| کد مطلب: ۱۰۵۸

بازجویی در اداره جوارح ملی

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

درباره فیلم جرم‌‌های آینده دیوید کراننبرگ

آخرین فیلم دیوید کراننبرگ جرم‌‌های آینده حاوی همان مضامین و دل‌مشغولی‌‌هایی است که در عمده آثار پیشین او با صراحت و وضوح تمام به نمایش درآمده بود. فیلم را می‌‌توان در تداوم آثاری چون اسکنرز، مگس، سورعریان، تصادف و حتی اگزیتنس دریافت. یعنی جایی که دوگانه ذهن و بدن به چالش کشیده می‌‌شود و ما در جهان پسادکارتی فیلم‌‌های کراننبرگ به سر می‌‌بریم. یعنی جهانی که در آن بدن مستقل از ذهن به اعمال و کنش‌‌های خود، تولید و بازتولید خویش مشغول است. و انسان نه براساس مفهوم دکارتی اندیشیدن یا ذهن، بلکه براساس کارکرد مستقل اندام‌‌ها و ارگان‌‌های بدنش معنا می‌‌شود. یا به تعبیر معروف ژیل دلوز در قلمرو ارگان‌‌های بدون بدن، اندام‌‌هایی که مستقل از حاکمیت، سیطره و دستگاه نظام‌‌مند بدن، هرکدام مستقلا و منفک از آن عمل می‌‌کنند و در فیلم کراننبرگ این خصیصه برجسته‌‌تر از سایر آثار پیشین‌اش با وضوح و صراحت بیشتری به نمایش در می‌‌آید. یعنی داستان شخصیت‌‌هایی که در بدن‌شان اندام‌‌ها و ارگان‌‌ها و اعضا و جوارحی مستقل از مابقی بدن رشد و نمو می‌‌کنند و به همین ترتیب واجد ویژگی‌‌ها و خصیصه‌‌هایی می‌‌شوند که بدن طبیعی، بدن ارگانیک فاقد آن است و فیلم نشان می‌‌دهد که چگونه رابطه‌‌ یکی از این اشخاص با بازی ویگو مورتنسن و همکار و پارتنرش با بازی لئا سیدو به خلق نوعی هنر پرفورمنس یا نمایش اجرایی می‌‌انجامد در جایی که حتی اندام‌‌ها و ارگان‌‌ها و جوارح به دلیل نقش غیرکارکردی‌‌شان می‌‌توانند پهلو بزنند به نقش همیشگی و باستانی آثار هنری. یعنی اثر هنری به عنوان شی‌‌ای که مطلقا فاقد هرگونه کارکرد و کاربردی است و دقیقا همین سویه خود آئین و مستقل آن است که آن را مشروعِ جایگاه یک اثر هنری می‌‌کند. همچنان که در مکالمه‌‌ بین کریستین استوارت و کارآگاهی که برای بازجویی به اداره‌‌ جوارح ملی آمده است، صورت می‌‌گیرد. اینکه اعضا و جوارح می‌‌توانند به تنهایی و مستقل از بدن تبدیل به آثار هنری بشوند، همطراز آثار فرانسیس بیکن و پیکاسو. از این جنبه فیلم جرم‌‌های آینده‌‌ کراننبرگ در جهانی کاملا دُلوزی و ضددکارتی به سر می‌‌برد. جهانی شیزوفرنیک که در آن هرچیزی در نوعی سیالیت و شُدن دائم است و به همین ترتیب معنا یافتن و تبدیل کردن آنها به یک معنا و دلالت واحد غیر ممکن است. همچنان که در ابتدایی‌‌ترین و نزدیک‌‌ترین اجزای انسانی یعنی بدن انسانی این مفهوم به خوبی نشان داده می‌‌شود. گرچه فیلم‌‌های پیشتر کراننبرگ نیز کم‌وبیش به این مضمون و در سطح نوعی فیلم‌‌های موسوم به هارور بایولوژیک - یعنی اصطلاحی که رابین‌وود برای توصیف فیلم‌‌های کراننبرگ خلق کرده بود- یعنی فیلم‌‌های ترسناک بایولوژیک به نمایش درمی‌‌آمدند، جایی که عنصر ترس و عنصر وحشت‌‌‌آفرین، نزدیک‌‌ترین‌‌ و صمیمی‌‌ترین و جزئی‌‌ترین عنصر انسانی یعنی همان بدن انسان است. و منشا ترس، بدن یا اعضا و جوارح انسانی است و به همین دلیل فیلم‌‌های کراننبرگ آثاری شاخص در سینمای پست‌مدرن در دهه‌‌ی ۸۰ و ۹۰ محسوب می‌‌شدند که به شکلی کم‌سابقه و منحصربه‌فرد به سازوکار رابطه‌‌ بدن و ذهن می‌‌پرداختند و نشان می‌‌دهند که چگونه بدن می‌‌تواند از فرمان ذهن خارج شود و خودش کارکردی مستقل و در جهان فیلم‌‌های کراننبرگ وحشت‌‌آفرین و ترسناک بیابد. اما در فیلم «جرم‌‌های آینده» همانطور که از عنوان فیلم هم بر می‌‌آید، این سویه بایولوژیک با جهان نئونوآر گونه‌‌ی فیلم پیوند می‌‌خورد. یعنی داستانی که براساس نوعی کندوکاو یا داستان کارآگاهی بنا شده است و قرار است در پایان به حقیقتی دست پیدا کند، حقیقتی را آشکار کند که گروه یا فرقه شبه‌آئینی که در فیلم حتی فرزند خود را به واسطه‌‌ی آن قربانی کرده‌‌اند، مرکز و محور آن است. این جنبه از فیلم در آثار کراننبرگ کمیاب و نادر بوده است. یعنی پیوند زدن جنبه‌‌ی بایولوژیک با قصه‌‌ای نئونوآر که در فیلم‌‌های او کم‌سابقه و منحصربه‌فرد است و از این جهت این فیلم را در کارنامه سینمایی کراننبرگ منحصر‌به‌فرد می‌‌کند. اما باید توجه داشت که فیلم «جرم‌‌های آینده» همانند فیلم‌‌های دیگر کراننبرگ بر همین سویه‌‌ی شیزوفرنیک بدن تاکید می‌‌گذارد. یعنی کارکردی دوگانه و تعریف‌ناپذیر، واجد معنایی سیال و دائم در حال صیرورت که به هیچ منطق و عقلانیت مستقل، توپُر و منسجمی تن نمی‌‌دهد و به همین دلیل راز و سویه‌‌ی کارآگاهی اصلی فیلم در پایان نه گیرانداختن آن فرقه‌‌ی شبه‌آئینی بلکه پی بردن به همین راز و معمای ابدیست. همان پی بردنی که پلان پایانی را به یک پلان جذاب و دیدنی و معنوی تبدیل می‌‌کند. یعنی کلوزآپ بسیار نزدیک از چهره‌‌ی ویگو مورتنسن هنگامی که به معنای حقیقی بدن خویش با خوردن شکلات پی می‌‌برد و آن صحنه‌‌ای که اشک بر چهره‌‌اش سرازیر می‌‌شود، به نوعی تداعی‌کننده‌‌ی صحنه‌‌ی معروف گریه یا کلوزاپ رنی فالکونتی در مصائب ژاندارک است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی