می‌‌رسید و من این را مایه تاسف می‌‌پنداشتم. پوتین و سیاست جهانی به من ثابت کرد که اشتباه می‌‌کنم. مسکو به جایی بسیار دور تبدیل شده است. دیگر پرواز مستقیمی از آلمان به مسکو وجود ندارد. پرواز من از آنتالیا به شِرِمِتیه‌‌وو به‌‌خاطر اجتناب از حریم هوایی جنوب روسیه، پنج ساعت به سمت مرز قزاقستان منحرف شد. پرواز به مسکو حالا پروازی طولانی است. اگر ندانید که روسیه با کشور همسایه خود، اوکراین وارد جنگ شده، در داخل مسکو این را متوجه نخواهید شد. علامت‌‌های Z که نماد «عملیات ویژه نظامی» است، به ندرت در اینجا دیده می‌‌شود. گهگاه پرتره‌‌ای آویزان از یک سرباز را در کنار جاده می‌‌بینید. فضای عمومی خالی از هیاهوی جنگ است. اما تلویزیون و رادیو پر از این اخبار است. این را زمانی متوجه شدم که رادیو‌‌ی خود را که در خانه روی «اکو مسکو» تنظیم شده بود، روشن کردم. ایستگاهی رادیویی که زمانی فقط موسیقی پخش می‌‌کرد، حالا محفلی برای بحث‌‌ها و سخنرانی‌‌ها شده بود. اکو مسکو که در سال 1990 تاسیس شد، در ماه مارس به اتهام انتشار «اخبار جعلی» در مورد «عملیات ویژه نظامی» در اوکراین مجبور به تعطیلی شد. در ماه جولای رادیو را روی ایستگاه دیگری بر فرکانس 2/91 بردم. «رادیو اسپوتنیک»، ایستگاه رادیویی تبلیغاتی دولتی بود. داشت در مورد حمله موشکی روسیه به وینیتسا صحبت می‌‌کرد. صدای زن جوانی می‌‌آمد که توضیح می‌‌داد چرا نباید زیادی برای غیرنظامیانِ اوکراینی دلسوزی کرد. با حالتی عشوه‌‌آمیز می‌‌گفت: «من برای سگ‌‌ها و گربه‌‌ها و اسب‌‌ها و پرنده‌‌ها هم [که جان‌شان را از دست دادند] تاسف می‌‌خورم. اما با چنین نگرشی اصلا نباید شروع می‌‌کردیم.»

چیزی شوم در قلب مردم وجود دارد

الکسی وِنِدیکتوف را در رستورانی، درست پشت وزارت امور خارجه ملاقات کردم. او بیش از 24 سال رئیس ایستگاه رادیویی اکو مسکو بود. موهای سفید و بلند و پریشانش، او را کمی شبیه پروفسورهای دیوانه کرده بود. برای من او نماد مسکو بود؛ شهری که در 24 فوریه، روز حمله روسیه به اوکراین، به‌‌طور کامل از بین رفت؛ شهری که گرچه تا پیش از آن دموکراسی از آن رخت بربسته بود، هنوز کسانی که در قدرت بودند با مخالفان، تعامل اجتماعی داشتند. آرزوی وِنِدیکتوف این بود که جهان را به دو دسته دوستان و دشمنان تقسیم نکند، در میان دولت و مخالفان حرکت کند و میان‌شان میانجی‌‌گری کند. او با پوتین شراب نوشیده بود، وزرا را می‌‌شناخت و با سخنگوی پوتین و رئیس کانال تبلیغاتی راشا تودی دوست بود. او در ایستگاه رادیویی‌‌اش به‌‌طور مرتب صحنه را به روی مخالفان ستیزه‌‌جوی دموکراسی، مانند الکسی پروخانوف نویسنده باز کرده بود. پس از بسته شدن اکو مسکو، پروخانوف گفته بود، هرکس می‌‌خواهد صدای مرا در این رادیو بشنود، «سرش را روی زمین بگذارد و صدای تانک‌‌هایی را که به‌‌سوی دونباس حرکت می‌‌کنند، بشنود. این صدای حرف زدن من است.» هر پاییز، وِنِدیکتوف و اعضای ایستگاه رادیویی‌‌اش مهمانی بزرگی می‌‌گرفتند که مقامات دولتی، نمایندگان دوما، فعالان و مخالفان سیاسی در آنجا یکدیگر را ملاقات می‌‌کردند. حتی میخائیل گورباچف مسن هم می‌‌آمد. حالا که رژیم، خواهان وضوح و تعهد است، وِنِدیکتوف نقش خود را از دست داده است. وِنِدیکتوف می‌‌گوید: «در همان 24 فوریه می‌‌دانستم که حتی اگر قرار باشد موسیقی هم پخش کنم، آنها ایستگاه مرا می‌‌بندند.» اما او احتمالا خواسته این کار را تسریع کند: «صبح زود به استودیو رفتم و گفتم «این کار عواقب فاجعه‌‌باری برای کشور من خواهد داشت. پوتین اشتباه فاحشی مرتکب شده است» پوتین این سخنان مرا خیانت دانست.» خیانت موضوعی محوری در اندیشه پوتین است. او در تابستان سال 2000 اولین سال ریاست‌‌جمهوری‌‌اش در مکالمه‌‌ای چندساعته با وِنِدیکتوف، به او گفته بود: «دو گروه هستند؛ دشمنان و خائنان. دشمنان آشکارا با تو می‌‌جنگند و تو هم می‌‌دانی که آنها کجا ایستاده‌‌اند. خائنان از پشت به تو خنجر می‌‌زنند. می‌‌توانی با دشمنان کنار بیایی اما نمی‌‌شود به خائنان رحم کرد.» وِنِدیکتوف از پوتین می‌‌پرسد: «و من در کدام گروه قرار دارم؟» پوتین با لبخند گفت: «دشمنان.» وِنِدیکتوف می‌‌گوید: «حالا من به گروه دیگری رفته‌‌ام.» در ماه آوریل وِنِدیکتوف را به شخصه «عامل خارجی» معرفی کردند؛ اصطلاحی که برای برچسب زدن به رسانه‌‌ها و افرادی استفاده می‌‌شود که ادعا می‌‌شود یا تحت نفوذ خارجی هستند یا از کشورهای خارجی پول می‌‌گیرند. از آن زمان به بعد، بسیاری از مقامات، ارتباط‌شان را با وِنِدیکتوف قطع کرده‌‌اند. در اوایل ماه مارس، بعد از بسته شدن ایستگاه رادیو، وِنِدیکتوف به دیدن مارگاریتا سیمونیان، رئیس راشا تودی می‌‌رود. آنها باهم دوست بودند. وِنِدیکتوف که او را مارگو صدا می‌‌زند، عکس‌‌هایی را از کودکان اوکراینی که در جنگ کشته شده بودند، به مارگاریتا نشان می‌‌دهد و می‌‌گوید: «مارگو! این بچه‌‌ها هم مثل بچه‌‌های تو هستند.» مارگو او را خیره نگاه می‌‌کند و می‌‌گوید: «این نازی‌‌ها خودشان، خودشان را بمباران کرده‌‌اند. این‌‌ها صحنه‌‌سازی است.» وِنِدیکتوف، فقدان همدلی سیمونیان را در مورد کودکان اوکراینی، بازتابی از جامعه روسیه می‌‌داند. «11 میلیون خانواده روسی در اوکراین، خویشاوندان نزدیکی دارند. یعنی 40میلیون نفر در روسیه، مادر، پدر، برادر، خواهر یا نوه‌‌هایشان در اوکراین هستند و بعد چنین حمایتی از جنگ می‌‌شود. چطور چنین چیزی ممکن است؟» وِنِدیکتوف می‌‌گوید، تبلیغاتِ صِرف نمی‌‌تواند توضیحی کافی برای این موضوع باشد: «چیزی شوم در قلب مردم وجود دارد. موضوع بر سر برادرِ جوان‌‌تر، یعنی اوکراین است که چون می‌‌خواهد بهتر از شما زندگی کند، او را خائن می‌‌نامید.» توصیف رابطه روس‌‌ها و اوکراینی‌‌ها دشوار است. هر نسل از روس‌‌ها، تصویر خود را از اوکراین دارد. برای افراد مسن، اوکراین صرفا منطقه‌‌ای است که مردمش به لهجه خنده‌‌دار دهقانی حرف می‌‌زنند و دوست دارند بیکن بخورند. آنها اوکراین را کشوری خارجی نمی‌‌بینند. برای جوانان روسیه، اوکراین کشوری خارجی است که تلاشش برای نزدیک شدن به غرب، این جوانان را ناراحت نمی‌‌کند. به نظر من اما پیر و جوان در روسیه، به‌‌طور یکسان فهم ضعیفی از اوکراین دارند. گرچه مزیت جوانان این است که حداقل از این فهم ناقص آگاهند. پوتینِ 69 ساله اما نمی‌‌داند که چقدر کم از اوکراین می‌‌داند. وِنِدیکتوف می‌‌گوید: «این پوتین نیست که مرا شگفت‌‌زده می‌‌کند؛ او یک متعصب است. من از جامعه روسیه در شگفتم.» در اواخر ماه مارس بود که شخصی، سر یک خوک را به همراه نشان ملی اوکراین جلوی درِ آپارتمان او گذاشته بود و کاغذی را که روی آن کلمه «Judensau» به معنای «خوک یهودی» نوشته شده بود، روی در چسبانده بود. گاهی مردم در خیابان به او نزدیک می‌‌شوند و به‌‌خاطر آنکه هنوز در روسیه مانده، از او تشکر می‌‌کنند. وِنِدیکتوف می‌‌گوید: «تا زمانی که تهدید فیزیکی نشوم، در کشور می‌‌مانم.»

مردم باور نمی‌‌کنند که ما آدم‌‌های بدی هستیم

مارینا لیتوینوویچ که در کافه‌‌ای او را دیدم، می‌‌گوید: «هیچ تصمیم خوبی وجود ندارد. فقط یک انتخاب میان دو گزینه بد وجود دارد.» لیتوینوویچ یک فعال حقوق مدنی و سیاستمدار مخالف با گذشته جالبی است. زمانی که او جوان بود، به عنوان اسپین داکتر (سخنگویی که برای تفسیر مطلوب اتفاقات و توجیه تصمیات، از سوی یک حزب سیاسی به‌‌کار گرفته می‌‌شود) برای کرملین کار کرده است. لیتوینوویچ از همان ابتدای تهاجم روسیه به اوکراین، خواستار تظاهرات شد. او را وقتی از خانه‌‌اش بیرون آمد، بازداشت کردند. در ماه آوریل از مردم خواست تا در کشور بمانند. او نوشته بود: «کارهای زیادی است که بعدها باید در اینجا انجام دهیم. اگر همه شما فرار کنید، چه کسی می‌‌خواهد این کارها را انجام بدهد؟» لیتوینوویچ، گروه‌‌های گفت‌‌وگویی را برای بررسی آنچه در ذهن روس‌‌های مدافع «عملیات ویژه نظامی» می‌‌گذرد، تشکیل داده است. او می‌‌گوید:‌‌ «نمی‌‌توانید آنها را با استدلال‌‌های منطقی متقاعد کنید. آنها ادعا می‌‌کنند که ما جنگ را شروع نکردیم، چون ما آدم‌‌های خوبی هستیم. وقتی در مورد جنایات در بوچا و ماریوپل از آنها می‌‌پرسم، می‌‌گویند: سربازان ما اصلا قادر به انجام چنین کارهایی نیستند.» این نتیجه مستقیم لفاظی‌‌های کرملین در این جنگ است. آنها این‌‌گونه نشان می‌‌دهند که گویی حمله به اوکراین، گامی ضروری برای تکمیل پیروزی بر آلمانِ هیتلری است. آنها طوری از مبارزه علیه نازی‌‌ها حرف می‌‌زنند که انگار ایده دولت-ملت اوکراین، فاشیستی است. لیتوینوویچ می‌‌گوید: «مردم نمی‌‌توانند بپذیرند که ما آدم‌‌های بدی هستیم. پذیرش این موضوع، جهان آنها را و کشور آنها را و تصور آنها را از هر چیزی که در 30 سال گذشته روی داده، خراب می‌‌کند.» او این اتفاق را با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مقایسه می‌‌کند: «خیلی شوکه‌کننده بود که هرچیزی که تا آن زمان خوب به‌‌شمار می‌‌رفت، ناگهان بد شد. دائما حرف از استالین و سرکوب‌‌هایش بود.» لیتوینوویچ می‌‌گوید، شاید نتوانیم باور روس‌‌ها را به جنگ و ارتش پاک متزلزل کنیم، اما «شاید باید مردم را با باورهایشان به حال خود رها کنیم و روی پوتین و دستورات جنایتکارانه‌‌اش متمرکز شویم. دقیقا همان‌‌طور که آن زمان در ابتدا همه‌‌چیز را به گردن استالین انداختند.» آنچه برای نخبگان جامعه صادق است، برای مردم عادی روسیه هم صادق است. از نظر آنها، تحریم‌‌های غربی تایید می‌‌کند که این جنگ در حقیقت حمله روسیه به اوکراین نیست، بلکه مبارزه‌‌ای دفاعی است در برابر غربی‌‌های عصبانی و قدرتمند. پوتین در ماه جولای گفته بود: «آنها می‌‌گویند ما جنگ را در دونباس و اوکراین آغاز کردیم. اما در حقیقت، غربی‌‌ها به‌‌طور اشتراکی این جنگ را به‌‌راه انداختند.» اشاره پوتین به انقلاب «یورومیدان» سال 2014 است که مردم کی‌‌یف کاخ ریاست‌جمهوری را فتح کردند و به دنبال آن، پارلمان اوکراین به برکناری رئیس‌‌جمهورِ نزدیک به روسیه رای داد. پوتین معتقد است که این اقدامی از سوی غرب بوده و همه مصیبت‌‌ها از آن ناشی می‌‌شود. براساس این استدلال، روسیه «عملیات ویژه» را در سال 2022 آغاز کرد، اما غرب «جنگ» را در سال 2014 به راه انداخت. وقتی از راننده یک تاکسی نظرش را درباره جنگ پرسیدم، گفت: «چطور ممکن است که کسی گمان کند، جنگ، خوب است.» با پاسخ او نفسی راحت کشیدم اما او در ادامه با سرزنش اوکراینی‌‌ها برای انتخاب «یک دلقک» به عنوان رئیس‌‌جمهور (اشاره به زلنسکی که پیش‌‌تر کمدین تلویزیونی بوده) گفت: «ما که جنگ را شروع نکردیم!» نمی‌‌توان گفت که بیشتر مردم مسکو نظرشان در مورد جنگ چیست. هم حمایت می‌‌شنوم و هم انتقاد. نشانه‌‌های اندکی از جنگ در مسکو وجود دارد. تحریم‌‌ها در اینجا به‌‌ندرت قابل لمس‌‌اند. کارت اعتباری آلمانی من را قبول نکردند، اما صرافی‌‌های جدیدی در همه‌‌جا باز شده است. خودروسازان غربی از روسیه رفته‌‌اند. اپل و نایک هم خارج شده‌‌اند. مک‌‌دونالد بزرگ در میدان پوشکین که از زمان شوروی باز شده بود، حالا نامش عوض شده و همبرگرها و سیب‌‌زمینی‌‌ها هم طعم‌شان تغییر کرده است. با این حال به‌‌طور کلی اینها تغییرات کوچک‌مضحکی هستند. تحریم‌‌ها بر آینده روسیه سایه افکنده است، نه بر حال این کشور. هنوز هم می‌‌توان در مسکو وانمود کرد که هیچ اتفاقی نیفتاده، زندگی ادامه دارد. روسیه در تلاش برای نابودی کشور همسایه خود نیست، صدای آژیر هوایی به گوش نمی‌‌رسد. اما برای کسانی که بوچا را دیده‌‌اند، تحمل این تضاد دشوار است.

هیچ‌‌کس نگفته روزهای خوب، راحت است

الکساندر بورودای عضو دوما در حزب «روسیه متحد» مردی با گونه‌‌های پُر است. حرف‌‌زدنش سریع و عصبی است. اولین‌‌بار او را در سال 2014 در دونتسک دیدم. آن زمان بورودای به عنوان «نخست‌‌وزیر» در «جمهوری خلق دونتسک» که تازه تاسیس شده بود، اعلام شد. به‌‌نظرم تصمیمی عجیب می‌‌آمد. واقعا جدایی‌‌طلبان فردی را موجه‌‌تر از او که اسپین داکتر (سخنگوی توجیه‌‌کننده تصمیمات مسکو بود) و کوچکترین ارتباطی با دونباس نداشت، پیدا نکرده بودند؟ بورودای آن زمان به من گفت که مهم نیست؛ همه ما مردم روسیه هستیم. بورودای محافظه‌‌کار و مدافع سرسخت امپراتوری روسیه بود. در آن زمان ترجیح می‌‌داد جنگ به سراسر اوکراین بکشد. برای افرادی نظیر او، موافقت روسیه با توافق‌‌های آتش‌‌بس مینسک در سال 2014 و 2015 ناامیدکننده بود. از نظر او، پوتین به جای احیای امپراتوری، در نیمه راه متوقف شده بود. حالا بورودای که به تازگی 50ساله شده، رویاهایش را بازگو می‌کند: «برای من روزهای مهم و البته نسبتا لذت‌‌بخشی آغاز شده است. هیچ‌‌کس نگفته روزهای خوب راحت است. بورودای همیشه از اوکراین با عنوانِ «به‌‌اصطلاح اوکراین» یاد می‌‌کند. اوکراین برای او کشور نیست؛ صرفا مستعمره‌‌ای از غرب است که «با بقیه روسیه، متحد شده است.» البته او اعتراف می‌‌کند که همه اوکراینی‌‌ها این را نمی‌‌خواهند، اما او می‌‌گوید که با نام خانوادگی اوکراینی‌‌اش «دست‌‌کم به‌‌اندازه زلنسکی که حتی خونِ اوکراینی هم در رگ‌‌هایش نیست» حق تصمیم‌‌گیری دارد. بورودای دارد با این حرف به منشا یهودی زلنسکی کنایه می‌‌زند. بورودای این جنگ را یک جنگ داخلی می‌‌داند. او رویای تصحیحِ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را در سر می‌‌پروراند. حالا نگران است که پوتین دوباره سراغ صلح زودهنگام برود.

من صلح‌‌طلب نیستم، مدافع سیاست واقعی‌‌ام

بوردای از آن زمان که دیده بودمش، تغییری نکرده؛ اما دیمیتری ترنین را که در کافه‌‌ای در بلوارِ رینگ مسکو ملاقات کردم، خیلی متفاوت از گذشته شده است و این مرا ناراحت می‌‌کند. او مردی میان‌‌سال و صمیمی با سبیل، صدایی کلفت و ذهنی درخشان بود. به من آموخت که روسیه چگونه به جهان نگاه می‌‌کند. این کارشناس سیاست خارجی و امنیتی، رئیس مرکز کارنِگی، شاخه‌‌ای از یک اندیشکده آمریکایی بود که توسط دولت روسیه بسته شد. ترنین همیشه میهن‌‌پرست بود و برخی او را بسیار نزدیک به کرملین می‌‌دانستند. او توجه پوتین را به گسترش ناتو به سمت شرق، اغراق‌‌آمیز می‌‌دانست و مداخله روسیه در کنار شورشیان دونباس را در سال 2014 «بزرگ‌‌ترین اشتباه سیاست خارجی پوتین» توصیف می‌‌کرد. درست یک هفته پیش از حمله پوتین به اوکراین، زمانی که واشنگتن هر روز در مورد وقوع این جنگ هشدار می‌‌داد، ترنین با اعتقادی راسخ به من اطمینان داد که پوتین صرفا حرکتی تهدیدآمیز کرده و «هیچ جنگی طرح‌‌ریزی نشده». پنج ماه پس از آن، او را در مسکو ملاقات کردم. نمی‌‌دانم کاملا تغییر کرده بود یا من از ابتدا در موردش اشتباه فکر می‌‌کردم؟ ترنین از فوریه تا الان حتی یک کلمه علیه تهاجم به کشور همسایه به زبان نیاورده است. ترنین می‌‌گوید: «در همان 24 فوریه به دوستان آمریکایی‌‌ام گفتم که من یک افسر کهنه‌‌کار هستم و تا زمانی که جنگ طول بکشد، کلمه‌‌ای بر زبان نمی‌‌آورم یا نمی‌‌نویسم که به ارتش روسیه، رهبری آن یا فرمانده کل آسیب بزند.» او حتی روس‌‌هایی را که علیه جنگ حرف می‌‌زنند، «منافق» می‌‌نامد، چون جنگ‌‌های پیشین را محکوم نکرده بودند. او حالا خود را نه یک صلح‌‌طلب بلکه مدافع سیاست واقعی می‌‌داند. ترنین استدلال می‌‌کند که تحلیل‌‌گرانی که در مورد جهان تامل می‌‌کنند، نباید خود را در نقش کسی قرار دهند که جهان را تغییر می‌‌دهد. او این توضیح را برای این می‌‌دهد که بگوید چرا حرکات پوتین را پیش‌‌بینی نکرده بود. او به گفته خود، با عقلانیت خودش پوتین را سنجیده بود. برای من این حرف یعنی: پوتین کسی نیست که بتوان او را درک کرد؛ کسی است که باید از او پیروی کنید. صبح جمعه، سوار هواپیما می‌‌شوم و با دو ساعت‌‌ونیم پرواز به سمت شرق به یکاتِرینبورگ، زادگاه بوریس یلتسین می‌‌روم. جایی که یوگنی رویزمن، شهردار پیشین یکاترینبورگ، شنبه‌‌ها با لباس ورزش بر تن، مردم را به دویدن دسته‌‌جمعی دعوت می‌‌کند. او را در سراسر روسیه می‌‌شناسند. رویزمن از معدود منتقدان برجسته کرملین است که هنوز به زندان نیفتاده. او یکی از سرسخت‌‌ترین مخالفان جنگ بود و در توئیترش نوشت: «این شرارت‌‌آمیزترین، شرم‌‌آورترین و ناعادلانه‌‌ترین جنگی است که روسیه تابه‌‌حال به‌‌راه انداخته است.» او سه پرونده باز دارد که متهم به «بی‌‌اعتبار کردن نیروهای مسلح» است. با این‌‌حال او همچنان با کسانی که آشکارا با جنگ مخالفت نمی‌‌کنند، همدردی می‌‌کند. رویزمن می‌‌گوید، مقاومت منفعلانه جدی‌‌ای علیه جنگ وجود دارد: «اینجا روسیه است. حتی سکوت مردم هم ارزشمند است.» او می‌‌گوید: «وظیفه من این است که به مردم بگویم مجبور نیستید تسلیم شوید.می‌‌توانید بدون همکاری با قدرت، کاری را که فکر می‌‌کنید درست و مفید است انجام دهید.» در روسیه 2022 همین مقدار هم زیاد است. در کشوری که هر اعتراضی بی‌‌درنگ پراکنده می‌‌شود، همین برنامه دویدن هر شنبه، اقدامی شجاعانه است. حدود 30 نفر از مردم جمع شده‌‌اند. آنها یک‌‌بار دور دریاچه شهر می‌‌چرخند و بازمی‌‌گردند. این گردهمایی بی‌‌سروصدایی از همفکران است. خبری از پرچم و پلاکارد نیست. حین دویدن به فرد کناری‌‌ام می‌‌گویم: «امیدوارم رویزمن را به زندان نیندازند.» او هم می‌‌گوید: «و امیدوارم او را نکشند.» امروز امید در روسیه چیزی نایاب است. ترجمه: مجتبی پارسا

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی