جای خالی استقلال دستگاه دیپلماسی
در همین ماههای اخیر، پزشکیان تاکید کردهبود که برای حل مسائل و مشکلات کشور باید به داخل بپردازیم و مسائل ما مربوط به خارج نیست. چه این اظهارنظر را قبول داشتهباشیم و چه نداشتهباشیم، دیدگاه مطرحشده توسط رئیسجمهور نشان میدهد که اولویت چندانی برای حل و فصل مسائل سیاست خارجی قائل نیست.
من به واسطه حضور در وزارت امور خارجه در دورههای مختلف، آشنایی کاملی با نحوه برخورد رؤسایجمهور وقت با وزرای خارجهشان داشتهام. بعد از انقلاب اسلامی در ایران، در نخستین دورهای که ثبات در وزارت امور خارجه حاکم شد، علیاکبر ولایتی، به عنوان طولانیترین وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران، بیشترین حمایت را از جانب رئیسجمهور داشت.
ولایتی در دوره نخست وزارت خارجه خود حمایت کامل رئیسجمهور و رهبری و در هشت سال دوم وزارتش حمایت کامل رهبری را پشت خود داشتند. البته حتی در دوره دوم وزارت ولایتی، هرچند حمایت کامل رئیسجمهور از او وجود داشت، اما در این دوره هم شاهد اختلافنظرهایی میان رئیسجمهور و وزیر امور خارجه بودیم. سیاست خارجی در جمهوری اسلامی ایران صرفاً در اختیار رئیسجمهور نیست که حمایت رئیس دولت از وزیر امور خارجه برای اجرای وظایف دستگاه دیپلماسی کفایت کند.
حمایت رئیسجمهور اهمیت دارد، اما حتی انتخاب وزیر امور خارجه نیز صرفاً در اختیار رئیسجمهور نیست و در دورههای گذشته شاهد بودیم که رؤسایجمهور منتخب برای انتخاب وزیر امور خارجه دولتشان فهرستی از گزینهها را با مقام معظم رهبری در میان میگذاشتند و بر اساس نظر رهبری وزیر خود را انتخاب میکردند.
در دورههای پس از علیاکبر ولایتی، روزبهروز میزان حمایت از وزرای خارجه کاهش پیدا کرد. سیدکمال خرازی مورد حمایت کمتری واقع شد اما در دوره بعد از اصلاحات، عملاً اختلافهای شدید میان رؤسایجمهوری و وزرای امور خارجه نمایان شد. محمود احمدینژاد، رئیسجمهور دولت نهم، اساساً منوچهر متکی، وزیر امور خارجه دولت خود را قبول نداشت و نهایتاً او را به شکل غیرمحترمانهای از کار برکنار کرد. جانشین متکی هم چندان رابطه خوبی با رئیسجمهور وقت نداشت و اختلافنظرهای آنها به شکل مفصل بیان شدهاست، تا جایی که نهایتاً وزیر امور خارجه وقت برخی از مهمترین برنامههای خود را با مشورت مستقیم با رهبری پیش برد.
در دولتهای یازدهم و دوازدهم، من شخصاً شاهد بودم که اختلافنظرهای جدی میان محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت و حسن روحانی، رئیسجمهور وقت وجود داشت. بنابراین این تصور که در طول سه دهه گذشته حمایت چشمگیری از سوی رؤسایجمهور از وزرای خارجه انجام شدهباشد، تردیدهای جدی وجود دارد.
در مورد دوره اخیر، سیدعباس عراقچی، پیش از انتخاب همه وزرای دولت انتخاب شدهبود. عراقچی انتخاب اصلح و احسن بود و من در طول یک سال و اندی که از آغاز به کار دولت چهاردهم میگذرد، اختلافنظر جدی و عملی میان رئیسجمهور و وزیر امور خارجه ندیدهام. مسعود پزشکیان، رئیسجمهور دولت چهاردهم بیش از هر چیز روی مسائل داخلی تمرکز کردهاست و کمتر دیده میشود که به صورت مستقیم در سیاست خارجی وارد شود.
در همین ماههای اخیر، پزشکیان تاکید کردهبود که برای حل مسائل و مشکلات کشور باید به داخل بپردازیم و مسائل ما مربوط به خارج نیست. چه این اظهارنظر را قبول داشتهباشیم و چه نداشتهباشیم، دیدگاه مطرحشده توسط رئیسجمهور نشان میدهد که اولویت چندانی برای حل و فصل مسائل سیاست خارجی قائل نیست. آنچه تا به امروز ما در عملکرد سیاست خارجی کشور دیدهایم، این است که سیاستگذاری در حوزه روابط خارجی چندان در اختیار وزارت خارجه نبودهاست.
وقتی نخستین رویداد پس از انجام مراسم تحلیف رئیسجمهور، ترور اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در تهران است، عملاً شرایط به سمتی میرود که سیاست خارجی تحت تاثیر مسائل امنیتی قرار میگیرد و چنین اتفاقی عملاً بر همه شئون عملکرد دولت سایه میاندازد. در طول یک سال گذشته سیاست خارجی کشور به شکل کامل زیر سایه جنگ و تجاوز اسرائیل قرار گرفتهاست.
با توجه به تهدیدها و خط قرمزها و چارچوبهایی که وجود داشت، واقعاً نمیتوان گفت که امکان فعالیت بیشتری در حوزه سیاست خارجی وجود داشت. در مجموع میتوان گفت که از یک سو سایه مسائل جنگی و امنیتی بر سیاست خارجی کشور، مانع عملکرد آزادانه وزارت خارجه شدهاست و از سوی دیگر کلیت دستگاه وزارت امور خارجه در نظام سیاسی کشور جایگاه خود را از دست دادهاست و اختیار زیادی ندارد.
نهتنها رئیسجمهور، بلکه اساساً ساختار سیاسی کشور از استقلال و ابتکار عمل وزارت امور خارجه دفاع نمیکند و اجازه فعالیت آزادانه به وزیر نمیدهد. برای مثال شاید کسی بپرسد که چرا سیدعباس عراقچی با آمریکا وارد مذاکرات مستقیم نشد؟ خب مگر این تصمیم در اختیار شخص عراقچی بود؟ آیا او اختیار داشت که چنین تصمیمی بگیرد و نگرفت؟