فرهیختهای که برای مخاطب گسترده مینوشت
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
بسیارند داستاننویسانی که فرهیختگی چندانی ندارند و بیآنکه برای افزایش سطح دانایی خود تلاشی کنند، میلشان به نوشتن آثار فرهیختهپسند میکشد. داستاننویسانی که فرهیخته نیستند ولی به این ویژگی خود واقفند و در پی فتح قلوب «خواص» نیستند هم بسیارند. نویسندگانی که آثاری برای گسترهای وسیع و نهچندان فرهیخته از مخاطبان مینویسند، کتابهایشان هم در تیراژی بالا منتشر میشود و بهفروش میرود. داستاننویسی در نگاهاول شاید فعالیتفرهیختگان بهنظر آید ولی چون نیکبنگری همواره چنین نیست. مانند دیگر عرصههای اجتماعی، در داستاننویسی هم تعداد کسانی که تن به مرارت خواندن و بسیارخواندن، زیستن و بسیارزیستن و غنیزیستن داده باشند، کم است و آن دسته مرارتکشیده نیز خود به دوگروه تقسیم میشوند. آن عده که بهواقع مرارت نخبهشدن را به خود هموار کردهاند و میلشان به سخن گفتن با عدهای خاص، اندک و نخبه میکشد و «ادبیات نخبهگرا» خلق میکنند و عدهای بسیار اندکتر که میتوانند درعین حفظ «غنای ادبی» اثرشان با مخاطبانی گستردهتر هم ارتباط برقرار کنند. عباس معروفی از معدود نویسندگان ایرانی بود که به این عده بسیاراندکتر تعلقداشت. معروفی با «سمفونی مردگان» شناخته شد. در سنی بسیار پایین. وقتی شناختهشدهترین اثرش را نوشت 30ساله بود. او در این اثر دیالوگی درخشان با تاریخ، اسطوره و اجتماع برقرار کرد. «آیدین اورخانی»، روشنفکر مطرودی که معروفی در سمفونی مردگان خلق کرد، هم نسبتی با هابیل داشت، هم نسبتی با سیاوش و هم نسبتی با هر فرهیخته رنجکشیده درکناشده در تاریخ و اجتماع ایران و شاید جهان؛ چه پیش از خلق اثر و چه پس از آن. حتی تا آنجا که خود نویسنده نیز آیدین شد. در اندکزمانی که از معروفی میگذرد مهمترین استعارهای که حول او شکلگرفته برپایه قیاس میان زندگی او با زندگی آیدین اورخانی استوار است. روایتی که از زندگی معروفی میدانیم، او را همچون شخصیتماندگاری که خلق کرد، روشنفکری رنجکشیده و درکناشده جلوه میدهد و همینامر مقایسه او با آیدین را طبیعی و بدیهی میکند. قدرت معروفی در شکلدادن به شخصیتی که توان همسخنی با کهنالگوهای برادرکشی و پسرکشی (از هابیل تا سهراب) را دارد، میزان فهم او از اسطوره، تاریخ و اجتماع را جلوهگر میکند و این دستاورد 30سالگی او بود. هنگامیکه هنوز دستجفای روزگار سیلیهای سهمگین به چهرهاش حواله نکرده بود و صورتش لگدمال حسد، کینه و بخل نشده بود. جفاهایی که بر او رفت، زندگیاش را بهطرزی ناگوار دگرگون کرد اما فرصتی برای غنای تجربهزیسته او نیز فراهم کرد. داستاننویسان در موقعیتهای بلا و سختی میتوانند اینگونه به خود تسلی بدهند که مصیبت (اگر از سر بگذرد) میتواند دستمایه مناسبی برای نوشتن و روایتکردن فراهم بیاورد. معروفی از این دستمایهها بسیار داشت و خوب هم از آنها بهره برد. داستانهای متعددی خلق کرد که هرکدام با دردی برآمده از تجربهزیسته غنیشده بودند، همچنین عصاره مطالعات گسترده او در حوزههای مختلف را در خود نهفته داشتند. گستره دانشادبی او را میتوان از بیش از 100اثری که در درسنامه نوشتارش، «اینسو و آنسوی متن»، از آنها نمونه آورده یا نامی برده، دریافت. نویسندهای با این میزان فرهیختگی، یکی از پرفروشترین و پرتیراژترین نویسندگان تاریخ داستان ایران است و آن اثرش با اقبال بیشتری از سوی مخاطبان روبهرو شده که از لحاظ صناعتروایت و ویژگیهایفرمی یکی از پیچیدهترین آثارش است. باز هم از سمفونی مردگان حرف میزنم. اثری که عدهای از رقبای معروفی آن را رونوشت رمان «خشم و هیاهو»، اثر ویلیام فاکنر میدانستند. اثر فاکنر یکی از نخبهگراترین رمانهای قرن گذشته است و اثر معروفی یکی از پرمخاطبترین رمانهای ایرانی. کسانی که سمفونی مردگان را رونوشت اثر فاکنر دانسته بودند، پرتوپلا میگفتند. داستان چیزی فراتر از تکنیکهای فرمی است و هیچ اثری اگر تناسب و تعادلی در ساختارش برقرار نباشد، نمیتواند از آزمون خواندهشدن، سربلند بیرون بیاید. ساختار یکدست و محکم سمفونی مردگان نشانی از اصلیبودن تجربهفرمی معروفی است و این موضوع که این اثر با وجود تجربهگرایی در نوع ارائه روایت برای مخاطبانی در سطوح مختلف دانش و تجربه، خواندنی و جذاب است، نوعی نبوغ را جلوهگر میکند. نبوغی که معروفی گاه در آثار دیگرش نیز جلوههایی از آن را بروز میداد. دریغ اینکه نویسندهای با این سطح از توان از میانهی دههچهارم زندگیاش، از سیوچندسالگی، درگیر مشکل شد و بعدتر نیز آوارگی اجازه نداد شاهکارش را خلق کند؛ این تکیهکلام خودش بود. بارها از او شنیده بودیم که من هنوز شاهکارم را خلق نکردهام.