| کد مطلب: ۴۰۷

پایان آقای مترجم

پایان آقای مترجم

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

مروری بر زندگی احمد گلشیری به بهانه درگذشتش

کتابخانه هر کتاب‌خوانی که داستان کوتاه در لیست علایقش باشد، بدون مجموعه‌‌داستان‌‌هایی که احمد گلشیری ترجمه کرده، چیزی کم دارد. چهارگانه، جلد مشکی نشر نگاه و مقدمه معروفی که احمد گلشیری در ابتدای مجموعه‌داستان‌‌های همینگوی، چخوف، جویس و مارکز نوشت و همینطور کتاب «داستان و نقد داستان» برای سال‌‌ها، چراغ‌راه علاقمندان به داستان‌‌نویسی بوده و هست. این مترجم بزرگ، روز گذشته در سن ۸۶سالگی از دنیا رفت. سیامک گلشیری، فرزند این مترجم تاثیرگذار در صفحه شخصی‌اش متنی نوشت و خبر درگذشت پدرش را اعلام کرد. این متن اشاره‌‌ای به یکی از داستان‌‌های چخوف دارد که سال‌‌ها قبل پدرش ترجمه کرده بود: «یک‌بار دیگر آهنگ کاروسو را برایم می‌‌گذاری. صدای پاواروتی می‌‌پیچد توی اتاق. می‌‌فهمم که دارد با تمام ذرات وجودش گوش می‌‌دهد. وقتی آهنگ تمام می‌‌شود، می‌‌گوید: حالم که بهتر شد، می‌‌رویم یک‌جایی توی ساحل کیش با هم قدم می‌‌زنیم. می‌‌گوید خیلی دلش می‌‌خواهد برای یک‌بار دیگر هم که شده بوی دریا را حس کند. می‌‌گویم: بهتر که شدی حتما می‌‌رویم. چشم‌‌هایش را چندثانیه می‌‌بندد. دو،‌سه بار صدایش می‌‌زنم تا چشم‌‌هایش را باز می‌‌کند. می‌‌گوید: دارم فکر می‌‌کنم ما زیاد با هم نبودیم. نمی‌‌دانم چرا هیچ‌‌وقت فرصت نشد. می‌‌گوید: می‌‌شد بیشتر از اینها با هم باشیم. بیشتر با هم حرف بزنیم. هنوز یک چیزهایی مانده که برایت بگویم. می‌‌گویم فرصت هست. باز هم با هم حرف می‌‌زنیم. درباره‌‌ هرچه خواستی. آن‌‌وقت شروع می‌‌کنم به تعریف کردن از روزی که با هم توی ماشین نشسته بودیم و داشتیم می‌‌آمدیم تهران. می‌‌گویم که او تمام‌مدت کتابی دستش بود و من چندثانیه پشت فرمان خوابم برده بود. سعی می‌‌کند سرش را برگرداند و نگاهم کند. هنوز لبخند به‌لب دارد، می‌‌گوید متوجه نشده بوده که من خوابم برده. برایش می‌‌گویم که وقتی از خواب پریده بودم تا تهران حرف می‌‌زدم و او هم یک چیزهایی از کودکی‌‌اش برایم گفته بود. همه‌‌چیز را موبه‌‌مو برایش می‌‌گویم. وسط حرف‌‌هایم متوجه می‌‌شوم چشم‌‌هایش را بسته. صدایش می‌‌زنم. چندبار صدایش می‌‌زنم. شروع می‌‌کنم به تعریف کردن داستان پیرمردی که قصد داشته ماجرای مرگ پسرش را برای مسافرانی بگوید که سوار درشکه‌‌اش می‌‌شده‌‌اند، اما هیچ‌کدام اهمیت نمی‌‌دهند تا آنکه می‌‌رود سراغ اسبش و برای او ماجرا را تعریف می‌‌کند. چشم‌‌هایش را می‌بندد. چشم‌‌هایش را بسته. رد لبخند را هنوز گوشه‌‌ لبش می‌‌بینم.»

حلقه «جُنگ اصفهان» و نقش ترجمه در ادبیات داستانی

سال‌های۴۰ تا ۵۰ اوج رونق و شکوفایی داستان کوتاه در ایران بود. بخش زیادی از این رونق و شکوه، مدیون محافل ادبی، دورهمی‌‌ها و کافه‌نشینی غول‌‌های ادبیات ایران بود که هرکدامشان فصلی در ادبیات داستانی ایران گشودند. یکی از این محافل، حلقه ادبی و هنری جُنگ اصفهان بود که محصولش معرفی چهره‌‌های بزرگی مانند بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری بود. برخی از درخشان‌‌ترین آثار ادبیات داستانی معاصر ایران برای اولین‌بار در این جلسات خوانده و نقد شد. احمد گلشیری با ترجمه نخستین داستانش «یک گوشه پاک و پرنور» همینگوی، به این حلقه ورود کرد که جلساتش در کافه پارک اصفهان برگزار می‌شد. هوشنگ گلشیری، برادر احمد گلشیری یکی از بنیان‌گذاران اصلی جنگ اصفهان بود. این حلقه ادبی دهه‌‌ها کانون توجه نویسندگان و روزنامه‌نگاران ایران بوده است، اما تالیف داستان‌‌های کوتاه درخشان تنها نقش و تاثیری نبود که بر داستان کوتاه گذاشت. ترجمه آثار مطرح جهان، یکی دیگر از عمده فعالیت‌هایی بود که جنگ اصفهان انجام داد و احمد گلشیری نقش زیادی در این بخش به‌عهده داشت، اما وقتی کافه‌پارک شهرتی پیدا کرد به دستور مقامات وقت بسته شد و یاران جنگ پراکنده شدند. احمد گلشیری هم به تهران رفت، سردبیر مجلات پيك شد و بعد از آن به‌طور جدی‌‌تر کار ترجمه را پیش گرفت. ترجمه بیش از 20کتاب، حاصل عمری بود که احمد گلشیری در ترجمه و معرفی نویسندگان بزرگ به جامعه فرهنگی، ادبی ایران گذاشت. داستان کوتاه، ریشه در ادبیات مدرن دارد و خاستگاهش ادبیات جهان است. از داستان‌نویسان بزرگ دنیا تاثیر می‌‌پذیرد و ترجمه نخستین ابزار عبور داستان از مرز ادبیات جهان و ورود به قلمرو ادبیات دیگری است، که تئوری‌‌ها و مسایل نظری درباره ادبیات مدرن را منتقل می‌کند و سبب گسترش میدان‌دید نویسندگان نسبت به مضمون‌‌ها و صنعت ‌نوین داستان‌‌نویسی می‌شود. نقش احمد گلشیری در جریان ترجمه و معرفی آثار بزرگان ادبیات دنیا به ایران، انکارنشدنی است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی