| کد مطلب: ۹۵۲۶

از حمایت تمام‌عیار تا اختلافات عمیق

از حمایت تمام‌عیار تا اختلافات عمیق

بازخوانی کیفیت و فراز و نشیب‌های روابط آمریکا و اسرائیل از سال 1948 تاکنون

بازخوانی کیفیت و فراز و نشیب‌های روابط آمریکا و اسرائیل از سال ۱۹۴۸ تاکنون

ایالات متحده آمریکا از ابتدای تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ به‌عنوان مهمترین حامی آن شناخته می‌شود با این حال در برهه‌های مختلف میان رهبران سیاسی آمریکا و اسرائیل اختلافات جدی وجود داشته که هرچند بر رویه کلی اتحاد و حمایت بی‌چون و چرای واشنگتن از تل‌آویو خللی وارد نکرده اما گاهی توانسته مقابل برخی اقدامات افراطی صهیونیست‌ها مانع شود. احتمالی که در مورد سفر اخیر بایدن و مخالفت آمریکا با حمله زمینی به غزه که می‌تواند آغاز یک جنگ منطقه‌ای گسترده باشد نیز داده می‌شود. اما اختلافات اسرائیل و آمریکا بر سر چه چیزهایی بوده و چقدر عمیق است؟

دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی با وجود اتحاد استراتژیک، دارای اختلاف‌هایی هم هستند. این اختلافات هرچند گاهی به روابط سیاسی صدمه زده اما در زمینه‌های امنیتی و نظامی به حمایت‌های آمریکا از اسرائیل آسیبی نزده است.

ایالات متحده از دیرباز متحد اسرائیل و همکار امنیتی اصلی آن بوده است، زیرا ایالات متحده از وجود یک کشور یهودی حمایت می‌کند. در طول جنگ سرد، بسیاری از استراتژیست‌های دفاعی ایالات متحده، اسرائیل را بهترین شریک در مبارزه با نفوذ شوروی در خاورمیانه می‌دانستند و بعداً ثابت شد که نقش مهمی در تلاش‌های ضدتروریسم ایالات متحده دارد.

امروز اسرائیل نزدیکترین شریک استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه است. در نتیجه این منافع مشترک، ایالات متحده متعهد شده است که به حفظ برتری نظامی اسرائیل بر هر ترکیب متخاصم از کشورهای منطقه کمک کند. طبق قانون، دولت ایالات متحده باید اطمینان حاصل کند که هرگونه فروش تسلیحات به سایر کشورهای خاورمیانه «بر برتری کیفی نظامی اسرائیل در برابر تهدیدات نظامی علیه اسرائیل تأثیر منفی نمی‌گذارد.»

ایالات متحده کمک نظامی به اسرائیل را پس از خروج از سرزمین‌های عربی به‌عنوان بخشی از روند صلح آغاز کرد. واشنگتن ارائه این کمک‌های امنیتی را یک مسئولیت می‌دانست زیرا اسرائیل برای صلح خطر می‌کرد. ایالات متحده همچنین در ازای تعهدات مصر و اردن به روند صلح، بسته‌های کمکی بزرگی را به آنها اهدا کرد.

از زمان پایان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده بیش از هر کشور دیگری به اسرائیل کمک‌های خارجی ارائه کرده است. ایالات متحده از سال ۱۹۷۱ تا ۲۰۰۷ به اسرائیل کمک‌های اقتصادی قابل توجهی کرد، اما به دلیل رشد اقتصادی قابل توجه اسرائیل که در دهه ۱۹۹۰ شروع شد، اکنون عمدتاً کمک‌های نظامی دریافت می‌کند. بیش از نیمی از تمامی کمک‌های نظامی خارجی که بایدن برای سال مالی ۲۰۲۲ درخواست کرد، برای اسرائیل در نظر گرفته شده بود. براساس یک یادداشت تفاهم در سال ۲۰۱۶، ایالات متحده متعهد شده است که سالانه نزدیک به ۴ میلیارد دلار از جمله ۵۰۰ میلیون دلار برای دفاع موشکی به اسرائیل ارائه کند. پس از درگیری ۲۰۲۱ اسرائیل و حماس، یک میلیارد دلار دیگر بودجه دفاع موشکی را تامین کرد.

با وجود این حمایت‌ها آمریکا و اسرائیل دست‌کم در برخی موضوعات دارای اختلاف بوده‌اند که هنوز هم این اختلافات سیاسی ادامه دارد.

پذیرش موجودیت اسرائیل

بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۱۵ وقتی برای سخنرانی جنجالی خود در واشنگتن علیه ایران اتمی آماده می‌شد، ویدئوی تبلیغاتی‌ای منتشر کرد که او را با داوید بن‌گوریون، نخستین نخست‌وزیر اسرائیل مقایسه می‌کرد. نکته‌ای که ویدئوی تبلیغاتی نتانیاهو بر آن تاکید کرده و نتانیاهو را ادامه‌دهنده راه بنیانگذار اسرائیل معرفی می‌کرد، اقدام داوید بن‌گوریون در اعلام موجودیت اسرائیل با وجود مخالفت واشنگتن بود. در این آگهی آمده است: «بن‌گوریون - برخلاف موضع وزارت خارجه - تأسیس ایالت را اعلام کرد. اگر بن‌گوریون کار درست را انجام نمی‌داد، آیا امروز اینجا بودیم؟» سپس شعار «فقط لیکود، فقط نتانیاهو» به چشم می‌خورد.

در واقع، ایالات‌متحده اولین کشوری بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت - تنها ۱۱ دقیقه پس از اعلام استقلال اسرائیل در ساعت ۱۲:۰۱ در ۱۵ مه ۱۹۴۸. اما روزهای قبل از آن جورج سی‌مارشال، وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا مخالفت جدی خود را با اعلام موجودیت اسرائیل به صراحت ابراز کرده بود. پس از جنگ جهانی دوم، رئیس‌جمهور هری ترومن با دو اردوگاه رقابتی مواجه شد که بر سر چگونگی برخورد با مسئله فلسطین، جایی که بریتانیایی‌های تحت محاصره قصد خروج از آن را داشتند، اختلاف داشتند. یکی از اردوگاه‌ها به دلیل تمایل آژانس یهود برای ایجاد یک کشور یهودی، با توجه به نیاز به جلب نظر رأی‌دهندگان یهودی-آمریکایی از پذیرش ایجاد اسرائیل حمایت می‌کرد. ترومن در نوامبر ۱۹۴۵، در پاسخ به دیپلمات‌های آمریکایی که او را از پذیرش هدف صهیونیسم برحذر می‌داشتند، گفت: «آقایان متاسفم، اما باید به صدها هزار نفری که نگران موفقیت صهیونیسم هستند، پاسخ دهم: من صدها هزار عرب در میان رای‌دهندگان خودم ندارم».

اردوگاه دیگر به نمایندگی جورج سی مارشال، وزیر امورخارجه و دوست نزدیک ترومن بود که پیشنهاد بریتانیا مبنی بر واگذاری فلسطین به قیمومیت یا اداره سازمان ملل متحد را حمایت می‌کرد. مارشال از جنگ همه‌جانبه بین شهرک‌نشینان یهودی و کشورهای عربی همسایه می‌ترسید. در سال‌های قبل، شبه‌نظامیان یهودی به روستاها و زمین‌های عربی حمله می‌کردند و آنها را تصرف می‌کردند و خشونت بین دو طرف زیاد بود. مارشال همچنین از اختلال در واردات نفت آمریکا از کشورهای عربی بیم داشت. به نظر می‌رسد که بخش قابل‌توجهی از تشکیلات امنیتی ایالات متحده در این زمینه اجماع داشتند. مارشال همچنین می‌دانست که دولت یهود فوراً از سوی دشمنان عرب از همه جهات مورد حمله قرار خواهد گرفت و به نظر می‌رسید اسرائیل نیروی انسانی یا سلاح لازم برای دفاع از خود را نخواهد داشت و ایالات متحده هم که پس از جنگ جهانی دوم درصدد کاهش حضور نظامی خود بود و اولویت‌ها را در تمرکز بر روی تهدید شوروی گذاشته بود، قادر به حمایت از اسرائیل نبود. مارشال همچنین تمایل رئیس‌جمهور هری ترومن برای به رسمیت شناختن اسرائیل را تحت تأثیر ملاحظات سیاسی داخلی می‌دانست و از این موضوع که تصمیم‌گیری‌های وزارت خارجه در مورد سیاست خارجی جایی ندارد ناخرسند بود.

مارک پری در سال ۲۰۱۰ در فارین‌پالیسی نوشته است که ستاد مشترک ارتش گزارش‌های متعددی درباره فلسطین منتشر کرده بود که برخی از آنها به این نتیجه رسیدند که یک کشور یهودی برای سیاست‌های آینده آمریکا دردسر ایجاد می‌کند. این ستاد در اواخر سال ۱۹۴۷، نوشته بود که «تصمیم برای تجزیه فلسطین، در صورتی که این تصمیم مورد حمایت ایالات متحده باشد، به منافع استراتژیک ایالات متحده در خاورمیانه لطمه خواهد زد» تا جایی که «نفوذ ایالات متحده در منطقه محدود خواهد شد به چیزی که می‌تواند با نیروی نظامی حفظ شود.» به این معنا که نگرانی ستاد مشترک، امنیت اسرائیل نبود، بلکه امنیت جان آمریکایی‌ها بود. گزارش دیگری از ستاد مشترک ارتش که در ۳۱ مارس ۱۹۴۸ منتشر شد، هشدار داد که یک دولت نوپای اسرائیل، ایالات متحده را در «مجموعه گسترده و عمیق‌تر از عملیات‌ها با هدف تامین حداکثر اهداف یهودی» درگیر خواهد کرد.

در اواسط مارس ۱۹۴۸، پس از آنکه یک کمیسیون ویژه سازمان ملل به شورای امنیت اطلاع داد که قادر به سازش بین یهودیان و اعراب نیست، نماینده آمریکا در سازمان ملل اعلام کرد که تقسیم دیگر امکان‌پذیر نیست. این امر در مقابل تضمین‌های خصوصی که ترومن به شخصیت‌های برجسته صهیونیست داده بود، مبنی بر اینکه ایالات متحده از ایجاد یک کشور یهودی حمایت می‌کند، عملی شد.

در روزهای قبل از اعلام استقلال اسرائیل، اختلافات در کاخ سفید چنان داغ شد که مارشال، شخصیتی که ترومن او را «بزرگترین آمریکایی زنده» می‌دانست، حتی به رئیس‌جمهور گفت که در انتخابات آینده به این دلیل به او رأی منفی خواهد داد. این اختلاف‌نظر اما اردوگاه طرفدار به رسمیت شناختن اسرائیل در نهایت پیروز شد و به نظر می‌رسد مارشال با اکراه متقاعد شد که از موضع سرسختانه خود عقب‌نشینی کند.

راهکار دودولتی

آمریکا دست‌کم در حرف براساس قطعنامه‌های سازمان ملل از طرح ایجاد دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی حمایت کرده است و اسرائیل را برای پذیرش ایجاد دولت مستقل فلسطینی تحت فشار قرار داده است اما هیچ کدام از این فشارها عملی و اجرایی نبوده و در حد حرف باقی مانده است اما آنچه در عمل اتفاق افتاده سیل کمک‌های مالی و نظامی و اطلاعاتی آمریکا نسبت به اسرائیل بوده که به تل‌آویو در سرکوب و کشتار فلسطینیان یاری رسانده است.

پس از جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ و اشغال قدس شرقی، کرانه باختری و غزه توسط اسرائیل، شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه ۲۴۲ را تصویب کرد که براساس آن از اسرائیل خواسته شد تا از سرزمین‌های اشغالی عقب‌نشینی کند تا در ازای صلح، امنیت و مرزهایش به رسمیت شناخته شود. قطعنامه فاقد جزئیات بود اما نقطه عطفی در تاریخ نابرابر مردم فلسطین و رژیم صهیونیستی محسوب می‌شد. این قطعنامه طبیعتاً با رای اعضای دارای حق وتو شورای امنیت به تصویب رسید و توسط آمریکا وتو نشد.

جنگ ۱۹۷۳ میان اعراب و اسرائیل هرچند در نهایت با پیروزی نظامی اسرائیل پایان پذیرفت و اسرائیل توانست حمله مشترک کشورهای عربی را خنثی کند اما ضربه روانی و سیاسی بزرگی بر هیمنه اسرائیل وارد کرد و زمینه را برای عقب‌نشینی صهیونیست‌های افراطی فراهم کرد. تحریم نفتی کشورهای عربی علیه ایالات متحده آمریکا یکی از نتایج اصلی این جنگ بود که آمریکا را وادار به تلاش برای پایان این مناقشه کرد. در ماه‌های پس از جنگ، هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه ایالات‌متحده، به‌عنوان واسطه اصلی بین کشورهای عربی و اسرائیل بود. دیپلماسی شاتل او [اصطلاحی است به‌معنی میانجی‌گری بین طرف‌های متخاصم از طریق رفت‌وآمد نمایندگان میانجی بین پایتخت‌های دو کشور به‌منظور حصول به یک راه‌حل قطعی] در میان پایتخت‌های خاورمیانه در سال‌های ۱۹۷۴ و ۱۹۷۵ به تنش‌زدایی کمک کرد. در سال ۱۹۷۸، جیمی کارتر، رئیس‌جمهور ایالات متحده، میزبان مذاکرات صلح کمپ دیوید بین اسرائیل و مصر بود، که دو چارچوب را ایجاد کرد که پایه‌ای برای دیپلماسی خاورمیانه آینده گذاشت. اولی خواستار گفت‌وگو با مصر، اسرائیل، اردن و فلسطینی‌ها درباره خودمختاری فلسطینیان در غزه و کرانه باختری بود. دومی خواستار یک معاهده صلح بین مصر و اسرائیل بود که دو دولت آن را در سال ۱۹۷۹ در کاخ سفید امضا کردند. اگرچه اردن نیز یکی از طرفین جنگ ۱۹۷۳ بود، اما به دلیل ترس از محکومیت سایر کشورهای عربی، به مذاکرات نپیوست. یک معاهده صلح جداگانه اسرائیل و اردن در سال ۱۹۹۴ امضا شد. این قرارداد نخستین عقب‌نشینی اسرائیلی‌ها برای پذیرش موجودیت مستقل فلسطینی بود که تحت فشار دولت دموکرات کارتر فراهم شد. قرارداد کمپ دیوید هم از سوی مسلمانان و اعراب و هم از سوی یهودیان افراطی به‌عنوان یک خیانت شناخته شد؛ چون نخستین گام از سوی دو طرف برای شناسایی یکدیگر بود. این شناسایی با فشار آمریکا و برای کاهش تنش میان دوطرف و طبیعتاً کاهش هزینه‌های تحمیلی بر آمریکا صورت گرفت.

توافق کمپ دیوید در دولت دموکرات کارتر، زمینه‌ای برای توافق اسلو در دهه نود میلادی میان سازمان آزادی‌بخش فلسطین و اسرائیل شد. پیمان اسلو، مجموعه‌ای از توافقات بین اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) است که یک روند صلح را برای مناقشه اسرائیل و فلسطین از طریق یک راه‌حل دوکشوری با مذاکره متقابل ایجاد کرد. مهمترین دستاورد توافقنامه اسلو در جزئیات آن نبود بلکه در جملات آغازین بود که دولت اسرائیل و سازمان آزادی‌بخش فلسطین مشروعیت یکدیگر را به‌عنوان نمایندگان دو ملت جداگانه و به‌عنوان شرکای مذاکره به رسمیت شناختند. این توافقات منجر به ایجاد خودمختاری محدود برای فلسطینیان در کرانه باختری و نوار غزه از طریق ایجاد تشکیلات خودگردان فلسطین شد. اگرچه هدف این توافقنامه حل‌وفصل مناقشه اسرائیل و فلسطین تا ماه مه ۱۹۹۹ بود که با توجه به پیچیدگی‌های چندین دهه‌ای خصومت در نهایت به نتیجه نرسید اما دست‌کم تسلط تشکیلات خودگران فلسطین بر بخش عمده سرزمین‌های مرز ۱۹۶۷ به رسمیت شناخته شد. این توافقنامه با فشار آمریکایی‌ها بر طرف اسرائیلی به‌دست آمد و بلافاصله در اسرائیل با ترور اسحاق رابین پاسخ گرفت. اسرائیل در عمل بخش عمده‌ای از توافق را در زمینه مرزهای ۱۹۶۷ به اجرا درنیاورد و با ادامه شهرک‌سازی در داخل این مرزها اجرای کامل توافق را به حالت تعلیق درآورد.

پس از توافق اسلو همه رؤسای‌جمهور آمریکا از راه‌حل دودولتی حمایت کرده‌اند. بایدن بارها بر حمایت ایالات متحده از راه‌حل دوکشوری تاکید کرده و خواستار ایجاد کشورهای جداگانه اسرائیلی و فلسطینی با مرزهایی مشابه مرزهای قبل از جنگ ۱۹۶۷ شده است. این قلمرو شامل نوار غزه، کرانه باختری و بخش‌هایی از بیت‌المقدس شرقی است. بیل‌کلینتون به‌عنوان طراح قرارداد اسلو خطوط کلی برای ایجاد یک کشور فلسطین و حل و فصل سایر مسائل مربوط را ارائه کرده است. جورج دبلیو بوش، اولین رئیس‌جمهور ایالات متحده بود که علناً از یک کشور فلسطینی حمایت کرد؛ کشوری که در نقشه راه صلح سال ۲۰۰۳ که توسط ایالات متحده، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل متحد ارائه شد، نشان داده شد. دولت اوباما نیز تلاش کرد راه‌حل دوکشوری را پیش ببرد، اما مذاکرات در سال ۲۰۱۴ بر سر اختلافات در مورد شهرک‌سازی، آزادی اسرای فلسطینی و سایر مسائل به شکست انجامید. در سال ۲۰۱۶، کری، وزیر امور خارجه، اصول راه‌حل دوکشوری را براساس آن مذاکرات وضعیت نهایی بیان کرد اما با پایان دولت اوباما به نتیجه نرسید.

دوران ریاست‌جمهوری اوباما که با نخست‌وزیری نتانیاهو در اسرائیل همزمان شد، یکی از پرچالش‌ترین دوران آمریکا و اسرائیل بود. «مایکل اورن» سفیر سابق اسرائیل در آمریکا در کتاب خود تحت عنوان «روایت من از شکاف آمریکایی-اسرائیل» می‌گوید، دولت باراک اوباما در سال ۲۰۱۱ موضع فلسطینی‌ها درباره مرزهای ۱۹۶۷ را تایید کرد و با این کار بیش از ۴۰ سال سیاست آمریکا در قبال این موضوع را بدون مشورت با اسرائیل تغییر داد. در دولت اوباما، ده‌ها قانونگذار دموکرات تصمیم گرفتند سخنرانی نتانیاهو در کنگره را تحریم کنند. این کتاب در مورد روابط مشکل‌دار آمریکا و اسرائیل در دوران دولت اوباما است. به‌عنوان شاهد دست اول، مایکل اورن، موضوعات بحث‌برانگیز بین دو کشور را در این سال‌ها توضیح می‌دهد. در چندین موضوع از جمله برنامه هسته‌ای ایران، روند صلح، شهرک‌سازی، بهار عربی، فروش تسلیحات به کشورهای عربی، روابط با رهبران منطقه مانند اردوغان، حسنی مبارک، محمود عباس، شاهد تفاوت‌های قابل‌توجهی بین سیاست دولت اوباما و راست اسرائیل هستیم.

استدلال اصلی اورن این است که در مورد این موضوعات بحث‌برانگیز، دولت اوباما به اصول اصلی روابط آمریکا و اسرائیل آسیب زد. به گفته اورن، سیاست خارجی اوباما در خاورمیانه که مصالحه، گفت‌وگو و همکاری بین‌المللی را در اولویت قرار می‌دهد، غیرواقعی است و به امنیت اسرائیل آسیب می‌رساند. او از واشنگتن به دلیل باور به وعده‌های دروغین ایران در مورد مذاکرات هسته‌ای و رها کردن متحدان سنتی مانند مبارک در مصر در طول بهار عربی انتقاد می‌کند. او سرزنش اسرائیل به دلیل شکست روند صلح و فشار برای پایان شهرک‌سازی درحالی‌که تهدیدها و حملاتی را که اسرائیلی‌ها در یک منطقه متخاصم با آن روبه‌رو هستند را ناچیز ارزیابی می‌کنند مورد هجمه قرار می‌دهد. اورن همچنین رسانه‌های آمریکایی، به‌ویژه روزنامه‌نگاران یهودی را به دلیل انتقاد از اسرائیل سرزنش می‌کند و از اصطکاک بین یهودیان آمریکایی و اسرائیلی و همچنین اختلافات درون این گروه‌ها ابراز انزجار می‌کند. درحالی‌که این کتاب خلاصه خوبی از موضوعات مورد مناقشه بین ایالات متحده و اسرائیل ارائه می‌دهد؛ روایتی مغرضانه، از نظر تاریخی نادرست و از نظر سیاسی مشکل‌ساز است. مغرضانه است، به این معنا که اورن یک سیاستمدار راستگرای اسرائیلی است که هر تحولی را از منظر امنیتی اسرائیل تفسیر می‌کند. در حالی که اورن از دولت اوباما انتقاد می‌کند که تصور می‌کند منافع اسرائیل را بهتر از دولت نتانیاهو درک می‌کند، در واقع این اورن است که مکرراً استدلال می‌کند که با حمایت از اسرائیل در هر موضوع بحث‌برانگیز، منافع ملی آمریکا بهتر تامین می‌شود. بنابراین اورن به این نتیجه می‌رسد که او منافع ملی آمریکا را بهتر از آمریکایی‌ها درک می‌کند.

این کتاب همچنین از نظر تاریخی نادرست است زیرا دولت اوباما را از هر نظر متمایز از پیشینیان خود می‌کند. به نظر می‌رسد که اورن عمداً امور بدیهی، غافلگیری و درگیری‌های عمومی بین دو کشور را در گذشته نادیده می‌گیرد تا تغییر در سیاست اوباما در قبال اسرائیل را برجسته کند. در تاریخ اخیر، چالش بر سر امور بدیهی در روابط آمریکا و اسرائیل را می‌توان به راحتی در رویارویی جورج اچ دبلیو بوش و سپس جیمز بیکر، وزیر امور خارجه با دولت شامیر (۱۹۸۶-۱۹۹۲) بر سر شهرک‌سازی، اختلافات بیل کلینتون با دولت اول نتانیاهو (۱۹۹۶-۱۹۹۶) و در مورد روند صلح و حتی مخالفت جورج دبلیو بوش با سیاست‌های اسرائیل برای ترور رهبران فلسطینی و شهرک‌سازی در زمان دولت شارون (۲۰۰۱-۲۰۰۶) مشاهده کرد. برخی از این اختلافات اغلب به درگیری‌های عمومی منجر می‌شد که در مقایسه با آنها چالش دوره اوباما جدی نبود و شگفتی‌ها اغلب در روابط متقابل وجود داشت. در واقع، مشکل‌سازترین غافلگیری‌ها از سوی اسرائیل انجام شد، مانند پرونده جاسوسی پولارد از آمریکا و فروش مخفیانه اسلحه اسرائیل به چین. علاوه بر این، هر شهرک‌سازی در طول سی سال گذشته برای دولت آمریکا غافلگیرکننده بوده است.

در نهایت، کتاب مملو از بحث‌ها و تناقضات سیاسی است. به‌عنوان مثال، درحالی‌که اورن استدلال می‌کند که اسرائیل حق حفاظت از موجودیت خود را دارد، او نمی‌تواند همان منطق را برای ایران فرض کند، زیرا دائماً خواستار پایان رژیم ایران است. تناقض دیگر این است که درحالی‌که اورن دموکراسی را در اسرائیل می‌ستاید، اما از دموکراسی در بقیه منطقه حمایت نمی‌کند، زیرا معتقد است که با وجود رژیم‌های مستبد یا نظامی در کشورهای مسلمان، خاورمیانه باثبات‌تر است. دموکراسی در منطقه به معنای روی کار آمدن حماس در فلسطین یا اخوان‌المسلمین در مصر است که تهدیدی برای دولت اسرائیل هستند. با این حال، بخش مشکل‌سازتر کتاب، توضیح اورن از رویکرد اوباما به کشورهای مسلمان است. اورن به‌جای توضیح این رویکرد به‌عنوان نتیجه منافع ملی آمریکا یا حمایت آن از دولت‌های منتخب دموکراتیک، صرفاً اشاره می‌کند که توجه اوباما به ارتباط با کشورهای اسلامی ممکن است با «طرد کردن او از سوی نه یک بلکه دو پدر مسلمان مرتبط باشد».

ترامپ شدیدترین ضربه را به طرح ایجاد دودولت زد. طرح ترامپ که صلح تا سعادت نامیده می‌شود، می‌توانست یک کشور فلسطینی ایجاد کند، اما حاکمیت بر بیت‌المقدس از جمله شهر قدیمی و مکان‌های مقدس را به اسرائیل بخشیده بود و پایتخت فلسطین را به تکه‌ای از بیت‌المقدس شرقی تنزل می‌داد. این طرح به آوارگان فلسطینی حق بازگشت به سرزمین‌های سابق خود را نمی‌داد، اما وعده سرمایه‌گذاری به ارزش ۵۰ میلیارد دلار در یک کشور در حال توسعه فلسطین را می‌داد. نقشه مفهومی ارائه‌شده در طرح ترامپ حاکی از آن بود که سرزمین فلسطین در کرانه باختری تا ۷۰ درصد کاهش می‌یابد، زیرا اسرائیل دره اردن و تمام شهرک‌های آن را ضمیمه خود می‌کند. منتقدان این طرح را - که بدون مشورت با رهبران فلسطینی ایجاد شد - یک پیروزی برای اسرائیل در تمام مسائل مهم وضعیت نهایی نامیدند و تشکیلات خودگردان آن را رد کرد.

ایالات متحده به‌رغم حمایت ظاهری از راه‌حل دوکشوری، به‌طور سنتی مانع تلاش‌های فلسطینی‌ها برای عضویت به‌عنوان کشور در سازمان ملل می‌شود و می‌گوید که این موضوع تنها باید از طریق مذاکره با اسرائیل تصمیم‌گیری شود. تشکیلات خودگردان از سال ۲۰۱۱ به دنبال عضویت کامل فلسطین در سازمان ملل بوده است؛ اقدامی که نیاز به تایید شورای امنیت دارد؛ جایی که ایالات متحده حق وتو دارد. تشکیلات خودگردان هنوز نتوانسته حمایت کافی از این پیشنهاد را به دست بیاورد، اما در سال ۲۰۱۲، ۱۳۸کشور در مجمع عمومی سازمان ملل به به‌رسمیت شناختن فلسطین به‌عنوان یک کشور ناظر غیرعضو رأی دادند.

مخالفت با شهرک‌سازی‌ها

دولت جو بایدن در ۲۶ اکتبر ۲۰۲۱ اعلام کرد که به شدت با طرح‌های اسرائیل برای توسعه شهرک‌سازی در کرانه باختری اشغالی به‌عنوان آسیب رساندن به چشم‌انداز صلح بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها مخالف است. ند پرایس، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در یک نشست خبری گفت: «ما عمیقاً نگران طرح دولت اسرائیل برای پیشبرد هزاران واحد شهرک‌سازی هستیم که بسیاری از آنها در اعماق کرانه باختری رود اردن هستند. ما شدیداً با گسترش شهرک‌ها مخالفیم که کاملاً با تلاش‌ها برای کاهش تنش‌ها و تضمین آرامش ناسازگار است و به چشم‌انداز راه‌حل دوکشوری آسیب می‌زند». اما این نخستین و آخرین انتقادهای این‌چنینی آمریکا از اسرائیل نبود.

مدت کوتاهی پس از جنگ ۱۹۶۷، اسرائیل شروع به شهرک‌سازی در برخی از مناطقی که تصرف کرده بود، کرد. ساخت‌وساز شهرک‌سازی در زمان دولت‌های حزب کارگر در طول جنگ‌های اعراب و اسرائیل آغاز شد، اما پس از ۱۹۶۷ به سرعت افزایش یافت زیرا برخی از شهرک‌نشینان این سرزمین را حق مذهبی و تاریخی خود می‌دانستند و برخی دیگر منفعت اقتصادی آن را می‌دیدند. تا سال ۲۰۲۲، حدود هفتصد هزار اسرائیلی در شهرک‌های کرانه باختری و بیت‌المقدس شرقی زندگی می‌کنند.

ایالات متحده برای سال‌ها رسماً این شهرک‌سازی‌ها را محکوم می‌کند و آنها را مانعی برای صلح می‌داند اما از غیرقانونی خواندن آن‌ها برای جلوگیری از احتمال مواجه شدن اسرائیل با تحریم‌های بین‌المللی اجتناب می‌کند. از نظر حقوقی وزارت امور خارجه در سال ۱۹۷۸ بیان کرد که شهرک‌سازی یهودیان در سرزمین‌های اشغالی براساس قوانین بین‌المللی قابل‌قبول نیست، با این حال، رئیس‌جمهور رونالد ریگان در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۸۱ اظهار داشت که شهرک‌سازی‌ها «خلاف توافق» هستند اما «غیرقانونی» نیستند. جورج اچ دبلیو بوش، اولین رئیس‌جمهوری بود که میزان کمک‌های دریافتی اسرائیل را به شهرک‌سازی خود مرتبط کرد و هزینه ساخت شهرک‌ها را از تضمین‌های وام‌های آمریکا کسر کرد. با این حال، کلینتون بعداً برای شهرک‌سازی در بیت‌المقدس شرقی و برای «رشد طبیعی» آنها معافیت‌هایی را صادر کرد. در سال ۲۰۰۴، جورج دبلیو بوش نامه‌ای به آریل شارون، نخست‌وزیر اسرائیل نوشت و اذعان داشت که «واقعیت‌های جدید» یا شهرک‌سازی‌ها، بازگشت اسرائیل به مرزهای قبل از ۱۹۶۷ را در هر توافق صلح غیرممکن می‌سازد. اکثر دولت‌ها به این باور رسیدند که اسرائیل سه بلوک بزرگ شهرک‌سازی خود را در ازای واگذاری زمین‌های دیگر به فلسطینی‌ها در هر توافق صلحی حفظ خواهد کرد و تصور می‌کردند که این غیرواقعی است که اسرائیل بتواند بسیاری از شهروندانش را مجبور به ترک شهرک‌ها کند. درحالی‌که دولت اوباما اقداماتی را برای محافظت از اسرائیل در برابر اعتراضات بین‌المللی که به دنبال جریمه کردن شرکت‌های اسرائیلی فعال در کرانه باختری بودند انجام داد اما با رأی ممتنع به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که شهرک‌سازی‌ها را غیرقانونی اعلام می‌کرد، اسرائیل را مورد سرزنش قرار داد.

دولت ترامپ همانطور که در مورد دیگر اجزای مناقشه اسرائیل و فلسطین این کار را انجام داد، در مورد شهرک‌های یهودی‌نشین نیز به‌طور مشخص طرفدار اسرائیل بود. در سال ۲۰۱۹، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، با نظر وزارت خارجه در سال ۱۹۷۸ مخالفت کرد و گفت که شهرک‌سازی‌های غیرنظامی در کرانه باختری «به خودی خود با قوانین بین‌المللی مغایرت ندارد» و مانعی برای روند صلح نیست.

در اوایل سال ۲۰۲۳، دولت اسرائیل اقدام به ساخت شهرک‌های جدید و مشروعیت بخشیدن به چندین پاسگاه غیرمجاز کرد. دولت بایدن قطعنامه سازمان ملل در محکومیت توسعه شهرک‌سازی را متوقف کرد و به میانجی‌گری در توافقی کمک کرد که دو طرف را متعهد به تعلیق هرگونه اقدام یکجانبه کرد.

فرجام اختلافات آمریکا و اسرائیل

حملات اخیر حماس به اسرائیل و بمباران غزه توسط اسرائیل که مرگبارترین درگیری فلسطین و اسرائیل را رقم زده است، چارچوب روابط بین‌المللی اسرائیل و به تبع آن، روابط با آمریکا را تغییر خواهد داد. تاکنون واشنگتن همواره با کاهش فشار بر طرف قوی‌تر و افزایش فشار بر طرف ضعیف‌تر، مدل عادی میانجی‌گری را معکوس کرده و به تقویت وضعیت موجود کمک کرده و اغلب حتی درگیری را تشدید کرده است.

رهبران آمریکا و اسرائیل به‌عنوان دو بازیگر قدرتمندی که با یک رابطه خاص و استراتژیک پیوند خورده‌اند، هم ابزار و هم انگیزه‌های لازم را دارند تا آنجا که ممکن است هزینه‌های هر رویدادی را بر دوش فلسطینی‌ها بگذارند.

در پایان باید گفت، فقدان فشار واقعی بر رهبران اسرائیل از سوی آمریکا آنها را به ادامه دادن سیاست ظالمانه خود تشویق خواهد کرد. به همین ترتیب، تلاش‌های واشنگتن برای به حاشیه راندن یا مهندسی مجدد سیاست فلسطینی‌ها آنها را به شرکای مذاکره‌کننده مؤثر تبدیل نکرد، بلکه به تضعیف رهبران و نهادهای سیاسی فلسطینی کمک کرد و در عین حال به بی‌ثباتی و خشونت دامن زده است.

آمریکایی‌ها هرچند ممکن است براساس منافع مشترک با تل‌آویو گاهی از اقدامات افراطی آنها جلوگیری کنند اما در نهایت حامی اصلی اسرائیل باقی خواهند ماند و چنانچه اسرائیل به اقدامات تند دست بزند نیز مجبور به حمایت خواهند بود و اعتراضات آنها از حد حرف فراتر نخواهد رفت.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی