| کد مطلب: ۲۹۰۵

زندان لعنتی دوست‌داشتنی

در دوران مدرسه، هر وقت درست درس نمی‌خواندیم، مرحوم پدر، ما را پند و اندرز می‌داد که چنانچه درس نخوانید، عاقبت‌تان می‌شود شبیه اصغر تکواندو.

در دوران مدرسه، هر وقت درست درس نمی‌خواندیم، مرحوم پدر، ما را پند و اندرز می‌داد که چنانچه درس نخوانید، عاقبت‌تان می‌شود شبیه اصغر تکواندو. این اصغرآقا همسایه ما بود. ما آن زمان نمی‌دانستیم چه‌کاره است. همیشه خانه بود و سر کار نمی‌رفت. جلوی خانه‌‌اش هم پاتوق فوتبال ما بود. هرچند اعصاب نداشت و گاهی بساط گل‌کوچک ما را با ادبیات چارواداری به هم می‌زد، اما عموما کاری به کار فوتبال بازی کردن ما نداشت. هر روز هم چند نفری با موتور می‌آمدند در خانه‌اش، گپی با هم می‌زدند و بعدا فهمیدیم چیزی رد و بدل می‌کردند و می‌رفتند.
هر یکی دو سال یک‌بار هم زندان می‌رفت و بعد از مدتی آزاد می‌شد. واقعیت وقتی به من می‌گفتند عاقبتت مثل اصغر تکواندو می‌شود، من با قسمت توی خانه‌ماندنش مشکلی نداشتم، شغل راحتی به نظر می‌رسید. درآمدش هم به نظر از خانواده ما بهتر بود. در واقع آن موقع زیاد مفهوم سرمایه اجتماعی را نمی‌فهمیدم که امروز خیلی‌ها معتقدند اساسا مقوله مهمی نیست. حتی یک بار شنیدم یکی از همسایه‌ها به مادرم گفته بود که جانش را در دستش می‌گیرد و در سرما و گرما به مشهد و زاهدان می‌رود، من با سالی یکی دو سفر کاری هم مشکلی نداشتم.
مشکل فقط حضور در زندان بود. تحمل زندان تا حدی سخت به نظر می‌رسید. به‌خصوص اینکه یکی دو تا از این مشتری‌های اصغر تکواندو، آدم‌های تمیزی نبودند. فکر اینکه با یکی مثل اصغر تکواندو یا مشتری‌های کثیفش هم‌بند شوم لرزه به تنم می‌انداخت. اینکه لپم را بکشد و فحش بدهد و این چیزها، مشمئزم می‌کرد دیده بودم که فین‌شان آویزان است. البته تصور من از زندان فقط اصغر تکواندو نبود. در آن زمان یک انیمیشنی تلویزیون پخش می‌کرد به نام دهکده حیوانات (معروف به میشا) که در این سریال، یک خانواده از جانوران به‌صورت دسته‌جمعی در زندان زندگی می‌کردند و کلانتر بخت برگشته مسئول تهیه خورد و خوراک آنها بود! در عالم کودکی، زندان بدی نبود! اما در نهایت تصویر مخوف اصغر تکواندو غلبه کرد و تصمیم گرفتم که بیشتر درس بخوانم تا عاقبتم به زندان نیفتد.
همه اینها را نوشتم تا برسم به ماجرای بازداشت آدم‌های محبوب. از هنگامه قاضیانی تا سایر هنرمندان و سلبریتی‌هایی که این روزها بین زندان و خانه در رفت و آمدند. من زیاد به مسائل قضایی آشنایی ندارم اما فکر می‌کنم محیط زندان باید تا حدی عامل بازدارنده برای سایر اقشار جامعه داشته باشد. در این دو سه ماه گذشته، خیلی‌ها بازداشت شده‌اند که شخصیت‌های محبوبی بوده‌اند. از محمود شهریاری گرفته تا وریا غفوری و هنگامه قاضیانی. خوشبختانه آنها آزاد شدند اما دیگر افراد محبوبی هنوز در زندان هستند. اما حضور اینها در زندان، ابهت زندان را خراب می‌کند.
بازیگرها، مجری‌ها، فوتبالیست‌ها و... طرفداران زیادی دارند. خود من در کودکی دوست داشتم مثلا محمود شهریاری یا آن بازیگری که اسمش یادم رفته، لپم را بکشند. وقتی اینها در زندان هستند، دیگر چطور می‌شود بچه‌ها را قانع کنیم که سمت زندان نروند؟ حتی ممکن است زندان رفتن به افزایش سرمایه اجتماعی افراد کمک کند. مثلا اگر حسین هدایتی و سجاد علیجانی و محمد امامی، هزینه‌های میلیاردی می‌کنند که با سلبریتی‌ها عکس بیندازند تا محبوبیت کسب کنند، اگر سلبریتی‌ها راهی زندان شوند این اتفاق برای بسیاری زندانیان خواهد افتاد.
تازه براساس آماری که دیروز یکی از روزنامه‌ها منتشر کرده بود، سرانه مصرف گوشت ایرانیان از اکثر کشورهای عربی و همسایه کمتر است، یعنی چه‌بسا غذایی که در زندان‌ها داده می‌شود، از سفره کوچک بسیاری از مردم باکیفیت‌تر باشد. سرانه جای خواب هم که فعلا، تا زمانی که چهار میلیون مسکن وعده داده شده دولت رئیسی، تحویل داده نشود، از سرانه زندگی دهک‌های پایین بهتر است.
چند روز پیش مجری صداوسیما گفته بود که چرا می‌گویید جای هنرمند و ورزشکار زندان نیست؟ یک دلیلش همین است. با وجود اینکه اطلاع چندانی از مواضع سیاسی محمود شهریاری ندارم، اما طنازی و فن بیان و حتی صدا و تصویر و قیافه شهریاری، بسیار جذاب‌تر از همان مجری مدافع زندانی شدن سلبریتی‌ها بود. قبلا نوشته بودم که تماشای بعضی از مجریان تلویزیونی، شکنجه روح و روان آدمی است. اما به نظرم قانع کردن بچه‌های کوچک درباره مضرات زندانی شدن، این روزها بسیار دشوار شده است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی