| کد مطلب: ۲۸۰۷

وقت آن رسیـده بود شخص جدیدی بیاید

وقت آن رسیـده بود شخص جدیدی بیاید

آنگلا مرکل که روزی قدرتمندترین زن جهان بود

آنگلا مرکل که روزی قدرتمندترین زن جهان بود

اشپیگل

ترجمه: مجتبی پارسا

دفتر جدید او بسیار شبیه دفتر قبلی‌اش است، فقط کوچکتر. دفتری که شبیه خانه‌ای عروسکی است که گویی مخصوصا برای آنگلا مرکل ساخته شده است و او پس از 16سال در سِمَتِ صدراعظمی، اینجا خیلی احساس غریبی نمی‌کند. نقاشی «کنراد آدناور»، نخستین صدراعظم جمهوری فدرال آلمان به قلم نقاشی اسکار کوکوشکا هم مثل اتاقش در ساختمان صدارت، پشت میزش آویزان است، اما چون سقف، بسیار پایین‌تر از ساختمان صدراعظمی است، این نقاشی کمی بزرگتر به نظر می‌رسد.
او شاخه‌ای از درخت آدانسونیایی که در دفتر قدیمی‌اش داشت، بریده و آن را جلوی پنجره گذاشته است. پرچم‌هایی هم آنجاست و مجسمه «کایروس» که توسط توماس یاسترامِ مجسمه‌ساز ساخته شده، در اینجا دیده می‌شود که البته در فضایی جدید قرار گرفته است؛ درست مثل خودِ مرکل. کایروس یک خدای یونانی است که تجسم لحظات خوب است. خدایی که گویی مدت‌هاست دست محافظ خود را روی سر آنگلا مرکل گرفته است.
اینجا قبلا دفتر هلموت کوهل، صدراعظم پیشین آلمان و «پدر اتحاد آلمان» بود. پیش از او هم، یعنی زمانی که دیوار برلین هنوز فرو نریخته بود، اینجا دفتر مارگارت هونکر، وزیر آموزش ملی آلمان شرقی بود. مرکل وقتی اولین‌بار این موضوع را فهمید، پاسخش این بود: «اوه، لعنت.»
او در آن زمان هنوز صدراعظم آلمان بود، اما احتمالا پیش‌بینی می‌کرد که چنین توشه تاریخی‌ای می‌تواند سنگین باشد. تقریبا یک سال پیش بود که آنگلا مرکل، مانند یک قهرمان جهانِ آزاد، صدراعظمی را ترک کرد.
آخرین تصاویری که از او به‌عنوان رهبر آلمان منتشر شد، زنی با پالتوی سنگین در برابر سرمای استخوان‌سوز در ساختمان بندلربلاک - وزارت دفاع در برلین، جایی که «کلاوس فون اشتافنبرگ» و همدستانش در پی تلاش ناموفق برای ترور آدولف هیتلر، به دار آویخته شدند- در حال گوش دادن به آهنگی آلمانی بود. گروه نظامی در حال نواختن آهنگی از نینا هاگن بود. خواننده‌ای اهل برلین شرقی که به آلمان غربی رفت و در نیویورک هم مشهور شد. پس از آن، آهنگی از هیلدگارد کنِف پخش شد؛ خواننده‌ای که زمانی احساس عصیانگری را به آلمانِ بی‌روحِ پس از جنگ، تزریق کرد. اینها آهنگ‌هایی بود که زنِ آلمانی بی‌باکی درخواست کرده بود. اولین زنی که این مقام را برعهده گرفته بود؛ اولین کسی که از آلمان شرقی، صدراعظم می‌شد؛ اولین دانشمند. رویدادی که نقطه مقابل خواست پوپولیست‌ها و ماچوها (مرد برتر-پندار) بود.

شباهت به ملکه

تلویزیون عمومی آلمان تمام مراسم خداحافظی مرکل را پخش کرد و بینندگان درست مانند خداحافظی ستاره‌های جهانی، به این فکر می‌کردند که آیا مرکل دارد گریه می‌کند یا فقط سردش است؟
جانشین آنگلا مرکل، اولاف شولتز بود، مردی کوچک و نسبتا سرسخت از حزب سوسیال‌دموکرات آلمان که کت‌وشلوارهای تیره و چسبانی می‌پوشد. آلمانی‌ها در ابتدا امیدوار بودند که شولتز هم راه مرکل را ادامه دهد. اما یک سال پس از رفتن مرکل، دنیا جای دیگری شده است. روسیه به اوکراین حمله کرده، گاز طبیعی و بنزین گران شده است و آلمان از آنچه ممکن است در زمستان امسال رخ دهد، می‌ترسد. حالا جانشین مرکل، او را از میراثش محروم کرده است. مرکل که زمانی نمونه‌ای درخشان از رهبری تیزهوش بود، اکنون به نظر می‌رسد که سهم کمی از سرزنش به‌خاطر این وقایع ندارد. آنگلا مرکل که روزی مدیر بحران بود، حالا او را به چشم بحران‌ساز می‌بینند.
عجیب است که انگار تغییری نکرده؛ احساس گناهی ندارد. بسیار آرام به‌نظر می‌رسد، گویی هیچ خبر بدی از دیوارهای خانه او رد نمی‌شود. «بیت باومن»، روی صندلی کنار پنجره نشسته است. انگار بخشی از اثاثیه دفتر است. این زن، دهه‌ها مدیر دفتر مرکل بوده است و با عوض شدن سمت‌های مرکل، بیت هم با او می‌رفته است. حالا این دو زن در کنار هم در حال نوشتن خاطرات سیاسی دوران صدراعظمی هستند.
مرکل روی یک مبل مشکی می‌نشیند و پایش را بالا می‌گیرد و به یک بالش قلب‌شکلِ قرمز که آن را هم از دفتر صدراعظمی آورده، تکیه می‌دهد. او در سفر تابستانی به همراه همسرش که به سالزبورگِ اتریش رفته بودند، آسیب دید. او در رستوران، در اتاقی اختصاصی که برای این زوج مشهور رزرو شده بود، پایش روی زمین خیس رفت و لیز خورد و رباط صلیبی پاره کرد.
آنگلا مرکل به مدت 14سال در صدر فهرست قدرتمندترین زنان جهان قرار داشت. دستش را روی بالش قرمزرنگ، تکیه داده و هنگامی که شروع می‌کند به صحبت در مورد حالت بی‌تحرک صورت شی‌جین‌پینگ، رهبر چین، گویی هنوز سِمتی در دولت آلمان دارد. او هم مانند بقیه مردم، لحظه‌ای که هو جینتائو، دبیرکل پیشین حزب کمونیست را از کنگره حزب بیرون کردند، از تلویزیون دیده بود.
او همچنین چندین بار هم با ملکه انگلیس ملاقات کرده است. مرکل می‌گوید: «او همیشه سوال می‌کرد و شما می‌توانستید از نوع سوال‌هایش به چیزهایی که علاقه دارد، پی ببرید.»
مرکل مراسم خاکسپاری ملکه را از تلویزیون دنبال کرده بود. انگار می‌تواند تا همیشه در مورد ملکه حرف بزند و حرف‌های زیادی در مورد او دارد. آیا او خود را در ملکه می‌دیده است؟ این سوال را که از او می‌پرسم، به بالا نگاه می‌کند؛ همان شک و تردید معروف، روی صورتش نقش بسته است. پاسخ می‌دهد: «قطعا نه.» اما او می‌داند که شباهت‌هایی به ملکه دارد. از علاقه به طبیعت تا روحیه کمی سرد و داشتن شوهری دمدمی‌مزاج. مرکل برایش «تعجب‌آور» بود که چگونه الیزابت دوم، فقط دو روز قبل از مرگش، نخست‌وزیر جدید را پذیرفت و از او خواست تا دولت جدید را تشکیل دهد. او می‌گوید: «مرگ ملکه الیزابت دوم، پایان یک دوره بود.»

دوران انتظار

مرکل دوران ملکه را دوران عقلانیت، پیش‌بینی‌پذیری و پشتکار می‌داند؛ که البته به دورانِ خودِ او هم بی‌شباهت نیست. دورانِ تماشا، انتظار (عدم دخالت در سیاست) و نوشیدن چای. مرکل می‌گوید نمی‌داند واقعا ملکه در مورد برگزیت چه فکری می‌کرده است. او می‌گوید، ستودنی بود که حتی در آن زمان هم ملکه در سیاست دخالت نکرد.
وقتی از او در مورد تهاجم روسیه به اوکراین پرسیدم، می‌گوید: «ترجیح می‌دهم پس از خروجم از صدراعظمی، دوره آرام‌تری داشته باشم، زیرا واقعا زمان زیادی را در اوکراین صرف کردم. اما چنین اتفاقی، تعجب‌آور نبود. توافق‌های مینسک، فرسوده شده بود. در تابستان 2021، پس از دیدار پرزیدنت بایدن با پوتین، من و امانوئل مکرون می‌خواستیم مذاکره‌ای سازنده در شورای اتحادیه اروپا ایجاد کنیم. برخی مخالف آن ایده بودند و من هم دیگر قدرت پیشبرد آن را نداشتم، زیرا همه می‌دانستند که در همان پاییز خواهم رفت. اگر در ماه سپتامبر مجددا برای انتخابات، شرکت می‌کردم، حتما موضوع را پیگیری می‌کردم.»
از این منظر، آیا مرکل پشیمان است که دوباره نامزد نشد؟ او می‌گوید: «نه؛ دیگر وقت آن رسیده بود که شخص جدیدی بیاید. در سیاست خارجی، من دیگر در بسیاری از چیزهایی که می‌خواستیم انجام دهیم، پیشرفتی نداشتم. نه فقط در مورد اوکراین، بلکه در داخل کشور دیر شده بود. در سیاست خارجی، من دیگر در بسیاری از چیزهایی که می‌خواستیم انجام دهیم، پیشرفتی نداشتم. نه فقط در مورد اوکراین؛ بلکه ترانس‌نیستریا و مولداوی، گرجستان و آبخازیا، سوریه و لیبی. زمان رویکرد جدیدی فرا رسیده بود.»
مرکل می‌گوید: «من نمی‌خواهم در سیاست فعلی دخالت کنم.» او، ملکه را هم دقیقا به‌خاطر همین ویژگی تحسین می‌کند. زنی که حتی وقتی پسر مورد علاقه‌اش درگیر رسوایی جنسی با یک دختر زیر سن قانونی شد، حرفی نزد. در آرامش زندگی پس از صدراعظمی، به نظر می‌رسد همه چیز با تجربیات سیاسی او در‌هم‌آمیخته است.
با این حال او می‌گوید که اخبار را از نزدیک دنبال می‌کند، اما جالب‌ترین بخش‌ها برایش، بخش فرهنگی است. او بخش‌هایی از مصاحبه‌ای در روزنامه مونیخی «زوددویچه» را با یک تحلیل‌گر سابق سازمان سیا بازگو می‌کند. تحلیل‌گری که چون دیپلماسی به واژه بدی تبدیل شده، شاکی است. این تحلیل‌گر در این مصاحبه می‌گوید که وضعیت کنونی، او را به یاد اوضاع بین‌المللی درست قبل از جنگ جهانی اول می‌اندازد، زمانی که سران کشورهای اروپایی به اشتباه معتقد بودند که می‌توانند به سرعت، یک جنگ محدود را به پایان برسانند. پیش از اینکه در نهایت این جنگ به سمت فاجعه‌ای لغزید که یک نسل کامل را از بین برد.
مرکل می‌گوید زندگی‌نامه‌ی او را که رالف بولمان نوشته و اخیرا منتشر شده، ورق زده است. نویسنده کتاب را با این جمله پایان می‌دهد: «آنگلا مرکل به‌عنوان صدراعظمِ تغییر آمد، اما او تبدیل به صدراعظم سکون و ایستایی شد. او آهسته و با محنت متوجه شد که ساکنان جهان غرب چطور برای تغییرات جدید آماده نبودند.»
روی میز دفتر او حجم انبوهی از اسناد مربوط به سیاست خارجی آلمان در سال 1991 قرار دارد. مرکل به‌تازگی اسنادی را درباره نگرانی‌هایی که هلموت کوهل در مورد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی داشته، خوانده است. مرکل می‌گوید که ادوارد شواردنادزه، وزیر امور خارجه مسکو در آن زمان، به همتای آلمانی‌اش، هانس دیتریش گنشر، می‌گوید که در صورت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مسئله کریمه بار دیگر به چالشی تبدیل خواهد شد.

انتقاد از خود

هنگامی که مرکل مراسم تشییع جنازه ملکه را از تلویزیون تماشا می‌کرد، همتای بریتانیایی سابق خود یعنی تونی‌بلر را در میان عزاداران دید. او می‌گوید که بلر، یک استعداد سیاسی بزرگ بود که شهرت خود را در جنگ عراق، به‌خاطر گوش‌به‌فرمانی جرج بوش، کاملا از بین برد. از مرکل می‌پرسم آیا فیلم اخیر جرج‌بوش را دیده که در یک سخنرانی، جنگ در اوکراین را با جنگ در عراق اشتباه گرفت و سعی کرد آن را با شوخی در مورد سن‌اش، رفع و رجوع کند؟
سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «من فکر می‌کنم این نوعی انتقاد از خود است. اما در مورد جنگ عراق، من هم باید نسبتا از خودم انتقاد کنم. من یکی از کسانی بودم که در آن زمان، گرهارد شرودر را به‌خاطر به خطر تفرقه‌انداختن در غرب، به‌خاطر امتناع شفاهی او از پیوستن به تلاش‌های جنگی، مورد انتقاد قرار دادم.»
مرکل شروع می‌کند به گشتن در آی‌پد خود. شاید به‌دنبال شواهد مسخره‌ای است که کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت آمریکا با استناد به آنها گفت که عراق، دارای سلاح‌های کشتار جمعی است. شاید هم به‌دنبال مقاله‌ای است که در زمان دفاع از جنگ، برای واشنگتن‌پست نوشت. اما در عوض نقاشی‌ای را به من نشان می‌دهد که جرج بوش از او کشیده است. رئیس‌جمهور پیشین آمریکا چندین سال پیش به نقاشی کشیدن روی آورد.
مرکل با لبخند می‌گوید: «برلوسکونی، پوتین و ... همه را نقاشی کرده است.» شاید این نوعی درمان باشد که او برای آرام کردن روح‌اش از آن استفاده می‌کند. بوش در مزرعه خود در تگزاس به مرکل گفته که پدرش فکر می‌کند پسر دیگرش، جب، رئیس‌جمهور بهتری می‌شد. شاید جرج‌بوش، جنگ را به‌عنوان راهی برای اثبات خود به پدرش می‌خواست؛ یا شاید این اقدام فقط بازتابی از مهارت‌هایی باشد که رهبر یک کشور باید داشته باشد.
بالای مبل، روی دیوار پشت او عکسی آویزان است که یک فضانورد آلمانی از فضا گرفته و به او داده است. عکسی که دریای بالتیک و بقیه دنیا را هم نشان می‌دهد. همه چیز در آن عکس وجود دارد. حالا دیگر کایروس، خدای لحظات خوب هم نمی‌تواند به او کمک کند. تشخیص لحظه درست برای گرفتن یک تصمیم، در صورتی که نتوانید آن تصمیم را عملی کنید، بسیار سخت است.
تنها کاری که او اکنون می‌تواند انجام دهد، اعتراف به اشتباهات و طلب بخشش است. همه خواهان عذرخواهی مرکل هستند، به‌ویژه برای سیاست‌های او در روسیه. اما به نظر می‌رسد که او علاقه‌ای به ابراز پشیمانی ندارد چون مطمئن نیست که واقعا کارهایی که کرده، اشتباه بوده است. او مطمئن نیست که آیا تاریخ، در نهایت درستی تصمیمات او را اثبات می‌کند یا نه.
به‌نظر می‌رسد که میراث مرکل، هر روز بد و بدتر به‌نظر می‌رسد: در سیاست روسیه، در سیاست انرژی، در سیاست سلامت، در سیاست آب‌و‌هوایی، در دیجیتالی شدن.
او چند روز پیش برای دیدار با باراک اوباما، دیگر بازنشسته سیاسی مشهور غرب به واشنگتن رفته بود. باراک اوباما، در آخرین سفر خود به برلین، ظاهرا به مرکل التماس می‌کند که دنیا را با دیوانه‌ها تنها نگذارد. مرکل نیز تصمیم می‌گیرد چهار سال دیگر در سِمتِ صدراعظمی باقی بماند؛ اما تعداد دیوانه‌ها کمتر نشد.
آیا اوباما از میراث خود راضی است؟ مرکل می‌گوید: «فکر می‌کنم او همیشه با خودش در صلح است. او می‌داند که همیشه شخصیتی منحصربه‌فرد خواهد بود. اما تصور من این است که وقتی روسای‌جمهور آمریکا، جایگاه ریاست‌جمهوری را ترک می‌کنند، در انظار عمومی با احترام بیشتری نسبت به صدراعظم آلمان با آنها برخورد می‌شود.» گرچه مرکل مانند مسافری عادی نیست، اکنون در پروازهای تجاری سفر می‌کند. اوباما اما در هاوایی می‌چرخد؛ هرگز سوار پروازهای تجاری نمی‌شود. در سفری که مرکل به دفتر اوباما داشت، دید که در بنیاد او، حدود 150نفر کار می‌کنند؛ او درحالی به موزه ملی تاریخ و فرهنگ آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار رفت که این موزه به روی بازدیدکنندگان، کاملا بسته بود و در رستوران ایتالیایی هم فقط آنها حضور داشتند.
زیگمار گابریل، رئیس پیشین حزب چپ میانه سوسیال‌دموکرات، معتقد است که اگر مرکل همچنان صدراعظم بود، پوتین به اوکراین حمله نمی‌کرد. او می‌گوید پوتین برای مرکل به‌عنوان زنی که قدرتمندترین کشور اروپا را رهبری می‌کرد و مهم‌تر از آن، فردی با درک عمیق از روسیه است، احترامی باورنکردنی قائل بود. در ماه اکتبر، ویکتور اوربان، نخست‌وزیر مجارستان هم پس از دیدار با اولاف شولتز در برلین، در نشستی مطبوعاتی گفت که اگر مرکل همچنان بر سر کار بود، جنگ رخ نمی‌داد.
در پایان ماه اکتبر، در اوکرمارک، منطقه‌ای که آنگلا مرکل در آنجا بزرگ شد، ملاقات کردیم. او یک کلیسای کوچک را برای ملاقات با من انتخاب کرده بود و مانند روحی از میان برگ‌های پاییزی بیرون آمد. او این کلیسا را از کودکی می‌شناخت. در پایان دوره آلمان شرقی، این کلیسا به‌کلی از بین رفته بود، اما پس از فروپاشی دیوار برلین، پدر آنگلا مرکل، کشیش سابق، بازسازی این کلیسا را ​​برعهده گرفت. او انجمنی را برای جمع‌آوری پول تاسیس و بازسازی کلیسا را ​​ در سال 1994 تکمیل کرد.
بیرون در آفتاب پاییزی ایستاده‌ایم، تا از او عکس بگیریم. برای مدت کوتاهی مرکل پیتر ریگو، عکاس اشپیگل را دست‌به‌سر کرد. او دوست نداشت که دائما نورپردازان و دستیاران به او بگویند که کجا بایستد یا چه کار کند. در نهایت، مقابل درختی ایستاد و خورشید اوکرمارک، پشت سرش می‌درخشید. عکاس فریاد زد: «عالیه». مرکل می‌گوید: «آره؛ خیلی عالیه. تمام شد؟»
بیت باومن، مدیر دفتر مرکل از آن پشت خطاب به او می‌گوید: «اینقدر بداخلاق نباش.»

به بندگانت با مهربانی نگاه کن

آنگلا مرکل در هامبورگ به دنیا آمد. او در خانواده‌ای محلی بزرگ شد و در المپیاد روسی برنده شد. مسابقه‌ای که زبان روسی را در جمهوری آلمان ترویج می‌کرد. مرکل که دلش نمی‌خواست در آلمان شرقی معلمی کند، فیزیک خواند و سپس به جنبش اصلاحات دموکراتیک آلمان شرقی کمک کرد. اینها پیش‌شرط‌های خوبی برای صدراعظم آلمان بود که نماینده تمام این کشورِ متحد باشد. با این حال او به‌خاطر دستاوردی که مردمان غرب آلمان او را به خاطر آن تحسین می‌کردند، از سوی شرقی‌ها تحقیر شد: تصمیم برای ورود پناهندگان جنگی به کشور. حرف مرکل این بود که «اگر قرار است به‌خاطر نشان دادن چهره‌ای دوستانه در شرایط بحران، عذرخواهی کنیم، اینجا دیگر کشور من نیست.»
در مراسم خداحافظی مرکل در برلین، آهنگ سومی هم وجود داشت و برخلاف دو آهنگ اول، به‌سادگی می‌شد فهمید مرکل چرا این آهنگ را انتخاب کرده است: سرود جهانی «خدای مقدس؛ نام تو را می‌ستاییم.» سرودی که در بند نهم می‌گوید: «به بندگان خود با مهربانی نگاه کن، ما را یاری کن، ما را برکت ده، خداوندا، ما میراث‌دار تو هستیم! ما را به مسیر درست هدایت کن تا شیطان ما را نابود نکند. به وقتش کمک کن. ما جلال ابدی تو را می‌بینیم!»

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی