| کد مطلب: ۵۴۷

درس‌‏های دیپلماسی از زبان استاد هنرهای شیطانی

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

درباره کتاب رهبری: شش پژوهش درباره استراتژی‌های جهانی

کریستوفر هیچنز مانی هنری کیسینجر را «دروغگوی قهار با حافظه‌‌ای سرشار» نامید. اگر بخش اول توصیف هیچنز را کنار بگذاریم، به نظر می‌‌رسد کیسینجر در 99سالگی تصمیم دارد صحت قسمت دوم توصیف هیچنز را ثابت کند.

درحالی‌که بسیاری از افرادی که به سن کیسینجر می‌‌رسند حتی در به‌یاد آوردن نام خود مشکل دارند، این فرد مشهور حوزه‌‌ رئال‌‌پولیتیک مطالعه‌‌ای روی شش‌رهبر جهان نظیر کنراد آدنائور، شارل دوگل، ریچارد نیکسون، انور سادات، لی کوان یو و مارگارت تاچر انجام داده است. همانطور که از عنوان فرعی «شش‌پژوهش در استراتژی جهانی» مشخص است، کیسینجر به‌عنوان استاد ژئوپلیتیک، بیشتر به اقدامات این رهبران علاقمند است تا اینکه ببیند آنها چه‌طور به پارلمان‌‌های خود دروغ گفته‌‌اند یا قوانین را زیرپا گذاشته‌‌اند. مفهوم استراتژی، در مرکز نگرش سیاسی کیسینجر قرار دارد و به نوبه خود با مفهوم منافع ملی و روابط قدرت که از اواسط قرن هفدهم و توافق وستفالیا چندان تغییری نداشته است. البته اینکه استراتژی‌‌ها واقعا چگونه در دنیای واقعی اجرا می‌‌شوند و تا چه اندازه بهترین طرح‌‌ها پساعقلانی می‌‌شوند، سوالی است که خود را در معرض تفسیر خلاقانه یا بازنگری تاریخی قرار می‌‌دهد. کیسینجر هر شش‌رهبری را که درباره‌‌شان نوشته، ملاقات کرد یا با آنها برخورد داشته. خصوصا ریچارد نیکسون که هم مشاور امنیت ملی و هم وزیر امور خارجه او بود. بنابراین پرتره او از نیکسون به طوری قابل پیش‌‌بینی همدلانه‌‌تر است. البته برخی از ایرادات شخصیتی قابل‌‌توجه نیکسون را پنهان نمی‌‌کند. جای تعجب نیست که او از تلاش‌‌های نیکسون در سیاست‌‌خارجی تمجید می‌‌کند، تلاش‌‌هایی که بدون کیسینجر به جایی نمی‌‌رسیدند. این زوج از نظر عملیاتی بسیار اتفاق‌نظر داشتند و هردو به‌شدت رازدار یکدیگر بودند. بیشتر مطالعات او درباره نیکسون درخصوص دوسیاست نیکسون انجام می‌‌شود؛ نخست تلاش طولانی‌مدت نیکسون برای بیرون کشیدن ایالات‌متحده از جنگ ویتنام و دوم تلاش جسورانه‌‌اش برای ایجاد روابط جدید با چین که بخشی از آن تا حدی به عنوان ابزاری برای تضعیف اتحاد جماهیر شوروی به‌کار گرفته شد. اما پشت‌سر این ابتکارات، تصمیماتی بود که مرگ و ویرانی در پی داشتند. برای مثال،‌‌ نیکسون در یک بخش معمول از استراتژی‌‌اش درباره ویتنام، برای برقراری صلح در این کشور، شروع به بمباران مخفیانه کامبوج کرد تا شرایط را برای غلبه بر خمرهای سرخ مهیا کند. کیسینجر که ابتدا با کمپین کامبوج مخالف بود بعدها از آن حمایت کرد، اما در کتابش از این قسمت چشم‌‌پوشی می‌‌کند. مورد دیگر کشتار دسته‌جمعی و سرکوب جنبش استقلال بنگلادش توسط نیروهای مسلح پاکستان و شبه‌نظامیان اسلامگراست. در آن زمان پاکستان شرقی دنبال جدا شدن از برادر قدرتمندتر خود، پاکستان غربی بود. تخمین زده می‌‌شود تعداد قربانیان بین 300 هزار تا 3 میلیون نفر باشد، اما درحالی‌که این وحشیگری در حال وقوع بود، ایالات‌متحده فاصله دیپلماتیک خود را حفظ کرد و از محکوم کردن پاکستان خودداری کرد، چراکه در آن زمان از طریق پاکستان بود که مذاکرات محرمانه خود را با چینی‌‌ها انجام می‌‌داد. در هر صورت، کیسینجر به‌خاطر جلوگیری از جنگ جهانی بر سر بنگلادش، نیکسون را ستایش می‌‌کند و می‌‌نویسد: «آنچه برای کاخ سفید مهم بود، حفظ تعادل بین‌‌المللی مناسب بود! جهان، از نگاه کیسینجر، تفاوتی با جهان پردسیسه‌‌ سریال بازی تاج و تخت ندارد. می‌‌توانید کیسینجر را به‌عنوان وزیر پادشاه تصور کنید که توطئه‌‌های شیطانی و حقایق تاریک را در گوش شاه زمزمه می‌‌کند. کیسینجر در کتابش از مارگارت تاچر به‌عنوان یک دوست عزیز یاد می‌‌کند. نوع سیاست‌‌های بازار آزاد که تاچر معرفی کرد، منادی یک فردگرایی غیراجتماعی بود که همچنان برای محافظه‌‌کاران سبک قدیمی، یک تناقض است. کیسینجر سیاست تاچر درباره فالکلند، موضع او در دوران جنگ سرد و مدیریتش درخصوص ارتش جمهوری‌خواه ایرلند را به‌طور کامل بیان نمی‌‌کند. زیباترین پرتره که کیسینجر نوشته، مربوط به دوگل است. اگر یکی از جنبه‌‌های حیاتی رهبری، خودباوری باشد، رهبران کمی تا به حال این ویژگی را در خود بروز داده‌‌اند. زمانی که دوگل خود را رهبر فرانسه آزاد نامید، تنها دوهفته تجربه سیاسی به‌عنوان معاون وزیردفاع داشت. دوگل در لندن شناخته‌شده نبود، اما تصمیم گرفت در این شهر دولتی در تبعید ایجاد کند. او هر متحدی را که می‌‌دید - به‌ویژه فرانکلین روزولت، همچنین میزبانش وینستون چرچیل - آزار می‌‌داد و با این حال از طریق عزم جزمش و امتناع از پذیرش ضعف موقعیت خود، خود را به رهبر آزادی فرانسه تبدیل کرد. پس از فرود نیروهای متفقین در نرماندی، او در میدان شهر سخنرانی کرد و جمعیت را طوری خطاب کرد که انگار همه اعضای مقاومت فرانسه هستند، او از تلاش نیروهای فرانسه تمجید کرد و حتی به سربازان انگلیسی و آمریکایی که تلفات وحشتناکی متحمل شده بودند اشاره نکرد. دوگل که یک قهرمان جنگ در جنگ جهانی اول بود، به فرانسوی‌‌ها این امکان را داد که خود را به‌عنوان یک نیروی مقاومت سرسخت در برابر نازی‌‌ها ببینند. کیسینجر می‌‌نویسد که او یک واقعیت سیاسی را «با نیروی محض اراده» خلق کرد. احساس می‌‌کنید کیسینجر هرگز درباره خود کم‌‌فروشی نکرده، حالا دوگل را تحسین می‌‌کند، اما کیسینجر تاکید می‌‌کند که سیاست‌‌ورزی دوگل بیشتر مورد احترام است. او می‌‌نویسد: «دوگل در مورد هر مساله استراتژیک مهمی که فرانسه و اروپا در کمتر از سه‌دهه با آن روبه‌رو شدند و برخلاف یک اجماع قاطع، قضاوت‌‌های درستی صورت داد.» البته این ادعای بزرگی است، اما پس از آن کیسینجر به خود می‌‌‌‌بالد که توانسته گستره بزرگ تاریخ را بدون انحرافات جزئی آن از نظر بگذراند. این ویژگی، او را برای علاقه‌‌مندان به سیاست‌‌خارجی به یک استاد تبدیل کرده است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی