هیچکس جز من هیچی نمیدونه!
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
«خوردن آبگوشت در دیزی و داشتن شست پهن در انگشت دست راست بهجهت مالیدن پنیر روی نان، از افتخارات سادهزیستی ایشان است.» این نقلقول برادر یکی از نامزدهای شاخص در گرماگرم انتخابات سال1376 در حمایت از برادر بزرگتر، حتی بدون وجود فضای مجازی هم غوغا کرد. راست و دروغش گردن راویان آن روزگار اما تا مدتها در ستون طنز روزنامههای آن زمان به آن استناد میشد. پهن شدن احتمالی انگشتان شست و درد مفاصل دست، این روزها ربطی به مالیدن پنیر روی نان ندارد، بیشتر نتیجه لمس کردن صفحه گوشیهای همراه است و چرخیدن در فضای مجازی. بهعنوان کسی که بخشی از عمرم را در فضای مجازی میگذرانم و احتمالا دچار پهنیانگشت شدهام، هر روز بیشتر یاد میگیرم که با احتیاط بیشتری حرف بزنم، بنویسم یا اظهارنظر کنم. شاید بخشی از ماجرا به بالا رفتن سن ربط داشته باشد، به اینکه آدم یاد میگیرد دست از قضاوتهای پرشتاب بردارد، یاد میگیرد با احتیاط و از دور به معرکههای پرشور نگاه کند و شاید بخشی از آن هم برمیگردد به اینکه انگار افراد هرچه کمتر در مورد چیزی اطلاع داشته باشند با «قاطعیت» بیشتری در موردش حرف میزنند. فرقی ندارد عکس تلسکوپ «جیمز وب» باشد یا انتخاب، برکناری و ابقای دراگان اسکوچیچ. در توییتر، دوستان روزنامهنگار زیادی دارم. کسانی که بادقت مطالبشان را میخوانم در دو دسته تقسیم کردهام؛ یا نکاتی مینویسند که یاد میگیرم و زاویهدید میدهند یا حرفهایی میزنند که یادم میدهند اصلا شبیه آنها اظهارنظر نکنم. مثلا چند نفری هستند که با قاطعیتتمام در مورد بهدردنخور بودن ژوزه مورینیو، کشکی بودن موفقیتهای پپ گواردیولا، دلال بودن فلان سرمربی و... حرف میزنند. حرف که نه، مثل یک قاضی که به تمام زوایای پرونده اشراف دارد حکم صادر میکنند. هرکسی هم مخالفت کند محکوم میشود به «فن بودن»، «مزدوری»، «سهم بردن از سفره چرب» و... بخصوص در مورد چهرههای داخلی. گاهیاوقات دلدل میکنم که پیام خصوصی بدهم: فلانی! این همه تند نرو و برای حکم صادر کردن عجله نکن، یا براساس چه مستنداتی این حرفها را میزنی؟ یادم از کشته خویش میآید و اینکه ما هم در جوانی سر پرشوری داشتیم. شاید به همین اندازه با قاطعیت حکم صادر میکردیم و اگر کسی این حرفها را میزد توی دلمان میگفتیم فلانی پیر، محافظهکار و بزدل است، فلانی جیرهخوار است، فلانی سوادش مال عهدبوق است و مثل ما بهروز نیست؛ برای همین بیشتر وقتها فقط گذر میکنم. گاهی از همین پیامهای خصوصی اسکرینشات میگیرند و در مجازی هوا میکنند و یک عده دیگر سرت میریزند و باید به همه جواب بدهی یا گلاویز شوی... چه کاریه مسلمان؟ نان و ماستت را بخور، بخوان و بگذر! در همین ماجرای اسکوچیچ، دوستان روزنامهنگاری را دیدم که در عرض یک هفته مواضع ژلاتینی گرفتند. اول در آتش دوقطبی اسکوچیچ- کیروش دمیدند، وقتی از اسکوچیچ اعتبارزدایی مطلق کردند و متوجه شدند قرار نیست جای او کیروش، فرگوسن و کاپلو بیایند و گزینه ایرانی به نیمکت نزدیک شده، پشیمان شدند که حالا ما یک حرفی زدیم، همان اسکوچیچ بهتر است! بدون پذیرش اینکه ممکن است از اول بازی خورده باشند. فقط مدیران اشتباه میکنند و باید عذرخواهی کنند؟ چند روزنامهنگار از ما تابهحال شجاعانه اعتراف به اشتباه کرده؟ در تمام این مدت هم اطمینان کامل داشتند که دارند بهترین کار را انجام میدهند. با لحن «هیچکس جز من هیچی نمیدونه» شتابناک نوشتند. بعد از ابقای اسکوچیچ هم تندوتیز نوشتند. بعید میدانم حتی سه نفر از آنها از محتوای جلسه پنجساعته هیاترئیسه و کمیته فنی اطلاعاتی داشت. کوهنوردان جوان از دور وقتی قلهای را نگاه میکنند با اطمینان میگویند «فتح این تپه که کاری نداره!»، کوهنوردهای سرما و گرما کشیده، در برف مانده، از گرسنگی تا لب مرگ رفته و... با احتیاط بیشتری پیشبینی میکنند و قدمهای کوچکتر و محتاطانهتری برمیدارند. این شاید تمایز میان روزنامهنگاران و فعالان جوان با قدیمیترهای خسته باشد. ما عاقلتر از کسی نیستیم، فقط روزهای بهتر و بدتر بیشتری دیدهایم. به ما رویاها و شعارهای بیشتری فروختند به اسم «ایران»، «وطن»، «عشق»، «تعصب»، «خدمت» و «مردم». میدانم بهنظر حرف کسلکنندهای میآید و بیشتر روزنامهنگارهای جوان اصلا حوصله خواندن متن بیشتر از یک توییت را ندارند اما همین یک جمله یادتان بماند «هر کس تندتر رفت، زودتر زمین خورد. کار روزنامهنگار پیشگویی و صادر کردن حکم قطعی نیست، آن هم در جغرافیایی مثل خاورمیانه که تقریبا در هیچ حوزهای نمیتوان با اطمینان از 24ساعت آینده سخن گفت.»