| کد مطلب: ۸۰۰۰

چین زیر ضرب انقــــــلاب فرهنگی

چین زیر ضرب انقــــــلاب فرهنگی

طرحی که چین را یک دهه به آشوب کشید

طرحی که چین را یک دهه به آشوب کشید

۱۸ اوت ۱۹۶۶ بیش از یک‌میلیون نفر از اعضای گارد سرخ (دانشجویان، جوانان و نوجوانان انقلابی) از سراسر چین در میدان تیان‌آن‌من جمع شدند تا با مائو دیدار کنند. این نیروهای شبه‌نظامی متعصب در پاسخ به دعوت مائو برای مقابله با دشمنان جامعه چین و انقلاب بزرگ کمونیستی آن، بسیج شده بودند و قصد داشتند با همراهی صدر حزب کمونیست، انقلاب را از لوث وجود همه مخالفان و حتی کسانی که به‌اندازه کافی انقلابی نبودند، «پاکسازی» کنند. بدین‌ترتیب «انقلاب فرهنگی چین» که از چندماه پیش کم‌و‌بیش آغاز شده بود، با این حضور میلیونی قدرتی دوچندان پیدا کرد و فصلی جدید در سیاست چین فرا رسید آکنده از خشونت، قتل، تبعید، تحقیر، پرونده‌سازی و... که قربانیان آن را بالغ بر ۸/۱میلیون نفر کشته تخمین می‌زنند. در همین دوران یک‌دهه‌ای، قریب به ۳۰میلیون نفر تحت پیگرد سیاسی قرارگرفتند و قربانیان غیرمستقیم این اتفاق‌ها را می‌توان چیزی حدود ۱۰۰میلیون چینی دانست. در ادامه به بررسی علل و دلایل راه‌اندازی این پروژه، حامیان عمده آن، مراحل و روند آن و چگونگی به پایان رسیدنش خواهیم پرداخت.

بگذار یک‌صد گل بشکفد

چین از سال ۱۹۴۹ که مائو توانست در مقابله با نیروهای کومین‌تانگ به موفقیت برسد، با اعدام انقلابی، تبعید به اردوگاه کار اجباری و مصادره اموال، بیگانه نبود. مائو بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، ۲۰میلیون نفر را به جرم اینکه ارباب زمیندار، دهقان ثروتمند، ضدانقلابی یا عنصر نامطلوب، تشخیص داده شده بودند، به زندان یا اردوگاه کار اجباری فرستاد. در همین دوران با هر فردی که از کومین‌تانگ حمایت کرده بود، ثروتمند یا از طبقه متوسط بود، تحصیلات غربی داشت و با غرب پیوندی برقرار می‌کرد، مقابله صورت می‌گرفت. کمونیست‌های چینی خود می‌پذیرفتند که در فاصله اکتبر ۱۹۴۹ تا اکتبر ۱۹۵۰، یک‌میلیون ضدانقلابی را اعدام کرده‌اند. تخمین منابع خارجی اما حکایت از آن داشت که تا پایان ۱۹۵۲، جمع کشته‌شدگان به ۲میلیون نفر می‌رسید. موج بعدی برخوردهای خشونت‌بار مائو با مخالفان، آنگاه فرارسید که او در سال ۱۹۵۷، روشنفکران غیرحزبی را به انتقاد آشکار از حکومت دعوت کرد؛ واقعه‌ای که به کارزار «یک‌صد گل» معروف شده است. باوجود تردیدهای اولیه و ترسی که از برخورد احتمالی حکومت وجود داشت، مائو استدلال کرد که چین با اعطای آزادی انتقاد، می‌کوشد از تکرار تجربه‌های تلخ سایر کشورهای کمونیستی پرهیز کند: «بگذار یک‌صد گل بشکفد و یک‌صد مکتب فکری رقابت کنند. این سیاستی است برای ترویج پیشرفت در هنرها و علوم و شکوفایی فرهنگ سوسیالیستی در سرزمین ما.» با این چراغ سبز، ناگهان موجی از نقدها در جامعه منتشر شد؛ از لزوم وجود آزادی بیان تا مجوز تشکیل اتحادیه‌های مستقل. عمر شکوفایی گل‌ها و دوره آزادسازی اما به بیش از ۶‌هفته نرسید و ناگهان ورق برگشت. مائو، رندانه این پروژه را نیرنگی دانست برای اغوای مارها به خروج از غارهای‌شان. سرکوبی جدید شکل گرفت و در عرض ۲سال، قریب به ۳میلیون نفر از اعضای حزب و غیرحزب که متهم به «راست‌گرایی» بودند، شناسایی شدند. ۵۵۰هزار نفر از آنها نیز راهی زندان یا اردوگاه کار اجباری شدند. اینها همه در حالی بود که کل مخالفان حزب کمونیست که گمان می‌رفت شاید با این پروژه خودی نشان بدهند، ۴هزار نفر فرض گرفته شده بود؛ نشانه‌ای از وجود ناراضیان انبوه در جامعه که به‌درستی دریافته بودند کوچکترین مخالفتی با افکار و نمادهای انقلابی و بر صدر همه نمادها، مائو، چه پیامدهای ناگواری خواهد داشت.

دیالکتیک و شادی پس از مرگ

در همین دوران، رابطه چین و شوروی کمونیستی به تقابل‌هایی ایدئولوژیک رسید. این امر پیش‌تر در رابطه مائو و استالین نیز خود را بروز می‌داد. مائو تزی داشت که برای بسیاری از مارکسیت‌های ارتدوکس و مارکسیست‌لنینیست‌ها، مردود شمرده می‌شد. از نظر او، باتوجه به جمعیت بالای دهقانان، کمونیست‌های چینی بهتر است از فکر بسیج طبقه کارگر شهری دست بکشند و «انقلاب ملی» کمونیستی را با اتکا به «جنبش دهقانی» راهبری کنند. شاید به همین دلیل بود که استالین مائو را شلغمی می‌دانست که بیرونش سرخ (کمونیست) و درونش سفید (مرتجع) است. بااین‌همه، جدا از شباهت‌های هر دو حکومت که باید آنها را در قاب بزرگتر ویژگی‌های حکومت ایدئولوژیک و دیکتاتوری به تماشا نشست، استالین و مائو شباهت‌های خاصی با یکدیگر داشتند: علاقه‌ای خاص به تصاحب همه‌جانبه قدرت و فرونگذاشتن هیچ ابزاری برای نیل به این هدف. در کنار این، هر دوی آنها تمایل شدیدی به اظهارفضل‌های فلسفی و سیاسی داشتند و به‌واسطه کیش شخصیتی که عاشق آن بودند و در برساخته‌شدنش خود نیز دست داشتند، از ارائه پیشنهادهای نامعقول و وتوی مخالفت‌های کارشناسی با آنها هیچ ابایی نداشتند. یکی از حوزه‌هایی که هر دو دیکتاتور آراءشان را به بوته آزمون گذاشتند، کشاورزی بود. استالین دستور کشاورزی اشتراکی را با هدف افزایش بازده کشاورزی از مزارع بزرگ و مکانیزه صادر کرد. نتیجه البته قحطی عظیم و مرگ قریب به ۱۰میلیون نفر بود، اما او همین شکست را دستمایه مقابله با مخالفان طرح در حزب و نیز گولاگ‌ها (دهقانان ثروتمند) کرد.

مائو هم وقتی در دهه نخست حکمرانی به موفقیت‌هایی در حوزه اقتصاد و بهداشت نائل آمد، ناگهان از طرح جدید «اصلاح ارضی» رونمایی کرد که مشابهتی با طرح استالین داشت و پیامدهای آن نیز به همان اندازه هولناک از آب درآمد. در دوران مبارزه حزب کمونیست با رقبای ملی‌گرای داخلی، مائوئیست‌ها از تقسیم اراضی اربابان میان دهقانان سخن به میان می‌آوردند و در این راه کسانی چون کانگ شنگ حتی از اموری سبعانه چون دفن زنده زمین‌داران، میخکوب‌کردن آنها به دیوار و منجمدکردن‌شان در دمای زیر صفر ابایی نداشتند. در ۱۹۵۸ اما مائو به برنامه اقتصادی بنیادینی با نام «سه شعار سرخ» اشاره کرد که از نظر او کلیدی‌ترین بخش آن، «جهش بزرگ به پیش» مائو می‌توانست با جهشی چشمگیر در توسعه اقتصادی و صنعتی، چین را در مدت ۱۵سال به سطح اقتصادی بریتانیا برساند. مائو می‌گفت این رویا در صورتی محقق می‌شد که تولید فولاد چین از ۷/۱میلیون تن به ۳/۵میلیون تن برسد و در ضمن کشاورزی با مصادره تمام زمین‌های زراعی چین و تقسیم آنها به ۲۶هزار واحد اشتراکی، شمایلی جدید بیابد. با این برنامه‌ریزی، از دهقانان سلب‌مالکیت زمین، خانه و احشام شد و آنها در خوابگاه‌های مشترک اسکان داده شدند. آنها همچنین در کنار کشاورزی اشتراکی مجبور بودند در کوره‌های محلی که حزب در نواحی روستایی ساخته بود، فلزات خود را به فولاد تبدیل کنند. جدیت در انجام این طرح خام که حتی مورد تمسخر نیکیتا خروشچف، رهبر وقت شوروی نیز قرار گرفت، چنان بود که حتی تابه‌های گود دهقانان نیز به داخل کوره‌ها افکنده می‌شد و هرکس در این طرح مشارکت نمی‌کرد، مجازات می‌شد.

«جهش بزرگ به پیش» البته چیزی جز عقبگردی عظیم نبود. فولادهای تولیدی، ناخالص و بی‌استفاده از آب درآمدند و قحطی عظیمی نیز کشور را در برگرفت. ارسال پول و مواد غذایی به نهضت‌های کمونیستی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین اما ادامه داشت و مائو باقیمانده محصولات زراعی را نیز در مقابل دریافت کمک‌های نظامی و سیاسی به اروپای شرقی صادر می‌کرد. این طرح ۴سال عملیاتی شد و قریب به ۳۰میلیون چینی را به کام مرگ فرستاد. واکنش مائو البته حتی پیش از ظهور این نتایج هولناک مشخص بود؛ در ۱۹۵۷ در مسکو از آمادگی برای قربانی‌کردن ۳۰۰میلیون چینی برای «پیروزی انقلاب جهانی» گفته بود و در کنگره حزب در ۱۹۵۸، به حضار گفت نه‌تنها نباید از مرگ انبوه مردم بترسند، بلکه باید از این مرگ‌ها که نتیجه اجرای سیاست‌های حزب‌شان است فعالانه استقبال کنند. مائو ادامه داده بود: «چه فاجعه‌ای رخ می‌داد اگر کنفوسیوس همچنان زنده بود؟ چوانگ تزو ، فیلسوف تائوئیست ، به‌درستی وقتی که همسرش مرد، شروع کرد به آواز‌خواندن و شادی‌کردن. وقتی که آدم‌ها می‌میرند، باید جشن گرفت. مرگ حقیقتاً شادی‌آور است. ما به دیالکتیک معتقدیم، بنابراین نمی‌توانیم طرفدار مرگ نباشیم.»

بهترین دفاع، حمله است

وقتی سرشماری ملی در شوروی نشان داد که جمعیت کاهش پیدا کرده است، استالین دستور دارد اعضای کمیته سرشماری، تیرباران شوند تا مسئولان جدید با «دقت» بیشتری به ارائه آمار سرشماری بپردازند. مائو نیز نظیر بیشتر دیکتاتورها، بهترین دفاع را حمله می‌دانست. او نخست نقدهای وزیر دفاع، پنگ دهوای نسبت به سیاست «جهش بزرگ» را نشانه نفوذ شوروی، حمله به اقتدار رهبری و مایه نومیدی از وفاداری رهبری نظامی تعبیر کرد و تا عزل وزیردفاع پیش رفت. بااین‌همه، با عیان‌شدن افتضاح طرح «جهش بزرگ به پیش» به‌واسطه آنکه هنوز در حزب کمونیست سنگرهایی برای مقابله با مائو وجود داشت، او از ریاست‌جمهوری کنار کشید و جای خود را به لیو شائوچی داد که در کنار دنگ شیائو پنگ، بخش عملگراتر حزب را نمایندگی می‌کردند و حداقل سر ستیز با مسلمات را نداشتند. مائو در مقام صدرحزب اما درصدد جبران این تنزل موقعیت بود و در این مسیر، به فکر ایجاد بحرانی جدید افتاد تا در سایه آن بتواند ضدحمله خود به شائوچی را عملیاتی کند. این بحران‌تراشی جدید، انقلاب فرهنگی بود که جدا از تنازع قدرت در درون هیئت‌حاکمه چین، برای آن علل دیگری نیز می‌توان برشمرد.

تسویه‌حساب سیاسی با تجدیدنظرطلبان

از بعد سیاسی تردیدی نیست که در درون حزب کمونیست صف‌آرایی نوینی شکل گرفته بود که در یک‌طرف‌آن، میانه‌روهایی چون شائوچی و دنگ شیائوپنگ حضور داشتند و در طرف‌مقابل رادیکال‌هایی که تحت زعامت مائو حرکت می‌کردند. مائو رفتارهای لیو و دنگ را مورد نقد قرار می‌داد و معتقد بود، آنها او را از مسائل کشور بی‌خبر نگاه می‌دارند و در زمینه مبارزه طبقاتی درون‌حزبی مماشات به‌خرج می‌دهند. شائوچی در سال ۱۹۶۲ لب به انتقاد از «جهش بزرگ» گشوده بود و شکست آن را نه آنگونه که گاه مائو اصرار داشت به شرایط نامناسب اقلیمی نسبت بدهد، ناکامی سیاسی دانسته و از قربانیان قحطی عذرخواهی کرده بود. شیائوپنگ نیز که زمانی مائو نزد خروشچف گفته بود این مرد کوچک خیلی باهوش است و آینده بزرگی پیش‌رو دارد، اینک چنین سخنانی بر زبان می‌راند: «یک الاغ بدون تردید آهسته حرکت می‌کند اما دست‌کم به‌ندرت دچار حادثه می‌شود»؛ اعتراضی ملایم به ماجراجویی‌های دگماتیک مائو که گمان می‌کرد باید به هر قیمتی شده، منویات خود را عملی کند. در کنار این، برخی اطرافیان مائو نیز در تلاش بودند از نمد اختلاف‌های روزافزون او با شائوچی، کلاهی برای خود ببافند و رهبر حزب را به تسویه‌حسابی جانانه با آن گروهی در حزب که تصور می‌رفت در مقام خادمان مفروض پرولتاریا، خود اینک به بروکرات‌های بورژوا شبیه شده‌اند و در مسیر تجدیدنظرطلبی (Revisionism) گام می‌بردارند، تشویق کنند.

تجدیدنظرطلبی البته، نظیر اصطلاحاتی مشابه چون «فرصت‌طلبی» (Opportunism) عنوانی بود که در سنت اندیشه‌های مبارزان چپ، همواره چونان چماقی بهانه‌جویانه بر سر مخالفان فرود می‌آمد و خود مائو در کاربرد آن علیه مخالفانش سابقه‌ای مدید داشت. ازاین‌منظر، تجدیدنظرطلبی، ایدئولوژی بورژوایی است و هدفی جز مهجورکردن روحیه انقلابی و ابتکارعمل طبقه کارگر و متحدان این طبقه در مقابله همه‌جانبه با سرمایه‌داری و امپریالیسم و سایر دشمنان فرضی چپ‌ها ندارد. بنابراین مماشات در قبال آن، از نظرگاه پراتیک سوسیالیستی، خطایی نابخشودنی است و ممکن است افول و حتی واژگونی آرمان‌های انقلابیون اصیل و اولیه را در پی داشته باشد.

حامیان مائو؛ از مادام مائو تا وزیر دفاع

مهمترین حامیان مائو در کارزار جدید ۳نفر بودند؛ کانگ شنگ، جیان چینگ و لین بیائو. کانگ شنگ که پیش‌تر از نقش او در اجرای طرح اصلاحات‌ارضی سخن به میان آمد، آدمکشی خونسرد و شکنجه‌گری قهار بود که سوابقی ویژه در ریشه‌کنی جاسوسان، مخالفان و رقیبان مائو داشت اما تندروی‌های او درنهایت دستمایه نقد رقبای حزبی مائو شده و همین‌ها به تنزل مقامش در حزب انجامیده بود. او با کارزار «یک‌صد گل» دوباره به حلقه یاران نزدیک مائو درآمد. جیان چینگ، همسر چهارم مائو، اما بازیگر پیشین سینما و تئاتر بود که ورودش به زندگی مائو، مناقشه‌هایی جدی درون حزب برانگیخته بود. مائو باری درباره‌اش گفته بود: «همان‌قدر مرگبار و سمی است که عقرب». جدا از آنکه برخی حواشی هنری به حسن‌شهرت چینگ لطمه زده بود، اسارت او در دست کومین‌تانگ نیز ظن جاسوس‌بودن او را تقویت می‌کرد. در برهه‌ای مائو نومید از موافقت حزب با این ازدواج، از این سخن گفت که ممکن است جنبش کمونیستی را رها کند و به کشاورزی مشغول شود. بعدتر اما با شعبده‌بازی‌های کانگ شنگ و نابودی برخی اسناد و جعل‌اسناد جدید، این ازدواج در سال ۱۹۳۸ به‌طور مشروط مورد موافقت رهبران حزب ازجمله شائوچی قرار گرفت: جیان نباید به‌عنوان همسر مائو در انظار ظاهر شود و فعالیت سیاسی او نیز به‌مدت ۳۰سال ممنوع است. با شکست مائو در انتهای دهه ۱۹۵۰ اما جیان مبتلا به پارانویا اینک میدانی برای حضوری جدی در عرصه سیاسی یافته بود. درنهایت اما لین بیائو، وزیردفاع چین که سوابقی نیز در مخالفت با مائو داشت، با تملق توانست خیال رهبر را از بابت حمایت نیروهای مسلح و ارتش ۳میلیونی آزادی‌بخش خلق راحت کند. مائو دهه‌ها پیش گفته بود: «هر گروه کمونیستی باید این حقیقت را درک کند که قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می‌آید.» بیائو هم میان وفاداری به حزب و وفاداری به مائو، خط فارقی کشید و برای اولین‌بار با حذف درجه‌های نظامی، بر اهمیت فعالیت سیاسی در ارتش و حفظ گفتاوردهای موجز مائو در آموزش‌های نظامی تاکید کرد؛ چنانچه بعدتر همین گفتاوردهای موجز بدل به «کتابچه سرخ» مائو شد. در کنار این مسائل داخلی درون‌حزبی که مائو را به تشکیل هسته‌ای از سرسپردگان به خویش بیرون از روابط حزبی ترغیب می‌کرد، برکناری خروشچف در سال ۱۹۶۴ در جریان رقابت‌های درونی حزب کمونیست شوروی نیز امری موثر در تهییج روحی مائو برای مقابله جدی با مخالفان بود. بااین‌همه، نباید این ماجرا را تنها به اختلاف‌های سیاسی درون‌حزبی ناظر بر حفظ و بسط قدرت تقلیل داد.

علل ایدئولوژیک؛ غرب‌ستیزی و سنت‌ستیزی

اگر مسئله «انقلاب فرهنگی» صرفا از منظر منافع سیاسی مائو و حامیان رادیکالش فهم شود، آنگاه این پرسش بی‌پاسخ می‌ماند که مائو پیش از آنکه انقلاب فرهنگی، ضرباهنگی طوفانی به خود بگیرد، در عمل در آگوست ۱۹۶۶، با موفقیت فرآیند تنزل مقام شائوچی و شیائوپنگ را عملیاتی کرده بود و شاید دیگر نیازی نبود به این کارزار سیاسی ادامه بدهد. در اینجا باید دقت کرد که این کارزار را نباید صرفاً سیاسی و با اهدافی سلبی دانست، بلکه در آن رگه‌های ایدئولوژیک و مقاصد ایجابی نیز می‌توان دید. مائو جدا از آن بحث اختلاف بر سر «سوژه انقلابی» (دهقانان/ کارگران) تفاوتی دیگر نیز با مارکسیسم رایج داشت. او نقش زیربنایی مناسبات تولید و اقتصاد (اکونومیسم) را انکار نمی‌کرد، اما اهمیتی ویژه نیز به نقش ایدئولوژی و «آگاهی پرولتری» برای تغییر انقلابی جامعه می‌داد و این آمادگی ذهنی در او وجود داشت که در برانگیختگی خودآگاه توده‌ها، تبلوری از پیشرفت را احساس کند. در کنار این، افزایش اختلاف‌های چین با شوروی در آغاز دهه ۱۹۶۰ که ازجمله یکی نیز به‌دلیل نزدیکی فزاینده شوروی و آمریکا ایجاد شده بود، لزوم تعیین‌تکلیف تئوریک با این چالش را ضرورت بخشیده بود و به‌همین‌دلیل در همین دوران، روزنامه خلق پکن در مجموعه مقالاتی، ضمن نقد رهیافت «همزیستی مسالمت‌آمیز» میان سرمایه‌داری و سوسیالیسم، راهی را که شوروی در پیش گرفته بود، رویزیونیستی نامید و این سوسیالیسم را که در آن بورژوازی برای مهار ناشکیبایی مردم، چونان ترمزی علیه کنش جسورانه پرولتاریا عمل می‌کند، با صفت‌هایی چون «تهی از شجاعت و جسارت»، «دلبسته آمار» و غریب‌تر از همه، «خوش‌طعم ولی خالی از شور و تخیل» نکوهش کرد. مائو خود نیز بارها سخنانی درباره خطر بروز «استبداد حزبی»، «فراموشی مبارزه طبقاتی» و «نفوذ عناصر نوین بورژوایی در نظام سوسیالیستی» بیان کرده، از ابتلای چین به سرنوشت یوگسلاوی و شوروی انذار داده بود و بر همین مبنا در سال۱۹۶۳، به تدوین کارزار تجدید تربیت سوسیالیستی پرداخت که هدفش را می‌توان پیشگیری از ابتلای جامعه به خطر تجدیدنظرطلبی دانست. راه‌حل کارزار نیز تمسک به الگوی قهرمانی چون لای فنگ بود؛ نمادی از ترجیح کامل وفاداری به حزب بر هرگونه فردگرایی.

بدین‌طریق مائو امیدوار بود با نوعی «انقلاب مداوم»، گسست نسلی میان انقلابیون و نسل‌های جوان‌تر هم پدید نیاید و جامعه به‌طور مداوم از هرگونه پتانسیل مخالفت با انقلاب - چه ازجانب جهان جدید غربی، چه ازطرف دنیای قدیم سنتی- تهی گردد و فراتر از سلب‌مالکیت سرمایه‌داران، هر پندار، کردار و گفتار سنتی که نسبتی با ایدئولوژی مسلط ندارد، متروک شود. در این زمینه مائو به ضدیت با «چهار کهنه» اشاره می‌کرد: «رسوم کهنه، عادات کهنه، فرهنگ کهنه و تفکر کهنه». ازنظر مائو، بخش بزرگی از مراکز آموزشی و فرهنگی در دست نمایندگان بورژوازی بود. مشکل البته اینجا بود که برخلاف این دستورات قاطع، معیارهای بسیار متغیر و مبهمی بر رفتار مائو و حزب حاکم بود و در این‌ مورد خاص، این‌دو -صدر حزب و تشکیلات آن- در عمل روبه‌روی هم قرار گرفته بودند و مائو بر آن بود که با یارگیری از جامعه، حزب را مطیع‌مطلق خود کند.

علل اجتماعی؛ تضاد شهر و روستا و حزب و مردم

آنچه تاکنون گفته شد، بیشتر توضیح‌دهنده چرایی آغاز این حرکت ازجانب مائو است. وجهی ناگفته از این ماجرا اما به استقبالی ناظر است که اقشاری از مردم چین از این ابتکار به‌عمل آوردند. برای توضیح این موج‌جمعی حمایتی، اشاره به خواست مائو، شخصیت کاریزماتیک او و اجبار خشونت‌بار دولتی کفایت نمی‌کند. جامعه چین دچار فقر، فاصله طبقاتی و معضلات فراوان دیگری بود. با آغاز حکومت مائو، برخی از شاخص‌ها اندکی رشد کرد و امنیتی لااقل در مرزها شکل گرفت، اما اولاً بخش‌بندی‌های تبعیض‌آمیز جدیدی نیز در جامعه به‌خصوص براساس التزام و نزدیکی به حزب کمونیست رخ نمود که باعث می‌شد بسیاری از مردم در زمینه اشتغال، آموزش، تامین اجتماعی، شأن اجتماعی و... شهروند درجه دوم محسوب شوند. به‌طورمشخص در چین این دوران، «طبقه سیاه» شامل زمین‌داران بزرگ، دهقانان مرفه، ضدانقلابی‌ها و سلطنت‌طلبان، اراذل و «منحرف‌های به راست» در کارزار «یک‌صد گل»، جزو اقشار مطرود به‌شمار می‌آمدند. ایده مائو در عین حال که زمینه‌هایی برای طرد بیشتر این گروه‌ها ایجاد کرد، به تجدیدنظرهایی در تقسیم‌بندی‌های پیشین نیز راه داد، ضمن آنکه بعدتر وقتی آزار گاردهای سرخ بر این طبقات سیاه فزونی گرفت، «گاردهای سرخ سیاه» نیز تشکیل شد که ازقضا برای اثبات برادری خود، در افراطی‌گری پیشی گرفتند. در کنار این، تضاد شهر و روستا از آغاز انقلاب کمونیستی برقرار بود و بعدتر با ممنوعیت تحرک شغلی و تبعید افراد نامطلوب به روستاها، رنگ و بویی سیاسی نیز پیدا کرد. در جریان «جهش بزرگ» قریب به ۳۰میلیون نفر روستایی در کارخانه‌های شهری استخدام شدند که بازگرداندن‌شان به روستا پس از شکست طرح، به درگیری‌ها و اعتصابات کشیده شد و نشان می‌داد شکاف‌های طبقاتی، شهر و روستا، حزبی و... به‌طور بالقوه پتانسیل تبدیل به شورش‌های گسترده را دارند.

مراحل چهارگانه انقلاب فرهنگی

دانیل لزه، قائل به وجود ۴مرحله در انقلاب فرهنگی چین است. در ادامه مختصری درباره هریک از این مراحل خواهد آمد.

مرحله اوج‌گیری (نوامبر 1965 تا اوت 1966)

۱

نزاع مائو و شائوچی در نوامبر ۱۹۶۵ بر پرده افتاد، وقتی کینگ و شنگ مجموعه‌ای از مقاله‌های انتقادی نسبت به نمایشنامه «برکناری‌های جوی» در مطبوعات منتشر کردند. این نمایشنامه را یکی از متحدان شائوچی، ووهان، معاون شهردار پکن نوشته بود و اگرچه موضوع نمایشنامه پیشنهاد خود مائو بود، وقت منازعه که رسید، او همگام با همسر و رفقایش مدعی شد که این نمایشنامه سرزنش او برای برکناری ۶سال پیش دهوای است. ووهان مجبور به کناره‌گیری شد اما مائوئیست‌ها خواستار برکناری شهردار نیز بودند. هدف اصلی البته شیائوچی بود. بهانه بعدی برای یورش به او را پوستری رقم زد که خانم نیه یوان‌زی و ۶دانشجویش در ۲۵مه ۱۹۶۶ تهیه کردند و متضمن حمله به روسای دانشگاه‌ها و دیگر کارکنان حزبی طرفدار شائوچی بود. در آغاز شائوچی توانست از انعکاس این پوستر در رسانه‌ها جلوگیری کند، اما بالاخره مائو به رسانه‌ها دستور دارد به مردم دراین‌باره آگاهی بدهند. در ادامه بیائو، ۲نفر از مقامات بلندپایه منصوب شائوچی را به تلاش برای انجام کودتا متهم کرد. شائوچی نخست مقاومت کرد اما بعد گمان برد شاید بتواند با پذیرش اشتباهاتش از گرفتاری بیشتر خلاص شود. گمانش خطا بود زیرا اینک این کانگ شنگ بود که در ۱۸آگوست دستور دارد «گاردهای سرخ» برای تشخیص «خائنان نفوذی» در «هر واحد و اداره‌ای»، سازماندهی شوند و به «خیانت» شائوچی نیز رسیدگی شود. بعدتر به‌قدری شائوچی را آزار دادند که اینک مرگ او را موهبتی تلقی می‌کنیم که به‌قول مائو باید برای آن شادی کرد، نه شیون. در همین دوران مادام مائو نیز ممنوعیت‌هایی برای طرح امپراتوران، قهرمانان، دانشوران، زیبایی و... و مضامین باستانی در هنر پیشنهاد کرد و هنر انقلابی را هنری در خدمت گرامیداشت حزب، کارگران و دهقانان دانست. او بعدتر حتی سمفونی‌های سبک غربی را «مرده» نامید و مشاور هنری ارتش شد.

انقلاب فرهنگی (اوت 1966 تا پاییز 1968)

۲

مرحله دوم انقلاب با حضورمستقیم مائو شروع شد. در ۸ اوت ۱۹۶۶، برنامه‌ای ۱۶ماده‌ای تصویب شد که نقد فرهنگ و افکار منسوخ در آن محوریت داشت و در ویراست‌های بعدی به گام‌نهادن اعضای حزبی در «راه سرمایه‌داری» و «اتوریته‌های ارتجاعی دانشگاهی» نیز توجه می‌داد، هرچند متنی منسجم نبود و در میانه دعوت به قیام فرهنگی با هدف تحرک برخورد معنوی کل جامعه و نظم و آرامش در اقتصاد و سیاست سرگردان بود. نوع رویکرد سند به اکثریت قاطع کادرهای حزبی قابل‌اعتماد نیز با هدف بانیان انقلاب فرهنگی برای خالص‌سازی حزب منافات داشت. بااین‌همه، با قدرت‌گیری گاردهای سرخ، در این دوره وحشیانه‌ترین اعمال در حق مخالفان فرضی در پیش گرفته شد. این جمعیت بیش از ۲۰میلیونی جدا از ابداع کیش پرستش مائو، به هر کس که تصور می‌کردند بورژواست یا نفع‌شان در آن بود که او را بورژوا بنامند، حمله و او را مجبور به اعتراف می‌کردند. گذاشتن کلاه بوقی بر سر مخالفان، تحقیرآمیز اما در مقایسه با ضرب‌وشتم فیزیکی و بریدن گوش، بینی، زبان و... تخفیفی در مجازات به‌شمار می‌رفت. با دنگ شیائوپنگ چنین کردند و پس از آنکه به خطاهایش اقرار کرد و کلاه بوقی بر سر نهاد، مجبورش کردند در کارخانه مشغول گرفتن ناصافی پیچ‌ها شود. گاردهای سرخ به گنجینه‌های هنری باستانی و غربی نیز رحم نمی‌کردند. کتاب‌ها، فیلم‌ها و موسیقی‌های غربی بورژوایی را آتش می‌زدند و حتی افراد را به جرم خوردن مربا یا نوشیدن قهوه سرزنش می‌کردند. به سفارتخانه‌ها هجوم می‌بردند و در عمل اقتصاد را نیز به ورطه اختلال کشانده بودند. آنها در خشونت چنان افراط کردند که خود با یکدیگر درگیر شدند. برخی گروه‌ها دست به آزمایش بمب‌های کثیف و انفجار کنترل‌شده مواد رادیواکتیو زدند. هر گروه، نامی بر خیابانی خاص می‌گذاشت به‌نحوی‌که دیگر هیچ‌کس نمی‌‌توانست آدرس اماکن را پیدا کند. رهنمودهای کلی مائو نیز در ایجاد صلح میان آنها گاه کارگر نبود. اگرچه اعمالی تلافی‌جویانه ازجانب غیرنظامیان چینی نسبت به خشونت گاردهای سرخ نیز بروز پیدا می‌کرد، اما درنهایت درگیری دو گروه از گاردهای سرخ در ووهان در ژوئیه ۱۹۶۷ و درگیرشدن ارتش در این منطقه، مائو را متوجه جدی‌بودن خطر جنگ داخلی کرد. او البته نخست از ایده مسلح‌کردن گاردهای سرخ «چپ» دفاع کرد، اما درنهایت پذیرفت که ادامه این روند معنایی جز اضمحلال کشور نخواهد داشت. ارتش ناچار از مداخله شد و با خواباندن موفقیت‌آمیز غائله، برنده نهایی این مرحله شد.

سرکوب حکومتی و سلطه نظامیان (پاییز 1968 تا سپتامبر 1971)

۳

گارد سرخ نخست به محاق رفت اما بعدتر با خشم بیشتر مائو و کانگ و ارتش مواجه شدند. قریب به ۱۷میلیون گارد سرخ از شهرهای چین به روستاها و مناطق دورافتاده‌ای تبعید شدند. سفر آنها به نواحی شهری ممنوع شد و کارت‌های جیره‌بندی شهری آنها باطل شد. مقاومت آنها حاصلی جز تیرباران نداشت. انقلاب فرهنگی فرزندان خود را می‌بلعید. گاردهای سرخ در روستاها به‌نام کمک به روستاییان حضور داشتند اما در عمل مجازات آنها قرارگرفتن ذیل آموزش‌هایی بود که تیم‌های کارگری تبلیغ اندیشه مائو متشکل از کارگران و نظامی‌ها برای تجدید تربیت و تأدیب ایدئولوژیک بدان‌ها می‌آموختند. بدین‌ترتیب انقلاب فرهنگی در مفهوم «سند ۱۶ماده‌ای» در اکتبر ۱۹۶۸ به پایان رسید و فصلی از قدرت‌گیری بی‌سابقه نظامیان تحت رهبری بیائو، خشونت‌های نظامی و پاکسازی‌های گسترده و نامحدود آغاز شد که شمار قربانیان آن برخلاف تصور رایج، بیش از دوره دوم انقلاب فرهنگی بود زیرا آمار نشان می‌دهد ۷۵درصد تلفات جانی و ۹۰درصد پیگردهای سیاسی، پس از مرحله توده‌ای انقلاب فرهنگی رخ داده است. مسئول این خشونت‌ها نیز کارگزاران حکومتی بودند که در سه کارزار؛ «پاکسازی رده‌های طبقاتی» (۱۹۶۹ـ ۱۹۶۸)، «یک ضرب، سه نشانه (دزدی، سودجویی و حیف و میل)» (۱۹۷۰) و «علیه عناصر ۱۶ ماه مه» (۱۹۷۳ـ ۱۹۶۷) بیش از ۵/۳میلیون نفر را مورد پیگرد قرار دادند؛ از طبقات سیاه و مخالفان بازداشتی تا اعضای گاردهای سرخ. در همین دوران حتی اخباری از آدم‌خواری در گوانگ‌شی به گوش رسید. انجام تشریفات قانونی اعدام، کمرنگ و گاه ملغی شد و فقط لازم بود شمار اعدامی‌ها به مرکز گزارش شود. قدرت‌گیری روزافزون ارتش و نظامیان در این دوره اما با تشدید تنش میان مائو و لین بیائو و فرار و مرگ دومی به پایان رسید؛ به‌هرحال ازنظر مائو، قرار نبود «تفنگ» به «حزب» دستور بدهد.

نبرد سیاسی بر سر قدرت و تحول اجتماعی (سپتامبر 1971 تا اکتبر 1976)

۴

در پنج سال آخر اما در کنار بازگشت آرام جامعه به مناسبات قبلی، رقابت‌های درون‌حزبی تشدید شد و مائو برخلاف همه شعارهایی که زمانی علیه شوروی داده بود، در چرخشی که با تز «سه جهان» توجیه شد، درب‌های رابطه را با آمریکا گشود. در ۱۹۷۳، شیائوپنگ به معاونت نخست‌وزیری انتخاب شد. باند ۴نفره جیان چینگ، ژانگ چون کیائو، یائو ون‌یوان و وانگ هونگ ون در موضع ضعف قرار گرفت، یک‌ماه پس از مرگ مائو در سپتامبر ۱۹۷۶، اعضای آن دستگیر شدند و انقلاب فرهنگی خاتمه یافت؛ انقلاب ننگینی که در سیاهه اعمال حزب کمونیست چین، چنان روسیاه است که خود حزب نیز در قطعنامه سال ۱۹۸۱ که در دوران رهبری شیائوپنگ تدوین شد، تلاش کرد ضمن برائت‌جویی از این «فاجعه ۱۰‌ساله» و رد همه‌جانبه آن، در کنار پذیرش برخی «خطاهای ایدئولوژیک» مائو، نقش معدودی افراد «فرصت‌طلب» در راه‌اندازی و هدایت این جنایات را محوریت بخشد. ازنظر این قطعنامه که در عمل مانع هرگونه تحقیق بیشتر از این واقعه شده است، مسئولیت ایدئولوژیک این انقلاب نه برعهده «حزب» که برعهده مائو است که با «اعتمادبه‌نفس بیش از اندازه» و «بی‌اعتنایی به واقعیات اجتماعی»، تناقضهای موجود در جامعه چین را به اوج خود رساند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی