مرغ سحر ناله درماندگی
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
بیش از یک قرن است که محمدتقی بهار، تصنیف «مرغ سحر» را سروده است. او در این تصنیف بدون پردهپوشی و استعاره، از «وطن و دین» میگوید که «بهانهای برای دزدی شده»؛ معاش اغنیای باده بهدست را با مردم خونجگر خورده، به مقایسه میگذارد و کشاورز غمگینی را تصویر میکند که جور مالک و ظلم ارباب او را بیتاب کرده است. این توصیفها طی این 100سال کمتر زمانی بوده که غریب بودهاند؛ نه برای مردمان و نه برای خنیاگران. بهگونهای که میتوان آن را وردزبان زمانه نامید، ملموس و پرتکرار! اما اشارات ذکرشده مربوط به بند دوم شعر است که تنها در اجراهای اولیه آن، موردتوجه آوازهخوانها قرار گرفته. آنچه عموم مردم نسبت به آن آشنایی دارند و شنیدهاند، بند اول این شعر است. در بند اول شعر، اکت و عمل شاعر در برابر ظلمی که بر او روا شده است را میتوانیم ببینیم. شاعری که گویی زبان مردم است و به نمایندگی از آنان سخن میگوید. در بیت اول، شاعر خطاب به مرغ سحر [که احتمالا ضمیر خودش است]، میخواهد ناله سر کند که در نتیجه آن داغش تازهتر شود. چنانچه گریستن و فریاد از درد، موجب تالمخاطر میشود. در بیت بعد میخواهد چنان آهی برآرد که قفسش زیر و زبر شود. در ادامه نیز برای عبور از این شام تاریک دست به دامان طبیعت و ماورا میشود. این اکت یک فعل شاعرانه است، نه عاملانه و در میانه میدان. شاید نزدیکترین مصداق امروزی آن، نالههای روشنفکرانه در توییتر باشد. آن هم نه پربسته از درون زندان، بلکه آزاد و رها حتی از آن سوی مرزهای ایران. در چند هفته گذشته، همایون شجریان ۳۰ اجرای پیاپی داشت که این میزان استقبال از یک کنسرت، تاکنون نظیر نداشته است. در تمام این اجراها مردم درخواست اجرای تصنیف مرغ سحر را داشتهاند و هربار، همایون شجریان آن را در پایان کنسرت اجرا کرده است. چنانچه در سالهای گذشته در کنسرتهای شجریان بزرگ هم اتفاق میافتاد. بهگواه کارشناسان تاریخ موسیقی، تنها در دو برهه این تصنیف از دایره شنیدههای پرتکرار ایرانیان کنار گذاشته شده است. «در وقایع شهریور بیست، ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸مرداد» و نیز «در سالهای انقلاب و جنگ ایران و عراق»، هیچ خوانندهای احساس نیاز به بازخوانی آن نکرده و هیچ گوشی طالب شنیدن آن نبوده است! در دورههای ذکر شده، مردم در بطن مبارزه بودهاند و رضایتخاطر حاصل از این اکت بجا، آنها را بینیاز از آهوناله کرده است. نالههایی با کاربرد مُسکن، برای درد انفعال و درماندگی. مردم فعال و پرشور هرگز نمیایستند و دیگران را دعوت به شنیدن نالههای خود نمیکنند. هرجا چنین است، نادیده پیداست که هیچ عاملیتی پشت آن نیست و محکوم و مغضوب آن نالهها، در امن و امان است. چه نالههای توییتری باشد علیه یک فرد یا گروه، چه نفرین «مرگ بر» باشد در کف خیابان. این نوع درماندگی را در روانشناسی، درماندگی آموختهشده مینامند که مفهوم آن توسط مارتین سلیگمن ابداع شده است. در این حالت افراد یاد میگیرند که درمانده و مستاصل باشند، ناامید و منفعل. سرکوبها و ناکامیهای پیاپی، ایشان را به این نتیجه رسانده که تلاش برای تغییر و گشایش بیفایده است و راه بهجایی نمیبرد. حتی اگر راهی هم برای عبور باشد، درماندگی زنجیر سکون به پای ایشان زده است و اجازه حرکت به ایشان نمیدهد! آه و نفرین و ناله، افیون این درد است. فرد مستاصل تمام توان خود را در لعن و نفرین مسببان امر، خرج میکند و برای رهایی، آههای شرربار سر میدهد؛ چنانکه 100سال پیش شاعر دربند چنین سروده اما آنچه خطرناکتر است مسری بودن آن است. نسلهای آینده بیآنکه توان خود را برای تغییر محک زنند، تسلیم صحنهآرایی موجود میشوند و ناامیدی بهارثرسیده از نسل قبل را پک میزنند. ازاینرو در پایان کنسرت یکصدا از خواننده میخواهند که تصنیف «مرغ سحر» را در شریانهای آنها جاری کند تا بهگمان اینکه با بهکار بردن الفاظ «ظلم ظالم» و «جور صیاد» در ملأعام سیلی سختی به ظالم زدهاند، آرام گیرند! کارکرد مخدر چنین است و نفرین و ناله، افیون انفعال است. این موضوع مختص جناح و سلیقه سیاسی خاصی نیست. هم آن گروه که بیش از نیم قرن سرود «یار دبستانی» را با هیجان و حرارت میخواند و با خاطره «چوب الف» بر سر خود، شور میگیرد و هم آن جناح که دهه نودیها، که اکنون طفلی ۱۰ساله بیش نیستند را «جامانده» میداند، همگی دچار رخوت و سکونی هستند که آن را از نسل قبل گرفتهاند و به نسلهای بعد از خود انتقال میدهند. طفل ۱0ساله از کدام تکلیف مهم جامانده که نباید؟ آن فریاد جاماندگی که بر سر او زده میشود، چیزی جز درماندگی به او آموزش نمیدهد؛ افسردگی و رخوت در جوانی. صادق زنگنه خبرنگار