| کد مطلب: ۲۳۸۴

آری چنین بود هم‌میهن!

به بهانه صدمین شماره هم‌میهن

به بهانه صدمین شماره هم‌میهن

11تیرماه 1401روز احیای دوباره روزنامه «هم‌میهن» بود. روزنامه‌ای که پس از دو‌ بار توقیف در سال‌های 78 و 87، برای سومین‌بار منتشر می‌شد. درست در زمانه‌ای که خیلی‌ها از مرگ مطبوعات و روزنامه کاغذی سخن می‌گفتند که تحت سیطره و هژمونی رسانه‌های مجازی، شبکه‌های اجتماعی و جهان پرهیاهوی رسانه‌های اینترنتی، فاتحه‌اش خوانده شده. هم‌میهن اما با روزنامه‌نگارانی که عاشق این حرفه بودند نه فقط شاغل در آن، بار دیگر گرد هم آمدند تا جذابیت پنهان‌مانده روزنامه‌نگاری را به رخ بکشند. آنها که روزنامه‌نگار ماندند بر آن شدند تا در روزگاری که دیگر نه روزنامه‌نگار ماندن که روزنامه ماندن دشوار بود، تلاش کردند تا بار دیگر روزگار خوش روزنامه‌خواندن را تکرار کنند تا روزنامه‌نگاری نه یک نوستالژی در گذشته، که به یک استراتژی در حال تبدیل شود و بتواند همچنان تاثیرگذار باشد. اتفاقات و التهاب‌هایی که دو ماه بعد از انتشار هم‌میهن و با مرگ مهسا امینی در جامعه به وجود آمد و اعتراضات مردمی را گسترش داد، گرچه تلخ و تراژیک بود اما بهانه و مجالی شد تا روزنامه هم‌میهن که در بازتاب، تحلیل و تفسیر این واقعه پویا بود، نشان دهد که برخلاف این سخن عباس معروفی که روزنامه‌ها را باد برد، روزنامه‌ها هنوز نمرده‌اند و روزنامه زنده است از عشق به آگاهی و هنوز می‌توانند نامش را به نکویی ببرند در آگاهی‌بخشی و انتشار روشنایی. گرچه در این 100شماره‌ای که هم‌میهن منتشر شد، گنجی حاصل شد اما رنجی که بر آن گذشت هم کم نبود. هم رنج رخدادهای تلخی که در دو ماه اخیر در کشور اتفاق افتاد و غم میهن را بر قلم روزنامه‌نگاران هم‌میهن سنگین کرد، هم خود بخشی از این رنج بود. رنج و خاطره تلخی که برای یکی از خبرنگاران این روزنامه رقم خورد. روزنامه‌نگاری که تن به مخاطره داد و برای گزارش مراسم خاکسپاری مهسا امینی، رنج سفر و روزنامه‌نگاری میدانی را به‌جان خرید و به سقز رفت، اما متهم شد و به زندان افتاد. در کنار بازتاب روزهای تلخ وطن در روزنامه، جای خالی الهه محمدی در روزنامه هم بر این غم می‌افزود و نگرانی غم همکار را بر رنج کار آوار می‌کرد. به‌ویژه در شب دلهره آتش‌گرفتن زندان اوین که هم باید خبر این اتفاق را می‌نوشتی، هم ذهن نگرانت را مدیریت می‌کردی تا غم این همکار در بند، چشم ترت را نشکند. از روزی که هم‌میهن منتشر شد تا اکنون، تیترهای سوگ کم نبود. هم سوگ نامه‌هایی برای بزرگان فرهنگ و هنر همچون هوشنگ ابتهاج(سایه)، عباس معروفی، امین تارخ و جلال مقامی و هم ویژه‌نامه‌هایی که برای مرگ چهره‌های سیاسی جهان گورباچف و ملکه انگلیس منتشر شد. اما در این میان شاید تلخ‌ترین صفحه اول و تیتر یک روزنامه، روزی بود که واکنش روزنامه‌نگاران به محکوم کردن الهه محمدی و نیلوفر حامدی بر اساس بیانیه دو نهاد امنیتی، با این تیتر بسته شد که: «روزنامه‌نگاری را ممنوع کنید». تیتری که در ظاهر به یک ضدتیتر برای یک روزنامه شبیه است. آن‌هم روزنامه‌ای که پس از سال‌ها توقیف، دوباره توفیق حضور در عرصه روزنامه‌نگاری را یافته. تیتری که خود نشان داد یکی از مهم‌ترین عوامل بی‌اثر شدن و اضمحلال روزنامه‌نگاری در کشور ما، فضای ناامن حرفه‌ای و عدم‌امنیت شغلی و سیاسی برای روزنامه‌نگاران است که حتی انجام وظایف حرفه‌ای با برچسب تشویش افکار عمومی و اقدام علیه امنیت‌ملی تعبیر و تفسیر می‌شود. با این همه هم‌میهن در فضایی که گویی روزنامه‌نگار بودن جرم محسوب می‌شود، کنشمندانه به راه خود ادامه داد و تلاش کرد تا فراهم کردن فرصت گفت‌وگو میان اندیشمندان، صاحب‌نظران و چهره‌های سیاسی مختلف، دیالکتیک راهگشایی برای عبور از بحران موجود فراهم کند و به‌عنوان یک روزنامه حرفه‌ای، رسانه‌ای رسا و گویا باشد. بدیهی است در این رهگذر 100روزه، هم خطاهایی رخ داده باشد، هم تمام این 100شماره، صددرصد بر ایده‌آل‌های روزنامه‌نگاری پیش نرفته باشد، اما بنا به بازتابی که از مخاطبان روزنامه برمی‌آید، هم‌میهن توانسته بار دیگر عادت به روزنامه‌خوانی را احیاء کند و در راستای اصول و مبانی روزنامه‌نگاری حرفه‌ای، اعتماد مخاطب خود را جلب کند و روزنامه را به سبد خرید خانوار برگرداند. این حاصل نگاهی است که روزنامه‌نگاری برای او نه مشغله که دغدغه است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی