رویارویی چین و آمریکا اجتنابناپذیر است
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
گراهام آلیسون، استاد دانشگاه هاروارد:
رویارویی چین و آمریکا اجتنابناپذیر است
توضیح: متنی که میخوانید بخشی از سخنرانی گراهام آلیسون، استاد دانشگاه هاروارد و نظریهپرداز مشهور در مجمع TEDTALK است.پیش از این هرگز هیچ مردمی را ندیدهایم که به سرعت چینیها و در این ابعاد متنوع رشد کرده باشند. چالش اصلی جهان، تاثیر رشد چین است و سردرگمی که برای آمریکا و نظم جهانی ایجاد میکند؛ نظمی که آمریکا معمار و اصلی و حافظش بوده است. مورخان، صد سال اخیر را «قرن آمریکا» مینامند. آمریکاییها به جایگاه نخست خود در هر زمینهای خو کردهاند. در ۵۰۰ سال گذشته، در 16 مورد، اتفاق افتاده که قدرتی نوظهور، جایگاه قدرت برتر جهان را تهدید کرده باشد. از بین این 16 مورد، 12 مورد به جنگ بزرگ ختم شده است. میدانم که اینجا مخاطبان فرهیخته داریم و همگی درباره رشد چین مطلعید. بنابراین، میخواهم روی تاثیر خیزش چین بر ایالات متحده، بر نظم جهانی و بر ابعاد جنگ و صلح، تمرکز کنم. بگذارید چند سوال مطرح کنم! بیشتر از چهل سال پیش در سال ۱۹۷۸، چین ورود خود به بازارهای جهانی را اعلام کرد. آن زمان، چه درصدی از جمعیت یک میلیاردی چین، با روزی کمتر از یک دلار سر میکرد؟ حدس بزنید. ۲۵ درصد؟ 50؟ 75؟ 90؟ نظرتان چیست؟ پاسخ 90 درصد است. یعنی ۹ نفر از هر 10 نفر با کمتر از دو دلار در روز زندگی میکردند. سال ۲۰۱۸ یعنی ۴۰ سال بعد، اعداد چه میگویند؟ حدستان چیست؟ حالا این ارقام به کمتر یک نفر از هر صد نفر رسیده است و رئیسجمهوری چین وعده داده که ظرف سه سال آینده، آن دهها میلیون باقیمانده نیز وضعشان بهتر خواهد شد. پس این معجزه عصر ماست. باورش سخت است. اما غفلت از واقعیات دشوارتر است. ملتی که ۲۵ سال پیش سر میز مذاکرات هیچ اتحادیه بینالمللی حضور نداشت، حالا اوج گرفته تا با ایالات متحده رقابت کند و در برخی زمینهها از آن پیشی بگیرد. این چالشی است که جهان ما را شکل میدهد. چین به شکلی غیرقابل توقف در حال صعود است و به سوی آمریکای در حال توقف حرکت میکند. آن هم در مسیری که میتواند بزرگترین برخورد تاریخ را شکل دهد. برای اینکه با این چالش آشنا شویم، میخواهم یه متکفر بزرگ را به شما معرفی کنم و یک ایده بزرگ را ارائه داده و استنباطیترین سوال را مطرح کنم. این متفکر بزرگ توسیدید است. اما توسیدید که بود؟ او پدر و بنیانگذار تاریخ بود. او اولین کتاب تاریخ را نوشته است. اسم کتاب هست «تاریخ جنگ پلوپنزی» و درباره جنگ در یونان ۲۵۰۰ سال پیش است. این کتاب درباره جنگی است که یونان کلاسیک را نابود کرد. توسیدید جمله معروفی دارد: «قدرت گرفتن آتن و ترس از استفاده از این قدرت علیه اسپارتها بود که جنگ را ناگزیر کرد.» پس اوجگیری یک طرف و واکنش طرف دیگر ترکیبی خطرناک از غرور، تکبر و پارانویا ایجاد میکند که هر دو را به جنگ کشاند. من این پدیده را «تله توسیدید» نامیدهام. این اصطلاحی است که چند سال پیش اختراع کردم، تا نیت توسیدید را آشکار کنم. تله توسیدید پدیدهی خطرناکی است و موقعی رخ میدهد که یک قدرتِ نوظهور قدرت برتر جهان را تهدید میکند. مثل آتن، یا آلمانِ صد سال پیش یا چین امروز و تاثیر هر کدام بر اسپارتا، یا بریتانیای صد سال پیش، یا آمریکای امروز، تاثیری مشابه است. همانطور که هنری کیسینجر گفته، وقتی که ایده و مفهموم «تله توسیدید» به ذهنتان خطور میکند، دریچهای را به رویتان باز میکند که کمکتان میکند به اخبار روز گوش دهید و به فهم بهتری از آنچه واقعاً رخ میدهد، دست یابید. پس مهمترین پرسش امروز درباره جهان ما از این قرار است: آیا قرار است پا جای پای تاریخ بگذاریم؟ یا اینکه میتوانیم با ترکیب تخیل و حس درونی و جرأت، راهی برای مدیریت این رقابت بیابیم. آنهم بدون اینکه جنگی رخ دهد که همه میدانند اگر رخ دهد واقعا فاجعهبار خواهد بود. همانطور که در این واژگونی هرم فقر دیدیم، چین در واقع اوج گرفته است. این اتفاق خیلی هم سریع رخ داده. واتسلاو هاول رئیسجمهوری سابق جمهوری چک سخن خیلی جالبی دارد. او گفته: «همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد که هنوز وقت نکردهایم تعجب کنیم.» برای اینکه یاد خودم بیندازم که چقدر باید حیرتزده باشم، گاهی از پنجره دفترم در کمبریج به پل روی رودخانه چارلز نگاه میکنم. در ۲۰۱۲ ایالت ماساچوست اعلام کرد میخواهد پل را بازسازی کند و این کار دو سال طول میکشد. در ۲۰۱۴ گفتند تمام نشده. در ۲۰۱۵ گفتند یک سال دیگر وقت میبرد. در ۲۰۱۶ گفتند تمام نشده و نمیگوییم که کی تمام میشود. عاقبت، پارسال، با سه برابر بودجه اولیه تمام شد. همین را مقایسه کنید با پلی مشابه در پکن که ماه گذشته با اتومبیل از رویش رد شدم. اسمش هست پل سانیوان. در ۲۰۱۵ چینیها تصمیم گرفتند آن را بازسازی کنند. به طوری که خطوط ترافیکش دو برابر قبل باشد. تکمیل این پروژه چقدر طول کشید؟ حدستان چیست؟ تنها ۴۳ ساعت! چنین کاری البته در نیویورک قابل انجام نیست. پشت این عملیات اجرایی سریع، یک رهبر هدفمند قرار دارد و دولتی که موثر است. جاهطلبترین و لایقترین رهبر در عرصه بینالمللی امروز شیجینپینگ، رئیسجمهوری چین است و البته خواستههایش بر کسی پوشیده نیست. شش سال پیش وقتی که رئیسجمهور شد گفت هدفش این است که عظمت را به چین بازگرداند. شعاری که دونالدترامپ بسیار بیشتر مطرحش کرده بود. در همین راستا، شیجینپینگ اهداف مشخصی را برای تاریخهای مشخص تعیین کرده: سال ۲۰۲۵، سال ۲۰۳۵ و سال ۲۰۴۹. تا سال ۲۰۲۵ چین قصد دارد قدرت حاکم در بازار عمدهی ده تکنولوژی برتر باشد، از جمله اتومبیلهای خودران، ربات، هوش مصنوعی، محاسبه کوانتومی. تا ۲۰۳۵ چین میخواهد رهبر ابداعات در سراسر فناوریهای پیشرفته باشد و تا ۲۰۴۹، که صدمین سالگرد تاسیس جمهوی خلق چین است، چین میخواهد به طور قطع اولین قدرت جهان باشد. اینها اهداف متهورانهای است، اما همانطوری که میبینید، چین همین الان در مسیر درست خود قرار گرفته است و باید خاطرمان باشد که جهان ما چقدر سریع تغییر میکند. حالا چه کسی مستقیما از اقتدار چین تاثیر میگیرد؟ طبعا، قدرت اول حال حاضر دنیا یعنی آمریکا. هرچه چین بزرگتر، قویتر و ثروتمندتر و از نظر فنی پیشرفتهتر شود، ناگزیر از موقعیتها و امتیازهای آمریکا سبقت خواهد گرفت. برای آمریکاییهای دوآتشه و بهخصوص آمریکاییهای سفیدِ روستایی مثل من، این چشمانداز خطرناک است. ایالات متحده آمریکا یعنی قدرت شماره یک. این چیزیست که ما هستیم. اما تکرار میکنم؛ واقعیات صریح را نمیشود نادیده گرفت. چند سال پیش سناتور جان مککین از من خواست درباره این موضوع در مقابل کمیته نیروهای مسلح سنا صحبت کنم. برایشان جدولی را تهیه کردم که میگوید آمریکا و چین را مقایسه کنید با دو کودک در دو سوی یک الاکلنگ در پارک، هر یک از دو کشور با توجه به اندازه اقتصادشان نشان داده شده. تا سال ۲۰۰۴، چین نصف ما بود. تا سال ۲۰۱۴، تولید ناخالص ملیاش با مال ما برابر شد و در مسیر فعلیاش تا سال ۲۰۲۴ دوباره به اندازه نصف بزرگتر میشود. پیامدهای این تغییر ساختاری همه جا حس خواهد شد. در دانشگاه هاروارد با بررسی تاریخ ۵۰۰ سال گذشته، ۱۶ تحول را یافتیم که طی آنها، قدرتی در حال ظهور تهدیدی بود برای قدرت حاکم. ۱۲ مورد از این موارد به جنگ ختم شد و تراژدی اینجاست که در چند مورد، شخصیتهای اصلی دنبال جنگ بودند. آغازگر شماری از این جنگها یا قدرت جدید بود یا قدرت حاکم. این چطور ممکن است؟ اتفاقی که میافتد این است که تحریک یک طرف سوم، یکی از دو طرف را به واکنش وامیدارد، و این واکنش چرخهای را به حرکت میاندازد و دو طرف را به درگیری وارد میکند که نمیخواهند. ممکن است به نظر غیرمنطقی باشد، اما زندگی همین است. جنگ جهانی اول را به خاطر بیاورید. در این مورد، عامل فتنهانگیز ترور یک شخصیت درجه دو به نام آرشیدوک فرانتس فردیناند بود که بعد منجر به این شد که امپراطور اتریش-مجارستان به صربستان اولتیماتوم دهد. چندین گروه متحد تشکیل شد و ظرف دو ماه تمام اروپا درگیر جنگ شد. حالا تصور کنید اگر توسیدید امروز نظارهگر کره زمین بود، چه میگفت؟ آیا میتوانست برای رهبری قدرت حاکم گزینهای مناسبتر از دونالد ترامپ پیدا کند؟ یا برای قدرت در حال اوج گزینهای بهتر از شیجینپینگ؟ احتمالاً سرش را میخاراند و قاطعانه میگفت جذابترین فتنهای که به ذهنش میرسد، کیمجونگاون، رهبر کره شمالی است. هر کدام از اینها مصمم به انجام وظیفه خود، طبق نسخهای هستند که از قبل پیچیده شده. در نهایت، بار دیگر میرسیم به مهمترین پرسش، پرسشی که بزرگترین پیامدها را برای باقی عمر ما در پی خواهد داشت: آیا آمریکا و چین قرار است اجازه دهند نیروهای تاریخ، ما را به جنگی بکشانند که برای هر دو فاجعهبار خواهد بود؟ یا این که میتوانیم تخیل و شهامتمان را جمع کرده و راهی برای بقای هر دو بیابیم، تا نقش رهبری در قرن ۲۱ را به طور مشترک انجام دهند، یا به قول شیجینپینگ نوع جدیدی از روابط قدرت برتر خلق کنیم؟ ترجمه: آریا صدیقی