نخبهها
میثم سعادت روزنامهنگار فرض کنید در یکی از شهرستانهای مرکزی ایران، قصد دارید نامزد انتخابات مجلس شوید. شما به اجاره چند دفتر در شهرها و روستاهای مختلف برای س

میثم سعادت
روزنامهنگار
فرض کنید در یکی از شهرستانهای مرکزی ایران، قصد دارید نامزد انتخابات مجلس شوید. شما به اجاره چند دفتر در شهرها و روستاهای مختلف برای ستاد، استخدام دهها نفر بهعنوان آبدارچی و رئیس ستادها، چاپ پوستر و بنر، توزیع اقلام تبلیغاتی به مردم و ریختن آنها به منازل مردم، داشتن یک پنل ارسال پیامک و ارسال پیامک انبوه به جامعه هدف، طراحی سایت و صفحه اینستاگرام و غیره، برگزاری دهها جلسه کاری ناهار و شام و صبحانه با بزرگان شهر و چهرههای منتفذ، قرارداد بستن با گروههای مختلف تولید محتوا و.... نیاز دارید. ماشین حساب را بردارید، بله هزینهها چند میلیارد تومان میشود. نکته اینجاست که این سرمایهگذاری، از نوعی است که یک طرف ماجرا شکست مطلق است. یعنی ممکن است شما در انتخابات دوم شوید و همه این سرمایهگذاریها به باد رود. عموم آدمهایی که در زندگی دیدهام، بنیه کافی برای حضور در چنین ریسکی را ندارند. اما به هر حال حتما افرادی هستند که چنین سرمایهگذاریهایی را انجام دهند و حتی اگر یکبار شکست بخورند، آنقدر توان داشته باشند که یک بار دیگر از یک شهر دیگر، از نو و بدون تکیه به انتخابات قبلی، قصد ورود به سیاست کنند. یکیاش همین
آقای فریدون عباسی، نماینده محترم کازرون و نامزد شکستخورده سال ۹۴ شیراز. تازه این وسط قصد داشت نامزد انتخابات ریاستجمهوری هم بشود که هزینههای این انتخابات، حتی برای نمایندههای مجلس هم قفل است.
همانطور که من ایشان را درک نمیکنم، او هم من را درک نمیکند. شاید برایش تعجببرانگیز باشد که من و همکارانم مثل بسیاری از مردم ایران، تلاش داریم یک وام سی میلیون تومانی بگیریم. هدیه نه، وام. اصلا اگر رقم وام کمی برجستهتر شود، توان پرداخت اقساط آن را نداریم. یعنی ابعاد زندگی را از این زاویه میبینیم. چند روز پیش یکی از چهرههای سیاسی نوشته بود که در اطراف تهران، مردم نان را قسطی میخرند. بعد این آقا گفته که یک ماشین شاسیبلند چیزی نیست و گدابازی درمیآورید. برای آنها فشار تحریم یعنی اینکه در فلان مراسم، تعداد گوسفند کمتری جلوی پای جنابشان قربانی شود اما برای فقیر حوالی خانه ما، اثر تحریم یعنی تبدیل شدن گوشت قرمز به گوشت سفید، گوشت سفید به لوبیا، لوبیا به نان خالی و نان خالی به هیچی. در واقع با حساب من، با یکونیم میلیارد تومان، میشود ۳۴۲ سال برای یک خانواده ۵ نفره نان تازه خرید. طبیعی است خانوادهای که توان تهیه نان معمولی ندارد، از بذل و بخشش میلیاردی خودرو ناراحت شود.
مشکل من اساسا ماشین شاسیبلند یا دیگر مصداقهای ثروت بالای مدیران و نمایندگان و سیاستمداران نیست. سالهاست پذیرفتهام اکثر مسئولان ایران، با تکیه بر تواناییهای فردی خود ثروتمند شدهاند و اگر ریالی ناخالصی در ثروت آنها بود، حتما دستان پرتوان قوه قضائیه، مو را از ماست بیرون میکشید. مشکل من زاویه دید مردمی است که گدابازی درمیآورند و گمان میکنند یکونیم میلیارد تومان، رقم چشمگیری است. تهش میشود سی هزار دلار. خرج یکماه دختر آن یکی نماینده که برای تکمیل تحصیلات به سوئد رفته هم نمیشود. شما فقط قیمت ویلاها، پاساژها و زمینهای بعضی از این چهرههای سیاسی را ضرب و تقسیم کنید، میبینید صحبت درباره قیمت یک خودرو، گدابازی است. اینها نخبگانی بودند که اگر در بخش خصوصی کار میکردند، ده برابر درآمد داشتند اما به خاطر مردم فداکاری کردند و آمدند برای خدمت و همین که این عزیزان مهاجرت نکردهاند، یعنی منت به سر ما گذاشتهاند.
فقط یک سوال کوچک میماند که اگر این همه نخبه در این کشور خدمت میکنند، چرا در یک جاهایی اثر پیشرفت دیده نمیشود؟ که این موضوع دیگری است و شاید در فرصتی دیگر به آن پرداخته شود.