| کد مطلب: ۱۰۰۶

آنچه در زوال است

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

نگاهی به میدان نیروی محاط بر سینمای ایران

هیچ‌چیز غیرسیاسی نیست. در میان نظریه‌‌هایی که درباره نسبت امرسیاسی با دیگر چیزها صحبت‌‌کرده‌‌اند، این گزاره قابل‌قبول‌‌‌‌تر به‌‌نظر می‌‌رسد؛ لااقل برای من. سیاست در این معنا به میدان نیرویی می‌‌ماند که قدرت‌‌های مختلف در آن بازیگری می‌‌کنند و در هر لحظه بر (همه)‌چیز تاثیر می‌‌گذارند. هنر هم طبیعتا از این قاعده مستثنی نیست و اسیر میدان نیرویی‌‌ است که در آن حیات دارد. معدود کارگزارانی توانایی بیرون آمدن از این ساختار را دارند و می‌‌توانند از بیرون به این بستر نگاه کنند یا معدود لحظاتی هم در پی رخدادی باعث برون‌‌رفت جمعی از این وضعیت می‌‌شود؛ مثل لحظه‌‌ای که به «لحظه انقلاب» تعبیر می‌‌شود. سال 1401 است، 44سال از لحظه انقلاب گذر کرده‌‌ایم، امرورز روزملی سینماست و شاید بدنباشد به همین مناسبت این پرسش را مطرح کنیم که کدام میدان نیرو، سینمای ایران را احاطه کرده و برون‌داد این میدان نیرو یا به‌تعبیری محصول‌عینی آن در سینمای ایران چه‌چیزی بوده است؟ اولین نیروی عمده و تاثیرگذار این روزهای سینما، روزهای پیشین و احتمالا روزهای آینده، حاکمیت و ایدئولوژی متصل به آن است. مثل همه‌‌ جهان که در بعضی‌جاها با بسته‌‌بندی حرفه‌‌ای‌‌تر و زیباتر این‌کار انجام می‌‌شود یا چون حاکمیت ما که در سطحی‌‌ترین حالت ممکن این‌کار را انجام می‌‌دهد. در مقطعی تلاش شد بسته‌‌بندی شکیل‌‌تر شود. درواقع از ابتدای دهه90 با تاسیس موسسه اوج به‌‌عنوان بازوی سینمایی حاکمیت، تلاش شد تا رویکرد حاکمیتی به سینما، با جذب نخبگان و همراه با ظرفیت‌‌های فناورانه روز باشد. امکانات نامحدود و رویکرد بدیع، جانی‌تازه در سینمای حاکمیتی بخشید و توانست رقیبی جدی‌‌ برای بدی‌‌ها باشد که با ساخت فیلم‌‌های استانداردتر نسبت به پیش، هم میان مخاطبان عامی نفوذ کند، هم لااقل در جشنواره‌‌های داخلی آبروداری کند. در همین اثنا دوران اوج سینمای روشنفکری بود. کیارستمی و فرهادی، دو فیگور سینمای غیرحاکمیتی را، هم در خارج قدر می‌‌دیدند و بر صدر می‌‌نشستند، هم در داخل محوریت داشتند و تاثیرگذار بودند. سینمای عامه‌‌پسند هم با هردو جریان فاصله داشت، مخاطبان خود را یافته بود و در انبوهی از کارهای مبتذل، بعضا آثار کمدی قابل‌اعتنا و پرفروشی هم ساخته می‌‌شد. رفته‌‌رفته هرچه به اواخر دهه90 نزدیک شدیم، میدان نیروی حول سینمای ایران مختصات تازه‌‌ای پیدا کرد. اوج دور شد از اوجش. فیلم‌‌هایش تکراری شدند و از سیلقه و استاندارد اولیه فاصله گرفتند. آثار قابل‌اعتنای عامه‌پسندی که هراز چندوقت در سینمای بدنه تولید می‌‌شد و حداقل استانداردی از سینما را داشت، دیگر یافت نشد. «وی‌‌اودی‌‌ها» به یکی از اصلی‌‌ترین بازیگران فضای سینمای ایران تبدیل شدند؛ اگرچه تا این اواخر مستقیم در تولید سینمایی دخالت نمی‌‌کردند اما تاثیری که بر فضای سینمای ایران گذاشتند، بسیار عمیق، گسترده و بلندمدت است. با تسامح و خیلی خلاصه شاید بتوان گفت که «وی‌‌اودی‌‌ها»، میانجی ترکیه‌‌ای شدن سینمای ایران شدند. (البته مراد از ترکیه، سریال‌‌های میان‌مایه ترکیه است، نه سینمای جدی آن). از سوی دیگر، انگار ژانری جدید در ایران شکل گرفت که می‌‌توان آن را ژانر جشنواره‌‌ای نامید. بعد از اقبالی که به (نا)سینمای ایران در جشنواره‌‌های اروپایی شد، مانیفست‌‌های سیاسی به‌جای اثرسینمایی، جایزه‌‌های برلین و ونیز را درو کردند، همه به فکر افتادند که چرا از این فرصت و نگاهی که غربیان جایزه‌‌بده به ما شرقی‌‌های عجیب و غریب دارند، استفاده نکنیم. شلوغی این‌‌روزهای جشنواره ونیز و قبل‌‌تر کن، بی‌‌ربط به این اتفاق نیست. این اتفاقات، نیروها و البته رخدادهای ریزودرشت دیگری، امروز سینمای ایران را با وضعیتی روبه‌‌رو کرده که آنچه گم می‌‌شود، سینماست. بله، هستند تک‌‌وتوک آثاری که آدمی را ذوق‌‌زده می‌‌کنند و به‌وجد می‌‌آورند، صحبت از روند کلی و میدان نیروهایی است که سینما را محاط کرده است. این میدان‌نیروها امروز حول سه‌محور می‌‌گردند؛ یکی آثار بی‌‌رمق و ایدئولوژیکی است که در جشنواره فجر اخیر و بعدتر بعضی از آن‌‌ها را در اکران دیدیم. خاصه اینکه متولیان سینمایی سیزدهم گفته‌‌اند، این آثار مطلوب ما نبوده و سینمای دولت قبل است. با سلیقه و رویکردی که از دولت سیزدهم در این‌‌باره داریم جشنواره بعد، جشنواره شگفتی‌‌ها خواهد بود. از سوی دیگر هرروز به تعداد بیانیه‌‌نویسان به‌جای سینماگران اضافه می‌‌شود و به‌‌جای سینما، غایت رفته‌‌رفته آن‌‌چیزی می‌‌شود که پسند جشنواره‌‌هاست و تصویری که از ایران انتظار دارند. اینان گروه‌دوم را تشکیل می‌‌دهند که نفس جایزه برای‌شان اهمیت دارد، نه سینما. بوالعجب از سینماگرانی که به همین سودا فیلم می‌‌سازند، به‌‌ جشنواره می‌‌روند و انتظار دارند آن‌‌ها را به‌عنوان سینماگر تحویل بگیرند، نه یک پدیده غریب جهان‌سومی که زینت‌‌المجالس است. گروه سوم دراین‌میان سرخوش‌‌تر از همیشه راه خود را می‌‌رود. آثاری از هر منظر مبتذل و نازل که به‌جای کمدی به مردم عرضه می‌‌کنند. این گروه سوم انگار از همه قوی‌‌تر است، گروهی که در یک بده‌وبستان با هنر اینستاگرامی قرار دارد، از فرم و محتوای آن الهام می‌‌گیرد، آن‌‌چیزی را که سلیقه فست‌‌فودی عموم هست، شناسایی می‌‌کند و برای‌شان در لحظه اثر مصرف‌‌شدنی تولید می‌‌کند و هرروز متورم‌‌تر می‌‌شود. در این میان آنچه در شرف‌نبودن است، سینما به‌مثابه سینماست.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی