| کد مطلب: ۳۹۱۷

کلاغ‏‌های شوم و کرگدن‏‌های جان سخت

کلاغ‏‌های شوم و کرگدن‏‌های جان سخت

۱) بالاخره همه‌ توانم را جمع کردم و بعد از سه‌ماه یک کار فرهنگی خارج از منزل انجام دادم و رفتم به دیدن نمایشگاه «کرگدن» سیدعلی میرفتاح.

Sofia Nasrollahi 1

صوفیا نصرالهی

روزنامه‌نگار و منتقد سینما

۱) بالاخره همه‌ توانم را جمع کردم و بعد از سه‌ماه یک کار فرهنگی خارج از منزل انجام دادم و رفتم به دیدن نمایشگاه «کرگدن» سیدعلی میرفتاح. پنجشنبه‌ای که هوا سرد بود و برف می‌آمد و همه‌چیز مهیا بود که آدمیزاد غروبش در افسردگی کامل فرو برود، قدم‌زنان رفتم به گالری آرتیبیشن، حوالی میرداماد تا نقاشی‌های اولین نمایشگاه نقاشی انفرادی آقای میرفتاح را ببینم که از خیلی سال پیش، اول در مجله‌ای به‌نام سرآمد و بعد هم در کرگدن با او کار کردم. صادق بخواهم باشم، انتظار چندانی از سردبیری که گمانم این بود نقاشی برایش در حد یک تفریح یا به‌قول فرنگی‌ها هابی است، نداشتم اما قاب‌های بزرگ رنگ‌روغن و کلاژ از کرگدن‌ها، کلاغ‌ها و طراحی‌های قوی و با جزئیات شگفت‌زده‌ام کرد.
آنهایی که مجله‌ کرگدن را دیده‌اند یا خوانده‌اند، می‌دانند شأن نزول اسمش چیست. میرفتاح اعتقاد دارد که خیلی از ما آدم‌ها شبیه کرگدن‌های سخت‌پوست شده‌ایم. درواقع جلوی مشکلات و دردها پوست‌مان کلفت شده که کم نمی‌آوریم. در کرگدن‌های علی میرفتاح، تصویر خودم را دیدم. تصویر خودمان را. بعضی از آنها نمایی نزدیک از صورت کرگدن بود با چشم‌هایی عموما غمگین و شاخ کوچک بالای‌سرش ولی مهم‌تر از همه بافت پوست‌اش بود. پوست خشنی که چین خورده بود. شبیه وقتی پیر می‌شویم. چروکیده از بار روزهایی که به‌ دوش کشیده‌ایم. کرگدن‌ها در قاب‌های بزرگ‌تر عموما خودشان را پشت درختان پنهان کرده بودند. بخش‌هایی از کرگدن را پشت تنه‌های موازی درختان می‌دیدیم که شبیه میله‌های زندان جلوی حیوان را گرفته بودند. لااقل برای من این حس را داشت که همگی ما کرگدن‌هایی دربند هستیم. روی یکی از نقاشی‌های بزرگ که خیلی دوستش داشتم، یک‌ردیف پرنده روی کرگدنی که پشت حصار درخت‌ها بود، نشسته بودند و یکی از آنها از پشت کرگدن پر زده بود. تنها نور امیدبخش نقاشی‌‌ها همین پرنده‌ای است که انگار از میان درختان دارد بیرون می‌زند و از داخل زندان آزاد می‌شود. تضاد لطافت پرنده‌ها و خشونت کرگدن در این تابلو حس‌وحال عجیبی داشت. تو بگو انگار پرنده‌هایی که پشت کرگدن نشسته بودند حتی بافت پوست او را نرم‌تر از کرگدن‌های بقیه‌ نقاشی‌ها کرده بودند. راستش دلم برای این کرگدن بیشتر از بقیه‌شان سوخت. این یکی مثل بقیه تنها نبود اما همنشینان کوچک ظریفی داشت که می‌توانستند پرواز کنند ولی خودش محکوم به اسارت بود.
یک بخش دیگر نمایشگاه به کلاغ‌ها مربوط می‌شد. یک نگاه به آن بخش بدون اینکه حتی از مقصود نقاش چیزی بدانم کافی بود تا بفهمم کلاغ، خود ما روزنامه‌نگاران هستیم. کلاغ‌ها روی کلاژی از بریده‌های روزنامه‌ها نقاشی شده‌ بودند. سیاه‌سیاه روی پس‌زمینه‌ای از خبرها و تیترها و معلوم بود که کلاغ نشان از خبررسانی دارد و به سابقه‌ کاری نقاش به‌عنوان روزنامه‌نگار برمی‌گردد. بعدتر رفیقم، امیر جدیدی هم توضیح داد که میرفتاح همیشه از روزنامه‌نگار بودنش به‌عنوان کلاغی یاد می‌کند که خبرهای شوم و بد می‌داده. به‌هرحال که ما کلاغ‌های خبررسان هیچ‌کدام هنوز عبرت نگرفته‌ایم و همچنان مشغول خبررسانی هستیم. شاید بریده‌های نوشته‌های‌مان، بشود قاب نقاش‌دیگری در سال‌های آینده تا اینطوری جاودانه شویم.
هر اثر هنری خوبی، روان آدمی را بازیابی می‌کند. از نمایشگاه که بیرون زدم حالم از تماشای نقاشی‌ها بهتر شده بود. نقاشی‌هایی که هم تسلط نقاش را نشان می‌داد، هم می‌توانستی درباره‌شان قصه ببافی. یادم افتاد که من هم کرگدنم.
۲) تا ۱۲بهمن‌ماه که زمان همیشگی برگزاری جشنواره‌ فیلم فجر است، چیزی باقی نمانده. من امسال قصد شرکت در جشنواره را ندارم. پارسال هم برایم وقت‌تلف کردن بود. با این شیوه‌ برگزاری عملا جشنواره بی‌معنی است. حضور اسم‌ها بی‌معناست چون مدت‌هاست که سینما دیگر به اسم‌ها وابسته نیست. سینمای ایران تبدیل به جریانی شده که با تک‌استعدادها جلو می‌رود. امسال هیچ زمزمه‌ای از استعداد خاصی شنیده نمی‌شود. بگذریم که اصرار برگزارکنندگان را بر اینکه لقب بین‌المللی جشنواره، رویش باشد را هم نمی‌فهمم. جشنواره‌ فیلم فجر هیچ‌وقت بین‌المللی نبوده. تنها جشنواره‌های بین‌المللی سینمای ایران در سال‌های دهه‌۸۰، جشنواره‌ فیلم کوتاه بود و جشنواره‌ سینما حقیقت در بیشتر دوره‌هایش که واقعا می‌شد فیلم‌های خارجی درست و حسابی در آنها دید که نیازی هم به ممیزی نداشتند و سازندگان‌شان هم در جشنواره به‌صورت آنلاین یا حضوری شرکت می‌کردند. حالا اصلا بخش بین‌الملل هیچی، همین بخش ملی امسال نه اعضای هیئت‌انتخابش مشخص است، نه اسامی فیلم‌های شرکت‌کننده و نه فیلم‌های برگزیده. ولی باز هم هیچ‌کدام از اینها دلیل من نیست. دلیل مخاطب مردمی است. پارسال به‌اتکا به آمار و ارقام کل مطالب فیلم‌های جشنواره و صفحه‌ جشنواره‌ای که روی سایتی که در آن دبیر فرهنگ و هنر هستم بالا آوردیم به‌اندازه‌ یک مطلب درباره‌ فیلم‌های مارول بازدید نداشتند. جشنواره متعلق به مخاطب گذری نیست که با پاپ کورن برود داخل سالن. چیزی که در برخی از سالن‌های مردمی سال گذشته شاهدش بودیم. جشنواره متعلق به مخاطب پروپا قرص سینماست. مخاطب جدی که می‌رود فیلم‌ها را ببیند تا درباره‌شان حرف بزند. خب وقتی از فیلم‌ها حرفی درنمی‌آید دیگر از چه جشنواره‌ای حرف می‌زنیم؟

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی