| کد مطلب: ۹۶۰

مرگ ملکه کشور را تکان خواهد داد

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

«ملکه مرده است». همه می‌‌دانستیم که روزی این کلمات بر زبان خواهند آمد، اما واقعیت این است که شنیدن این کلمات همچنان شوکه‌‌کننده است. البته می‌‌دانستیم که این لحظه فرا می‌‌رسد. وقتی که روز سه‌‌شنبه عکسی منتشر شد که ملکه را در کاخ بالمورال در حال استقبال از جدیدترین نخست‌‌وزیر بریتانیا و پانزدهمین نخست‌‌وزیرش نشان می‌‌داد، چهره ملکه به وضوح طور دیگری بود. ملکه الیزابت در دهه 90 زندگی خود بود. همه ما فانی هستیم، حتی کسانی که خون‌شان به رنگ آبی در جریان است. با این حال، اعلام مرگ او بعدازظهر پنجشنبه، به دلایلی که هنوز ممکن است درکش نکنیم، انگلیس را به شدت تکان خواهد داد. بسیاری می‌‌گویند که ملت، مادربزرگ خود را از دست داده است. می‌‌گویند ما خانواده‌‌ای هستیم که از مادر محروم شده است و این مقایسه به این شکل چندان درست نیست. اینکه همه ملکه را مانند یک خویشاوند می‌‌شناختند یا دوست داشتند، دلیل خوبی نیست. بدیهی است که این مقایسه درست نیست. اما مقایسه‌‌ای براساس معنایی بسیار محدودتر صادق است: او نقطه ثابتی در زندگی ما بود، شکلی از تداوم زمانی که همیشه در جریان بود. همه چیز از روزی در سال 1952 که او تاج‌وتخت را به ارث برد، تغییر کرده است. انگلیس در آن زمان، تلویزیون سیاه‌وسفید، آقایان کلاه‌پوش و خانه‌‌های خیابان لیون و این کشور به سختی یکدیگر را می‌‌شناختند. تنها چیزی که آنها دارند و داشتند، ملکه بود. او آنقدر در بافت زندگی انگلیسی‌‌ها رسوخ کرده بود که ما از مدت‌ها پیش دیگر آن بافت را نمی‌‌دیدیم. مساله فقط عکس او بر روی سکه‌‌ها، اسکناس‌‌ها و صندوق‌‌های پستی نبود. مادربزرگ من در سال 1906 به دنیا آمد و نزدیک به 30 سال پیش درگذشت. با این حال، پادشاه او در بیشتر دوران بزرگسالی، همین ملکه بود. الیزابت بیش از 70 سال رئیس دولت انگلیس بود. چه در مورد فرزند‌‌پروری و چه در مورد خدمات عمومی، به عنوان یک چهره‌‌ملی، الیزابت این واقعیت را عمیقاً درک می‌‌کرد که تداوم و استمرار در میان تلاطم‌‌ها و بحران‌‌ها، ارزش بزرگی است که یک سلطنت می‌‌‌‌تواند به یک سیستم دموکراتیک بیفزاید. به همین دلیل بود که او فارغ از سن و توانایی‌‌هایش، هرگز کناره‌‌گیری نکرد. به نظر او، انکار تاج‌وتخت در سال 1936 توسط عمویش ادوارد هشتم، آن‌هم با گذشت فقط 325روز، آسیبی بود که هرگز نباید تکرار شود. وظیفه پادشاه این بود که به عنوان یک نقطه ثقل در میانه‌‌ی همه هرج‌ومرج‌‌ها، در جای خود ثابت بماند. البته واقعیت چیزی بیشتر از این بود. او طوری رفتار کرد که بی‌‌طرفی سیاسی کاری راحت و آسان جلوه کرد. گویی بی‌‌طرف ماندن در مسائل سیاسی، خیلی آسان است. او به این اصل عمل می‌‌کرد، نه اینکه صرفا بر زبانش بیاورد. اما شاه چارلز، پادشاه جدید انگلیس نشان داده که بی‌‌طرفی دشوارتر از آن است که بشود اجرایش کرد. برای بی‌‌طرفی نه‌تنها باید خویشتن‌‌دار بود، بلکه باید به زمین بازی سیاست نیز کاملا آشنا بود؛ دو ویژگی‌ای که چارلز از هیچ‌‌کدام‌شان برخوردار نیست. سخت‌کوشی ملکه با روایت‌‌ها درباره خواندن همه گزارش‌‌هایی که در جعبه‌‌های قرمز قرار می‌‌گرفت، زبان‌‌زد عام و خاص بود. همه گزارش‌‌های کشور از نهادهای مختلف هر روز در جعبه‌‌ای قرمز به حضور الیزابت آورده می‌‌شد و الیزابت همه گزارش‌‌ها را به دقت می‌‌خواند. اما آن دسته از کسانی در وست‌مینستر با او آشنا بودند، معتقدند بودند که او درک غیرمعمول و زیرکانه‌‌ای از سیاست و دیپلماسی داشت. فیلمی که یک سال یا بیشتر، قبل از مرگ ملکه منتشر شد، نشان می‌‌دهد که او در اتاق پذیرایی G7 در سال 1991 مشغول به کار است. با تماشای حرکت او از هلموت‌کهل به سمت جرج‌بوش پدر و سپس به سمت تد هیث که بسیار آرام به طمأنینه انجام شد و گفت‌‌وگوهایش با آنها نشان می‌‌دهد که او در عرصه سیاست ماهر و زبده بود. دلیل موفقیت او این بود که زیردستانش خیلی کم او را می‌‌شناختند و از اعتقاداتش خیلی مطلع نبودند. پیشرو در سریال تلویزیونی The Crown، پیتر مورگان بود. سعی کرد جلسات خصوصی هفتگی الیزابت با چندین نخست‌وزیر را تصویر کند. طبیعتاً، نمایشنامه‌‌نویس مشتاق تعلیق و جذابیت در نمایش خود است و شدیدترین درگیری که مورگان در این سریال به تصویر کشید، در رابطه الیزابت با مارگارت تاچر، بر سر آپارتاید آفریقای جنوبی بود. مورگان، الیزابت را به گونه‌‌ای به تصویر کشید که در کنار آفریقای جنوبی ایستاده و علیه تلاش نخست‌‌وزیرش برای تحریم آفریقای جنوبی می‌‌ایستد. همین قسمت در سریال، The Crown بازگو شد. این سکانس برجسته شد، چون اتفاقی بسیار نادر بود. در طول هفت دهه، تقریباً هیچ درگیری عمومی دیگری بین ملکه و دولت‌‌هایش وجود نداشت و دخالت‌‌های ملکه در سیاست بسیار اندک بود. حتی رخدادهای مربوط به مخالفت‌‌های ملکه در خصوص آپارتاید آفریقای جنوبی براساس گزارشی بود که در سال 1986 در ساندی‌تایمز منتشر شد که منبع این روایت‌‌ها مشاوران ناشناس ملکه بودند و ملکه هرگز خودش چیزی در این خصوص نگفته بود. نتیجه این سیاست دورانی بود که طی آن شاهد تحولات اجتماعی عظیم، تغییر از سیاست‌‌ورزی عامیانه به سیاست‌‌ورزی دموکراتیک بودیم. عصری که می‌‌توانست برای یک نهاد فئودالی نظیر سلطنت فاجعه‌‌بار باشد. اما خاندان سلطنتی در این دوران موقعیت خود را تقویت کرد. هر چند جمهوری‌‌خواهی در دوران الیزابت یک هدف گمشده بود. حامیان ایده انتخاب رئیس کشور به صورت انتخابی به این دلیل ساده که ملکه کارش را به خوبی انجام داد، نتوانستند توجه عموم را جلب کنند. تنها استدلال جمهوری‌‌خواهان این بود که ملکه یک استثنا است و هیچ تضمینی وجود ندارد که نفر بعد از اون نیز همین رویه را در پیش بگیرد. اما این استدلال مورد قبول واقع نمی‌‌شد. تا زمانی که ملکه در قدرت بود، سلطنت برای انگلیس، معنادار و توجیه‌‌پذیر بود. هر چند این تصور غیرمنطقی بود، اما به هر حال معنایی در خود داشت. دلیل اصلی این محبوبیت ملکه چه بود؟ خویشتن‌داری، احساس وظیفه آشکار و اخلاق کاری قدیمی؛ که اخیراً در عزم او برای ایفای نقش در جشن‌‌های صدسالگی سلطنت تجلی یافت. راز محبوبیت الیزابت در رویدادی نهفته است که قبل از ملکه شدن او، که حتی قبل از بزرگسالی او، به وقوع پیوست. رویدادی که بنیان بریتانیای مدرن است و به عنوان خمیرمایه‌‌ای از یک ملت عمل می‌‌کند، چیست؟ این رویداد جنگ جهانی دوم و به‌ویژه سال 1940 است که در آن، بریتانیا به تنهایی در برابر فاشیسم ایستاد. حتی گفته می‌‌شود که داستان چرچیل در مقابل هیتلر، جایگزین انجیل‌‌های مسیحی و روایتی از خیر و شر شده است که جامعه بریتانیا با خواندن آن، جهت‌‌گیری خود را تعیین می‌‌کند. جامعه بریتانیا در هر مخمصه اخلاقی و هر مناقشه ایدئولوژیک، در نهایت از دریچه جنگ جهانی دوم به موضوعات می‌‌نگرد. بیشتر رخدادهای آن دوره از حافظه‌‌ها به تاریخ ملحق شده است. اما آخرین پیوند انسانی جامعه انگلیس با آن جنگ و آخرین فردی که در زندگی مردم بریتانیا در آن دوران نقش داشت، ملکه بود. او بود که در روز پیروزی در جنگ علیه آلمان، با لباس فرم، در بالکن، در کنار وینستون چرچیل ایستاد. شوهرش در نیروی دریایی سلطنتی جنگید. اگر فیلم برنده اسکار The King's Speech را تماشا کنید، خواهید دید که پس از اینکه جرج ششم سخنرانی برجسته خود را ارائه می‌‌دهد و به ملت در برابر تهدید نازی‌‌ها روحیه می‌‌دهد، الیزابت نوجوان آنجاست و پدرش را در آغوش می‌‌گیرد. ملکه الیزابت مردم انگلیس را به رویدادی تعیین‌کننده در زندگی ملی مدرن متصل کرد؛ رویدادی که مردم انگلیس هنوز به آن افتخار می‌‌کنند. آن ارتباط نیازی به روایت شدن نداشت. همه آن را می‌‌دانستند. پیام تلویزیونی ملکه به مردم را در آغاز همه‌‌گیری کووید در سال 2020 به یاد بیاورید. درست زمانی که اولین قرنطینه آغاز شد. او توضیح داد که مردم انگلیس قبلاً سختی‌‌های بزرگ‌‌تری را متحمل شده‌‌ و از آنها عبور کرده‌‌اند. او با استناد به سرود دوران جنگ، قول داد: «دوباره همدیگر را ملاقات خواهیم کرد». این پیوند قدرتمندی بود و در تمام دوران پس از جنگ دوام آورد، دوره‌‌ای که شاید اکنون با مرگ او به پایان می‌‌رسد. او بهترین زمان‌‌های مردم انگلیس را به آنها یادآوری کرد. اما اکنون انگلیس وارد آینده جدیدی می‌‌شود. روی سکه‌‌ها یک سر چهره متفاوت نقش می‌‌بندد، کلمات سرود ملی تغییر خواهد کرد. یک عنصر در زندگی جمعی مردم انگلیس که به‌طور مداوم و قابل اعتماد یکسان بود، از میان رفته است. بسیاری از درگذشت زنی که روزی دید‌‌ه‌‌اند مدرسه‌‌ای یا بیمارستانی را افتتاح کرده، غمگین خواهند شد. اما میلیون‌‌ها نفر اکنون سوگوار چیزی صمیمی‌‌تر و باارزش‌‌تر خواهند بود و آن، غم از دست دادن کسی است که ثباتی دائمی برای کل زندگی آنها بود. مرگ او خاطرات همه آنچه را که در این 70 سال گذشته سپری کرده است و همه آنهایی که دوست داشتیم و از دست داده بودیم را به یاد می‌‌آورد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی