روایتی اومانیستی از بدن
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
«تنستیزی» ایده قدرتمندی در ایران است، نه متعلق به امروز و دیروز که از دل تاریخ این سرزمین برمیآید. حتی پیش از افلاطون که بسیاری مهمترین مبدا تنستیزی را در نظریه مثل او جستوجو میکنند، باورهای اوستایی اشاراتی گاه صریح به این مسئله دارد. در واقع تنستیزی، نظامی از افکار و ایدههای تاریخی رسیده به ماست که در آن بدن پیشاپیش مصداق چیزی شرگونه، زمینی، مبتذل، مانع و ضدحقیقت است. در برابر بدن، روح است یا آنطور که بیشتر در ادبیات ایران به کار رفته است «جان». هر چقدر بدن شر است، جان مصداق حقیقت است. چیزی ارزشمند و والا که معمولا در زندان تن گیر افتاده است و تمام تلاش صوفی، رهرو، زاهد، شیخ یا عالم مصروف کشف و بهرهمندی از آن است. مرشد و بزرگ، غبطهبرانگیز و گاه سوژه حسادت کسی است که پیش از مرگ توانسته با کنار زدن وسوسهها تن به پالایش روح اقدام کند.
سعدی یکی از پیشروان این عرصه است. او حتی اعضا و جوارح بدن را هم در مفهومپردازیهای احساسی به کار برده است. برای سعدی بدن در بهترین حالت ظرفی برای احساسات است. چنانچه وقتی میگوید:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. در واقع نظر به همین برتری جان/روح نسبت به ظرفِ تن دارد. البته فقط سعدی نیست، چنانچه مولوی به شکل صریحتری این مفهوم را در زبان جاری میکند.
ای برادر تو هم اندیشهای/ مابقی خود استخوان و ریشهای در تطور این سیر، صوفیان به تن گرسنگی میدهند نه از باب ریاضت بلکه به خاطر مکرمت و مرگ را عزیز میدارند چون «رهایی از زندان تن» است و «رساندن دوست به دوست» آنچنان که کسی مثل «معاذ رازی» زیستن را فقط از بحر حلاوت معرفت ارزشمند میداند.
بدن در واقع برای این ادیب/اندیشمندان همواره محل تفکر و تعمق بوده است، اما تبعات ثانویه این تفکر و تعمق است که به نظامات سیاسی دشمن زندگی امکان بروز داده است. چیزی که حافظ آن را به شکل عینی در قامت «محتسب» نمادسازی میکند. در واقع این مسیری است که بدن به میدان نبرد تبدیل شده و برهنگی به عنوان واژهای پربسامد مورد استفاده حاکمان قرار میگیرد. چنانچه این روزها نیز یکی از پربسامدترین کلمات کاربردی است و برهنگی در واقع چیزی نیست جز هر نمایشی از بدن، حتی مو، به خصوص در بدن زن که همواره بدن را در دنیویترین شکل ممکن نمادین کرده است. فقط به منظور دست دادن سررشتهای برای کشف سطح منازعات درونی و بیرونی در این رابطه دنبال کردن کلیدواژه «بهشت زوری» بسیار به کار خواهد آمد.
تنستیزی ایده بنیادین ایران معاصر هم بوده است. ایدهای چنان مرکزی که اتفاقا هیچوقت کسی در مقام کتمان آن بر نیامده است و تنها اختلاف گاها بر سر شدت و حدت مبارزه با آن بوده است یا تعیین حوزه نفوذ آن. از نوشتههای کسی مثل مهدی قلیخان هدایت در اوایل مشروطه گرفته تا تدقیق در نوشتههای روشنفکر/ حاکمی مثل مهدی بازرگان. اما اگر تاریخ را در برابر اکنون بگذاریم، باید گفت هیچوقت هم این ایده مثل امروز توسط انسان ایرانی به چالش کشیده نشده بود. در واقع هیچوقت بدن، برای انسان ایرانی به خصوص زنها اینطور حریمخصوصی، ابژه زیبایی و فینفسه مهم نبوده است. بهعبارتی هیچوقت بدن اینطور اومانیستی نبوده است. اتفاق اصلی در واقع اینجا رخ داده است. اتفاقی که در ذیلاش شعار «زن-زندگی- آزادی» قابل تفسیر و تعبیر است. جایی که بدن از قید نظامات فلسفی چندهزارساله رهیده و بدن به مثابه ابژهای برای نمایش، زیبایی و اتفاقا پیشرفت و تعالی مطرح شده است. این روایتی تازه از بدن انسان است. تنی که نه زندان بلکه مأمن زندگی است، چیزی خصوصی و خارج از حیطه سیاستپذیری، مجموعهای از گوشت و پوست و استخوان که به امر زیبا بدل شده است که اتفاقا در ذات هر سه واژه شعار پیشگفته حضور و پیوندی کاملا عیان دارد. زن- زندگی- آزادی.
بروزات این مسئله فقط در سطح زبان و شعار محدود نمانده که برای تاییدش میشود به آمارهای عینیتری از جمله تعداد 7903 باشگاه زنان در برابر 1520 باشگاه مردان و رشد تتوکاری روی تن اشاره کرد. اینروزها در واقع یک رنسانس فرهنگی در تماشای سوژه بدن در ذهنیت ایرانی به شمار میآید.