مگذار دیر شود
خوشبختانه علاوه بر احساسات برآمده از ناخودآگاه، عقل حسابگر هم وجود دارد

خوشبختانه علاوه بر احساسات برآمده از ناخودآگاه، عقل حسابگر هم وجود دارد
مسعود سپهر
جامعهشناس سیاسی
ناگهان چقدر زود دیر میشود، اما هنوز هم دیر نشده است. فضای دوقطبی، بیاعتمادی و سوءتفاهم چنان حاکم شده که خیلیها احساس میکنند دیگر تا نهایت منطقی اعتراضات باید پیش رفت و انگار حاکمیت هم به این منطق پُرفریب تن داده و احساس میکند کوچکترین گام، ضعف تلقی میشود و آنگاه باید تا آخر عقبنشینی کند. رابطه حاکمیت و ملت مثل پدر و فرزند است. پدر و فرزند حتی در اوج نارضایتی و نفرت هم، یکدیگر را دوست میدارند و بههم نیاز دارند. پدر، هویت فرزند است و فرزند، نشان جاودانگی و تداوم پدر. دوست داشتن، بنیاد شفقت و بخشش است. هرجا شفقت و بخشش افول کند و نفرت و انتقام حاکم شود، درنهایت به جایی میرسد که زیستن را ناممکن میکند. در روانکاوی، تحلیل عقده ادیپ جایگاه ویژهای دارد و وقتی به حوزه روانشناسی اجتماعی میرسیم در نهاد ناخودآگاه جامعه، حکومت و فرمانروا جایگزین پدر در روانجمعی مردمان شده و طبعا سوژه ناخودآگاه عقده ادیپ میشود. خاستگاه عقده ادیپ، سرکوب امیال کودک نسبت به مادر توسط پدرمقتدر است. این امیال سرکوبشده در ناخودآگاه انبار میشود و تا جایی پیش میرود که مطابق تمثیل اسطورهای با کشتن پدر و نشستن بهجای او،
پایان مییابد. نظام جمهوریاسلامی در حیات 44ساله خود، امیالطبیعی بسیاری را با طرد، منع و تبعیض فرو کوفت. چهبسیار جوانان شایستهای که برای استخدام رفتند و با درب بسته گزینش روبهرو شدند درحالیکه همکلاسی پایینتر از خود را در حال عبور از آن در و درهایبعدی دیدند. چه انبوه از همینها که به خواستگاری رفتند و بهدلیل نداشتن همان شغل، جوابمنفی شنیدند یا در خانه ماندند و افسردگی را تجربه کردند. آنهایی که از دریچه موبایل خود جوامع دیگر یا حتی درون بعضی خانههای کشور خودمان را دیدند، حسرت خوردند و در خود فرو ریختند. امیال و آرزوهایی که از ترس قضاوتشدن، بر باد رفت. در همه این موارد و موارد بسیار دیگر از تبعیضها و سرکوبها، چشمها به دست پدر بود که با همه فرزندان خود بدون تبعیض و یکسان رفتار کند و متاسفانه چنین نشد.
کلید رفع همه این عقدهها، پذیرش یک اصل است. همه بهیکسان فرزندان این آب و خاکیم و برای رشد و شکوفایی استعدادهایمان باید از امکانات یکسان و موقعیتهای برابر برخوردار باشیم. علاوه بر آن، باور کنیم اگر در یککشور عکس یکنفر از نقش تمبرپستی بزرگتر شود، همه حسرتها و ناکامیهای احتمالی بهسوی او برمیگردد، حتی اگر بهترین انسان روی زمین باشد.
اکنون برای بخش بزرگی از فرزندان میهن، روان ناخودآگاه جمعیت سرکوبشده به مرحله فوران و احساس پدرکشی رسیده که بروز و ظهور انفجاری آن بر درودیوار و در کفخیابانهای شهرها هویداست، اما خوشبختانه علاوه بر احساسات برآمده از ناخودآگاه، عقل حسابگر هم وجود دارد که میتواند احساس را کنترل کند و برای همین هنوز هم دیر نشده است. پدر همیشه میتواند و باید بازگردد و شفقت کند، حتی اگر فرزند را خطاکار بداند. گامهای کوچک، معنادار و مداوم در راه رفع تحقیرها و تبعیضها و بهرسمیت شناختن امیال طبیعی و درنهایت گستردن تدریجی قدرت از جمعی محدود به همه آحادملت، همچنان از سوی حاکمیت ممکن است. جاودانگی، بزرگترین میل غریزی همه انسانهاست و برای انسانفانی، جاودانگی تنها در تداوم فرزندان و تاریخ ممکن است، پس مگذار دیر شود.