| کد مطلب: ۷۵۶

به فکر سرمایه‌‏های معنوی «ایران» باشیم

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

این روزها که پُز مخالف‌گرفتن و ساز مخالف‌نواختن، کالای رایج مکاره‌‌بازارهای مجازی و رسانه‌‌های خاص شده و راهی برای دیده شدن؛ یکی از مفاخر ادب و فرهنگ ایران، چشم از جهان فرو بست و ایران باردیگر تکه‌‌ای از وجودش را به خاک سپرد. از آن حلقه کم‌‌نظیر، تکرارنشدنی و بی‌‌جانشین، تنها دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی چون تک‌‌نگین انگشتری این ملت مانده است که خداوند، وجود نازنینش را به‌سلامت دارد. از ۱۹مردادماه امسال که قلب امیرهوشنگ ابتهاج از حرکت ایستاد، امواج نوشته‌‌ها و تحلیل‌‌ها، قضاوت‌‌ها و قساوت‌‌ها در رسانه‌‌های گوناگون منتشر شد. گذشته از تحلیل‌‌های حرفه‌‌ای در مورد اشعار او که در صلاحیت خبرگان شعر و ادبیات است، شماری تلاش کردند تا پیکر او به کشورش بازنگردد و آسمان‌و‌ریسمان به هم بافتند تا برای تلاش‌شان، توجیهی بیابند. در این میان آن‌‌چه حلقه‌مفقوده روزگار ماست، «نگاه ملی» به پدیده‌‌های متفاوت است. شوربختانه عینک ایدئولوژیک از هر جنسی بر چشمان ما پرده‌‌ای آویخته که توان نگریستن از دریچه منافع‌ملی را سلب کرده است. این نگاه ایدئولوژی‌‌محور در موضوعات مختلف به روشنی نمایان است. عده‌‌ای در داخل ایران همیشه بساط خودی و غیرخودی راه انداخته‌‌اند و به سرمایه‌‌های ملی و میراثی کشور نیز از همین منظر می‌نگرند و شماری که مخالفان سیستم حاکم هستند نیز بی‌‌آن‌‌که بدانند چه جفایی در حق کشور می‌‌کنند، هرآن‌‌چه حس مخالفت‌شان را راضی می‌‌کند، به زبان می‌‌رانند و بر کوره دوقطبی‌‌‌‌سازی‌‌ها می‌‌دمند. این هردو دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته به یک ائتلاف نانوشته با هم تن داده‌‌اند و در این میان آن‌‌چه در مسلخ دُگم‌‌اندیشی‌‌ها قربانی می‌‌شود، منافع ملی است. جمعه گذشته هم که پیکر سایه بر دوش دوست‌‌دارانش تشییع شد، عده‌‌ای به نحوه برگزاری مراسم خرده گرفتند و تلاش‌‌های صورت‌‌گرفته برای تدارک آن را به راحتی زیر سوال بردند بی‌‌آن‌‌که خبری از موانع و حواشی پشت‌پرده‌‌ داشته باشند! باید در نظر داشت هوشنگ ابتهاج، چه مخاطب اشعارش باشیم، چه نباشیم؛ چه با دیدگاه‌‌های اجتماعی و سیاسی‌‌اش همدل باشیم یا نباشیم‌‌؛ چه منتقد عملکرد او در زمان مسئولیتش در رادیوی پیش از انقلاب باشیم یا اطلاعی از آن نداشته باشیم؛ چه باخبر از زندانی شدنش پس از انقلاب57 باشیم یا نباشیم؛ یکی از چهره‌‌های ملی ادبیات ایران است. حق این‌نام بلند است که آرام‌‌گاهی شایسته در کشور خود داشته باشد. این ارتباطی به موافقت یا مخالفت ما با سیستم رسمی کشور ندارد. حالا که امکان بازگشت و تدفین پیکر او فراهم شده، کمی حاشیه‌‌ها را کنار بگذاریم و به این فکر کنیم که 50سال دیگر، کم‌‌تر کسی حواشی پیش‌‌آمده در روزهای گذشته را یا نحوه برگزاری مراسم تشییع را به‌یاد خواهد آورد. آن‌‌چه در آن روزها اهمیت دارد، وجود یک «نشانه» از یک سرمایه ملی در خاک کشوری است که به آن عشق می‌‌ورزیده است. این اتفاق مبارک شاید بتواند مطلعی برای بازگرداندن سایر سرمایه‌‌های ملی ایران به کشورشان باشد که در سال‌‌های گذشته در غربت درگذشتند و پیکرشان مجال آرام‌گرفتن در وطن خویش نیافته است. متانت و تدبیر اکثر فرزندان امیرهوشنگ ابتهاج سبب شد با تمام موانع پیش‌‌رو، آرزوی آن شاعر بزرگ معاصر مبنی بر تدفین پیکرش در ایران، جامه‌عمل بپوشد. شاید آرزویی دور از انتظار باشد، اما طرح آن می‌‌تواند جرقه‌‌ای در ذهن متولیان رسمی فرهنگ و هنر ایران بزند تا راه را برای بازگرداندن پیکر ستاره‌‌های دورمانده از وطن، باز کنند و آسمان این کشور را ستاره‌‌باران کنند. جامعه امروز ما بیش از همیشه نیاز به همگرایی و برطرف کردن موانع، جهت همدلی گروه‌‌های مختلف از گرایش‌‌ها و دیدگاه‌‌های متفاوت دارد. این چیزی است که از شکاف و دوقطبی‌‌سازی می‌‌کاهد و بدخواهان این کشور را ناکام خواهد گذاشت.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی