| کد مطلب: ۲۴۹۵

فریاد در قاب

فریاد در قاب

درباره سینمای اعتراضی که پالایش ایجاد می‌کند نه تنش

درباره سینمای اعتراضی که پالایش ایجاد می‌کند نه تنش

انتقاد و اعتراض همواره به‌مثابه بخشی از ماهیت و کارکرد امر هنری با سینما گره خورده اما گاهی به‌واسطه یا در مواجهه با شرایط اجتماعی و بحرانی، شمایل و ساختار رادیکال‌تری به خود می‌گیرد. فیلمسازان بسیاری در تاریخ سینما بودند و هستند که با نمایش اعتراضات در آثار خود تلاش کردند تا در جهت بهبود جامعه خود و حتی جامعه جهانی گامی بردارند. سینمایی که اعتراض به وضع موجود را به میانجی هنر به اعتراضی خلاقه تبدیل می‌کند. خلاقیتی که می‌تواند اعتراض را به کنشی اثربخش و ماندگار تبدیل کند که فارغ از ارزش‌های زیبایی‌شناختی، از کارکرد تاریخی و اجتماعی هم برخوردار باشد.
البته سینما یا فیلم اعتراضی لزوما سیاسی نیست و می‌تواند هر موضوع و سوژه ملتهب که بحرانی پیرامون آن شکل گرفته را شامل شود. به عبارت دیگر، هنر اعتراضی و هنر سیاسی را نباید یکی فرض کنیم، گرچه گاهی این دو مفهوم هم‌پوشانی و یگانگی پیدا می‌کنند. فیلم سیاسی ممکن است قصه یک رخداد یا چهره و شخصیت سیاسی باشد. مثلا فیلمی درباره هیتلر یا گورباچف، همچنین می‌تواند یک برهه تاریخی از یک حکومت یا حزبی را روایت کند اما لحنی اعتراضی نداشته باشد و صرفا گزارشی تصویری یا دراماتیک از یک ابژه سیاسی باشد اما فیلم اعتراضی می‌تواند سوژه یا رخدادی سیاسی را دستمایه روایت خود قرار نداده باشد، اما لحن و رویکردی انتقادی و اعتراضی نسبت به سوژه داشته باشد. درواقع فیلم، زبان و درونمایه اعتراضی داشته باشد. ژانر سیاسی تعریف مشخص دارد. این ژانر به‌نوعی از فیلم گفته می‌شود که موضوعش سیاست است و شخصیت‌های فیلم سیاستمداران هستند. از سوی دیگر هر فیلم اعتراضی لزوما فیلم خوب یا واجد ارزش هنری نیست. ممکن است فیلم سوژه‌ای سیاسی داشته باشد، اما فاقد ارزش‌های زیبایی‌شناسی بوده و مخاطب از تماشای آن لذت نبرد.

تقدم فرم بر مضمون اعتراض

به عبارت دیگر، نفس اعتراضی بودن یک فیلم سینمایی به آن اعتبار نمی‌بخشد، مگر اینکه زبان اعتراض با بیان هنری و خلاقانه گره بخورد و ارزشی زیبایی‌شناختی پیدا کند، وگرنه به فیلمی شعاری و تصنعی تبدیل می‌شود که تاریخ مصرف پیدا می‌کند و بعد از مدتی از یادها می‌رود. برخی از این فیلم‌ها همان آثاری هستند که صرفا مصرف جشنواره‌ای دارند و فاقد اثرگذاری لازم بر مخاطب عام و افکار عمومی بوده و درنهایت می‌توانند پرستیژی روشنفکرانه برای فیلمساز به ارمغان بیاورند. همین ویژگی‌ها و شرایط است که ضرورت تقدم ارزش‌های هنری و خلاقیت فرمی نسبت به مضمون و سوژه فیلم را ایجاب می‌کند. به این معنا که اعتراضی بودن یک فیلم به خودی خود و فی‌نفسه یک ارزش نیست حتی اگر سوژه اعتراض به دلیل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ارزشمند باشند. درواقع این ارزش‌های هنری و زیبایی‌شناسی فیلم است که آن را ماندگار می‌کند و تاثیرگذاری آن از حیث اعتراضی بودن هم از این امتیاز نشأت می‌گیرد. مثلا فیلم‌هایی مثل «گاو»، «قیصر» و «آرامش در حضور دیگران» یا«گوزنها» و «رگبار»، در عین اینکه از حیث سوژه و مضمون در ذیل سینمای اعتراضی قرار می‌گیرند اما درنهایت این ارزش هنری و سینمایی آنهاست که موجب می‌شود تا هم در زمان خود، هم در زمانه بعد از خود، فیلمی اثرگذار باشند. بر این مبنا شاید بتوان گفت اساسا موج‌نو سینمای ایران به نوعی مصداق سینمای اعتراضی هم محسوب می‌شود، به این دلیل که اغلب این فیلم‌ها با انتقاد یا اعتراض نسبت به یک مسئله اجتماعی و سیاسی، قصه خود را روایت می‌کنند اما ماندگاری آنها در حافظه سینمایی و اساسا تاریخ سینما، نه از سوژه که از پرداخت هنری سوژه آمده است. احمد طالبی‌نژاد، منتقد سینما مثال خوبی درباره فهم این موضوع و تمایز فیلم اعتراضی اصیل با نمونه‌های جعلی‌اش می‌زند. او می‌گوید: «امیر نادری به‌خصوص در فیلم «تنگنا» بحث عدالت، بی‌عدالتی و بحث طبقاتی را وارد سینمای معترض می‌کند. ممکن است در «گنج قارون» هم مسئله طبقاتی را دیده باشید، اما این موضوع با رویکرد شبه‌ملودراماتیک اشاره سرسری و سطحی به مسئله طبقاتی می‌کند، اما در فیلم «تنگنا» و «تنگسیر» امیر نادری، اساسا فیلمساز شرایط طبقاتی حاکم بر جامعه را تحلیل می‌کند و این طبقاتی شدن جامعه که به‌شدت در دهه‌های 40 و 50 رواج داشت، یکی از نشانه‌هایی می‌شود که فیلمسازان و هنرمندان معترض به سمت آن می‌روند و در جامعه تبیین می‌کنند». به سخن طالبی‌نژاد، سینمای اعتراضی با دو مولفه پیوند می‌خورد؛ یکی تفکر و اندیشه و دیگری فرمی زیبایی‌شناسانه. درواقع فیلم اعتراضی حرفه‌ای به اندازه‌ای که به مضمون اعتراضی و نقد خود وفادار است، باید به ساختار، فرم و بیان هنرمندانه هم وفادار باشد و زیبایی‌شناسی را قربانی ارزش و جایگاه مضمون نکند. نمونه موفق از یک سینمای اعتراضی را می‌توان در سینمای بیضایی جست‌وجو کرد.
مثلا فیلم «سگ‌کشی» او هم یک فیلم اعتراضی نسبت به فساد اقتصادی و مافیایی است که در عین حال از حیث سینمایی و ارزش‌های هنری هم، فیلم معتبری است یا «مرگ یزدگرد» او که نخستین فیلمش بعد از انقلاب است، فیلم اعتراضی است علیه تهاجمی که در تاریخ به ایران می‌شود که اعتبار آن نه صرفا به‌خاطر سوژه که در کارگردانی و روایت هنرمندانه آن است.

اعتراض و فیلم‌های اجتماعی

از سوی دیگر آنچه فیلم‌های اجتماعی می‌گویند، اغلب لحن و رویکردی انتقادی و اعتراضی دارند، گرچه نمی‌توان آنها را ژانر اجتماعی دانست. بر این اساس بسیاری از فیلم‌های اجتماعی که به‌ویژه در دهه 90 در سینمای ایران ساخته شده‌اند را فارغ از سطح کیفی یا ارزش هنری آنها می‌توان فیلم‌های اعتراضی دانست. فیلم‌هایی که لزوما اعتراض آنها به قلمرو سیاست محدود نمی‌شود و حتی ممکن است اعتراض به یک آموزه غلط اخلاقی یا سنت و آیین اجتماعی یا مثلا اعتراض به یک ماده قانونی باشد. با این حال به دلیل پایین بودن آستانه نقدپذیری نهادهای قدرت در جامعه ما، سینمای اعتراضی با ممیزی و سانسور بیشتری همراه شده و عقیم می‌ماند. سینمایی که به‌دلیل خط‌قرمزهای پررنگ متولیان سینمایی نمی‌تواند آینه جامعه باشد و واقعیت‌های گزنده را بازنمایی کند. سینمایی که اغلب متهم به سیاه‌نمایی شده و با حذف و توقیف همراه می‌شود. حتی اگر خالق آن، کارگردانی مثل ابراهیم حاتمی‌کیا باشد که هنوز فیلم اعتراضی«گزارش یک جشن» او در توقیف است. این درحالی‌است که اگر سینمای اعتراضی و در یک ساحت کلان‌تر، هنر اعتراضی با نگاه خوشبینانه و دلسوزانه نگریسته شود، می‌تواند به آگاهی، اصلاح و بهبود جامعه کمک کند و حتی به عامل بازدارنده بحران‌ها تبدیل شود و از وقوع آسیب‌ها و فاجعه‌های احتمالی جلوگیری کند. سینمای اعتراضی، پالایش ایجاد می‌کند، نه تنش. از این حیث گزافه نیست که بگوییم، سینمای اعتراضی نسبت به بحران‌های اجتماعی، کارکردی پیشگیرانه دارد. سینمایی که در جهت اعتلای جامعه، هنر را به خدمت می‌گیرد. اعتلای سینمای ما به‌ویژه در شرایط بحرانی امروز، با تولید و خلق فیلم‌های اعتراضی ممکن می‌شود. باید به سینمای اعتراضی اعتماد کرد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی