یکبار دیگر تغییر نظام آموزش رسمی / بررسی طرح مجلس برای اجباریشدن پیشدبستانی، آغاز آموزش رسمی از ۵ سالگی و ۵ سالهشدن مقطع دبستان
بعد از ۱۴ سال قرار است دوباره نظام آموزش رسمی در ایران تغییر کند؛ اینبار بهواسطه طرح جدید مجلس برای اجباریشدن پیشدبستانی، آغاز آموزش رسمی از پنج سالگی و البته بازگشت به دوره پنج سالهشدن مقطع دبستان. این طرح هنوز در کمیسیون آموزش مجلس است و گفتههای رسمی رئیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک نشان از همراهی آنها با این طرح دارد.

بعد از 14 سال قرار است دوباره نظام آموزش رسمی در ایران تغییر کند؛ اینبار بهواسطه طرح جدید مجلس برای اجباریشدن پیشدبستانی، آغاز آموزش رسمی از پنج سالگی و البته بازگشت به دوره پنج سالهشدن مقطع دبستان. این طرح هنوز در کمیسیون آموزش مجلس است و گفتههای رسمی رئیس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک نشان از همراهی آنها با این طرح دارد. حالا نظام آموزش رسمی ایران در حال تجربه سومین دوره از تغییرات سالهای آموزشی بعد از انقلاب است و کارشناسان حوزه آموزش تاکید میکنند این مسیر نمیتواند ناکارآمدی نظام آموزش را جبران کند.
درحالحاضر فقط 47 درصد کودکان در گروه سنی پنجساله به پیشدبستانی میروند و 82 درصد پوشش پیشدبستانی در ایران، کاملاً خصوصی است. این اعداد، آخرین وضعیت پوشش تحصیلی پیشدبستانیها را در ایران نشان میدهد؛ پوششی که زمانی قرار بود به صددرصد نزدیک و کاملاً رایگان شود اما در روندی نزولی از دهه 50 بهبعد، غیر از دورههایی خاص، همواره رو به کاهش بوده است، بهویژه بعد از تشکیل سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک که قرار بود تحصیل کودکان در دوره پیشدبستانی را بیشتر کند اما با خصوصیکردن این مراکز، عملاً بیشتر کودکان مناطق محروم و کمتربرخوردار را از این دوره حذف کرد.
سپیده، معلم ریاضی سوم دبستان در یکی از مدارس غیرانتفاعی تهران است و تجربه کار با کودکان در این مدارس به او نشان داده که دوره پنجساله برای دانشآموزان مناسبتر است: «بهنظر میرسد تا کلاس پنجم تقسیمبندی منطقیتری بود از نظر بلوغ بچهها. ما تصور میکردیم پسرها دیرتر بالغ میشوند اما در عمل دانشآموزان پسر کلاسهای ششم، تفاوت بیشتری با دانشآموزان سالهای پایینتر دارند و وارد دوره بلوغ میشوند و بهدلیل مسائل متفاوتی که دارند، از دانشآموزان دیگر جدا میافتند.
این مسئله در دانشآموزان دختر شدیدتر است چون زودتر بالغ میشوند. بههمیندلیل سیستم کلاس پنجم و ورود به دوران نوجوانی از ابتدای دوره راهنمایی منطقیتر است. میدانم که اجرای این طرح هزینههایی دارد اما احتمالاً برای دانشآموزان نتیجه بهتری خواهد داشت. بهدلیل همین تفاوت در سن بلوغ، ساعت تفریح دانشآموزان را هم متفاوت در نظر گرفتهاند.»
پیشدبستانی در مدرسهای که او تدریس میکند اجباری است و تفاوت یادگیری آنها با دانشآموزان دیگر از نگاه او واضحتر است. او میگوید، دانشآموزانی که شرایط مالی بهتری دارند، حضور در مقطع پیشدبستانی به آنها تجربیات بیشتری داده است، اما کودکانی که به امکانات آموزشی کمتری دسترسی دارند، ممکن است در کلاس اول دبستان با مسائل اولیه مثل نام رنگها هم آشنا نباشند: «زمانیکه در سازمانهای غیرانتفاعی فعالیت میکردم، سعی میکردیم حتماً دوره پیشدبستانی را برای کودکان برگزار کنیم؛ چون برای دانشآموزان محبوب بود و از آن استقبال میکردند. ایندوره بهشرط آموزش مهارتهای کاربردی، برای کودک مفید است.»
او توضیح میدهد که برای یادگیری دروسی مثل ریاضی در دبستان و مقاطع بالاتر، یک نظام فکری در نظر گرفته شده است و احتمالاً اگر کتابها را تغییر دهند، معلمان هم مجبور میشوند شیوههای تدریس را تغییر دهند که در اینصورت آموزشهای مقطع ششم، به اول راهنمایی منتقل میشود.
58 سال تغییر نظام آموزش رسمی
تغییر اساسی و بنیادین مقاطع تحصیلی به سبک آموزش فعلی، در سال 1346 آغاز شد و نظام آموزشی 6 ـ 6 یعنی دو دوره ابتدایی و متوسطه به 5 ـ 3 ـ 4 یعنی پنج سال ابتدایی، سه سال راهنمایی و چهار سال متوسطه تبدیل شد. این نوع نظام آموزشی پس از انقلاب تا سال 1370 در مدارس کشور اجرا شد اما از این سال بهبعد، شورای عالی آموزشوپرورش تصمیم گرفت دوره پیشدانشگاهی را از دوره متوسطه جدا کند.
در این نظام آموزشی جدید که به «نظام جدید» معروف شد، دانشآموزان پنج سال ابتدایی، سهسال راهنمایی، سهسال تا دیپلم و یکسال دوره پیشدانشگاهی را پشتسر میگذاشتند تا بعد از آن وارد دانشگاه شوند. در طرح نظام جدید، دانشآموزان برای ورود به دوره پیشدانشگاهی باید آزمون جداگانهای میدادند و در صورت قبولی در آن، میتوانستند در این دوره شرکت و بعد در کنکور سراسری ثبتنام کنند. پس از گذشت چندسال و کاهش جمعیت داوطلبان دانشگاهی، امتحان ورود به پیشدانشگاهی برداشته شد و دانشآموزان پس از دیپلم و در صورت علاقه، میتوانستند در این دوره هم شرکت کنند.
در سال 1382 دوره متوسطه از ترمی- واحدی به سال ـ واحدی تبدیل شد و ششسال بعد از آن، اولین خبرها از تصمیم برای تغییر نظام آموزشی به دو دوره ششساله ابتدایی و راهنمایی به گوش رسید. اما این طرح هم پس از گذشت مدت کوتاهی تغییر کرد و اعلام شد که نظام آموزشی به سه دوره 6-3-3 تبدیل میشود.
یعنی ششسال ابتدایی، سهسال راهنمایی و سهسال متوسطه. در سال 1389 بار دیگر مراکز پیشدانشگاهی که در سال 1383 از مدارس متوسطه جدا شده بودند، به دوره متوسطه متصل شدند و در آذرماه 1390 و با تصویب سند تحول بنیادین دوره آموزشوپرورش به دو دوره؛ ششساله ابتدایی و دوره ششساله متوسطه تغییر پیدا کرد. در اینسند دوره ابتدایی، به دو دوره سهساله اول و سهساله دوم و دوره متوسطه به دوره سهساله اول و سهساله دوم تقسیم شد.
حالا بعد از گذشت 14 سال، دوباره مجلس طرحی برای تغییر نظام آموزشی مطرح کرده و پای اجباریشدن پیشدبستانی بهمیان آمده است. علیرضا منادی، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس، 26 مردادماه امسال اعلام کرد، طرحی در مجلس در حال بررسی است که آموزش رسمی از پنج سالگی آغاز شود و ۱۲ سال ادامه پیدا کند. در این طرح، کودکان یکسال زودتر وارد فضای آموزشوپرورش میشوند و درنتیجه یکسال هم زودتر وارد بازار کار خواهند شد. به اعتقاد او، پنج سالگی بهترین سن آموزشهای پیشدبستانی است و کیفیت آموزش را بالا میبرد. این طرح، در حال تصویب در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس است و بهزودی در صحن علی مجلس بررسی میشود.
تا امروز واکنش سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک به این طرح مثبت بوده است؛ چون حمیدرضا شیخالاسلام، رئیس این سازمان هفته گذشته اعلام کرد که این سازمان با طرح کمیسیون آموزش مجلس موافق است، اما باید بهدقت در مجلس بررسی شود. او گفته بود: «جلسات متعددی با مرکز پژوهشها و کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس داشتیم ولی قطعاً قانونی را بههمت نمایندگان مجلس مصوب خواهیم کرد که انتفاع آن ویژه اولیاء، نوآموزان و موسسان باشد. قاعدتاً پیشدبستانی باید اجباری شود البته این را که میگویم متقن نیست، باید ببینیم مجلس چهچیزی را تصویب میکند.»
تغییرات شتابزده
واکنشهای کارشناسان آموزشوپرورش به این طرح تا امروز چندان مثبت نبوده است؛ چون ناکارآمدی نظام آموزشوپرورش را در جایی بهغیر از تغییرات سالهای آموزش رسمی میبینند. نرگس ملکزاده، معلم و کارشناس آموزش میگوید که ایده اجباریشدن پیشدبستانی و آغاز آموزش رسمی از پنجسالگی، در ظاهر میتواند نقطهعطفی در نظام آموزشی ایران باشد و فرصتی برای کاهش فاصلههای یادگیری و آمادهسازی کودکان برای ورود به دبستان؛ چون واقعیت این است که بخش قابلتوجهی از کودکان مناطق شهری و خانوادههای توانمند سالهاست پیشدبستانی را تجربه میکنند، درحالیکه همسالانشان در روستاها و مناطق محروم، بدون هیچ تجربه آموزشی وارد پایه اول میشوند.
همین تفاوت، آغازگر شکاف آموزشی است که تا سالها بعد باقی میماند. بنابراین اگر این طرح بهدرستی اجرا شود، میتواند به برقراری نوعی توازن و عدالت آموزشی منجر شود. بااینحال از نگاه او همچنان پرسشهایی بنیادین باقی میماند: «آیا آموزشوپرورش زیرساخت اجرای چنین طرحی را دارد؟ آیا معلمانی که باید کودکان پنجساله را آموزش دهند، آموزشدیده و متخصصاند؟ آیا فضاهای آموزشی برای پذیرش این حجم جدید از دانشآموزان آماده است؟ اگر پاسخ به این پرسشها منفی باشد، اجباریکردن پیشدبستانی میتواند بیش از آنکه عدالتآفرین باشد، به عاملی برای بازتولید نابرابری تبدیل شود؛ چراکه در برخی مناطق امکانات کافی وجود دارد و در برخی دیگر، تنها اسم «پیشدبستانی» باقی خواهد ماند.»
به گفته او مسئله مهمتر به شیوه تصمیمگیری در نظام آموزشی بازمیگردد؛ چون نظام آموزشی ایران طی دهههای اخیر گرفتار چرخهای از تغییرات پیدرپی و شتابزده بوده است: «هر 10 تا 15سال یکبار، طرحی کلان معرفی میشود که قرار است ساختار آموزش را متحول کند: یکبار نظام ۵-۳-۴، بار دیگر حذف و بازگشت پیشدانشگاهی، امروز هم تغییر سن ورود به مدرسه. این تغییرات معمولاً نه بر پایه پژوهشهای میدانی و دادههای دقیق، بلکه بیشتر براساس تصمیمهای مقطعی و فضای سیاسی یا مدیریتی آن زمان اتخاذ میشوند.
نتیجه چنین روندی چیزی جز بیثباتی، سردرگمی و هدررفت منابع نیست. در این میان، بیشترین فشار بر دوش معلمان و مدارس میافتد. آنها باید در کوتاهترین زمان، خود را با تغییرات تازه هماهنگ کنند؛ کتابهای جدید، روشهای جدید و گروههای سنی متفاوت. تجربه نشانداده است که این فشارها اغلب بدون پشتیبانی کافی اعمال میشود. نه بازآموزی گستردهای برای معلمان در نظر گرفته میشود، نه فضای آموزشی متناسبی فراهم میآید و نه بودجه لازم اختصاص مییابد. در چنین شرایطی، هر تصمیم بزرگ، بهجای آنکه زمینهساز تحول باشد، به یک معضل تازه تبدیل میشود.»
ملکزاده اعتقاد دارد که عدالت آموزشی، مفهومی گستردهتر از صرفاً اجبارکردن یکسال آموزشی است؛ چون عدالت یعنی همه کودکان، فارغ از موقعیت جغرافیایی و وضعیت اقتصادی خانواده، به فرصتهای برابر برای یادگیری باکیفیت دسترسی داشته باشند. این امر نیازمند برنامهریزی بلندمدت، سرمایهگذاری جدی در تربیت معلم متخصص، تأمین فضاهای آموزشی استاندارد و تضمین کیفیت در سراسر کشور است: «اجبار بدون این مقدمات، میتواند تنها به یک تفاوت ظاهری منجر شود؛ دانشآموز شهری در کلاس مجهز با مربی حرفهای درس بخواند و دانشآموز روستایی در فضایی نامناسب با آموزش حداقلی وقت بگذراند.
پیشدبستانی اجباری میتواند فرصتی تاریخی برای نزدیکترشدن به عدالت آموزشی باشد، اما بهشرط آنکه در دام تصمیمات شتابزده و بیبرنامه گرفتار نشود. آموزشوپرورش به تصمیمهایی پایدار، کارشناسیشده و همراه با نقشه راه نیاز دارد؛ نه تغییرات مقطعی و آزمون و خطا. آینده کودکان، عرصه تجربهگری نیست؛ سرمایهای ملی است که تنها با نگاه بلندمدت، پژوهشمحور و عادلانه میتوان از آن پاسداری کرد.»
راهکار، تغییر نظام آموزشی نیست
طراحانی که 14 سال پیش ششسالهشدن مقطع دبستان را کلید زدند، روی نهادینهشدن مفاهیم دوره ابتدایی تاکید میکردند و با دلایل آموزشی از طرح خود دفاع میکردند. نقد کارشناسان آموزش به این طرح هم به همین نگاه یکجانبه و صرفاً آموزشی بود. محمد داوری، سخنگوی سازمان معلمان میگوید، طرح ششسالهشدن مقطع دبستان به اهدافاش نرسید و مطرحکردن اضافهشدن پیشدبستانی و حذف پایه ششم مثل زمانی که آن را اجرا کردند، عجولانه است: «ظرف ششماه برای پایه ششم محتوا و برنامه نوشتند و بعد دچار چالش شدند؛ نمونه آن همزمانی با دوران بلوغ دانشآموزان بود. این دوره نمیتواند با پایههای قبل از آن در یکمقطع قرار گیرد. چالش بعدی، تامین ساختمان بود؛ چون بعد از تفکیک دورهها برای مدارس سخت بود که بتوانند دو دوره را از هم تفکیک کنند و در بیشتر مدارس، دورههای اول و دوم در یک مدرسه بودند.»
داوری از تفاوت رشدی پایه اول و ششم میگوید و توضیح میدهد که حضور این دانشآموزان در یک مدرسه، آنها را دچار چالشهای روابط اجتماعی میکند: «موضوع عدالت آموزشی، وسیعتر از این است که با افزودن پیشدبستانی و تعجیل در سن ورود به مدرسه بتوان به آن پرداخت. علاوه بر این، با اجرای طرح جدید، چالش نیروی انسانی هم مطرح میشود. آیا نیروی انسانی مورد نیاز و فرصتی برای تربیت آن، وجود دارد؟»
تغییرات نظامهای آموزشی کارآمد بوده است؟ سخنگوی سازمان معلمان میگوی، بهنظر میرسد اهداف مورد تغییر قبلی نظام آموزشی، تحقق پیدا نکرده و ششسالهشدن این دوره و تفاوت سنی و رشدی کودکان در این مقطع، باعشده از نظر اجتماعی کارکرد تربیتی نداشته باشد: «علوم روانشناسی و تربیت اجتماعی میگوید، ترکیب دورهها باید بهشکلی در نظر گرفته شود که دانشآموزان از نظر بلوغ اجتماعی و یادگیری، سنخیت داشته باشند. نبود این سنخیت باعث شد اهدافآموزشی و تربیتی ششسالهشدن مقطع ابتدایی محقق نشود. با یک نگاه ساده، در یک مدرسه ابتدایی هم این نبود سنخیت را میبینیم. معلمان هم وقتی با دانشآموزان هفتم روبهرو میشوند، از نظر تسلط آنها به مفاهیم آموزشی دوره ابتدایی بهشدت گلهمندند. درمجموع بهنظر میرسد اهداف موردنظر تدوینکنندگان محقق نشده است.»
سخنگوی سازمان معلمان تاکید میکند که ناکارآمدی نظام آموزشی در ایران سالهاست از سوی کارشناسان با انتقاد روبهرو است و در این شرایط تغییر سالهای نظام آموزشی، مهمترین راهکار نیست: «این تغییرات که اولویت مباحث کارشناسی نیست، بهغیر از سردرگمی و پریشانی برای خانوادهها و دانشآموزان، نتیجه دیگری ندارد. اگر بهدنبال کارآمدی نظام آموزشی هستیم، باید از جای دیگری شروع کنیم؛ چون این ناکارآمدی دلایل ساختاری دارد.»
او آموزشوپرورش را متمرکز، حجیم و دستوری با دخالت نهادهای حاکمیتی غیرتخصصی، همراه با حاکمیت تفکرات ایدئولوژیک بر محتوا و مدیریت آموزشی توصیف میکند و میگوید، اگر کمیسیون آموزش مجلس میخواهد آموزشوپرورش را از ناکارآمدی خارج کند، باید فکری بهحال ساختار ناکارآمد و سیطره سیاست و ایدئولوژی بر یک دستگاه کاملاً تخصصی کند.
داوری درباره شروع آموزش رسمی از پنجسالگی میگوید، تصمیم برای اجرای این طرح باید مبنایی کارشناسی داشته باشد: «از سهمنظر باید ورود کودکان به مدرسه قبل از سن هفتسالگی را بررسی کرد؛ تغییرات نسلی، آمادهسازی دانشآموزان چندزبانه با زبان فارسی و آمادهسازی روانشناختی و اجتماعی کودکان برای ورود به مدرسه. هرکدام از این سههدف که دلیل اجرای شروع آموزش از سن پنجسالگی باشد، باید قبل از اجرا بررسی شود»
رسمیشدن آموزش پیشدبستانی بدون استراتژی
آذرماه سال گذشته رضوان حکیمزاده، معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزشوپرورش، در یک نشست از پژوهشی در آمریکا گفت که نشان میدهد پیامدهای محتمل محرومیت از دوره پیشدبستانی در کودکانی که در معرض خطرند ـ یعنی در مناطق کمتربرخوردارتر مثل حاشیه شهرها و... که فقر چندجانبه دارند، زندگی میکنند ـ و امکان حضور در پیش دبستانی را ندارند، در مقایسه با کودکان همین مناطق که تجربه پیشدبستانی دارند، قابلتوجه است. 25 درصد احتمال افتتحصیلی و ترکتحصیل در آنها بیشتر است و احتمال اینکه اصلاً به دانشگاه راه پیدا نکنند، 60 درصد بیشتر از کودکانی است که به پیشدبستانی رفتهاند و 70 درصد احتمال بیشتری وجود دارد که بهدلیل ارتکابجرم دستگیر شوند.
حجتالله طالبیانبروجنی، کارشناس آموزشوپرورش هم میگوید، ممکن است در نگاه اول شروع آموزش رسمی از پنجسالگی، فرصتی برای افزایش مدتزمان یادگیری کودکان تلقی شود، اما واقعیت این است که چنین تغییری بدون در نظر گرفتن ابعاد روانشناسی رشد و زیرساختهای لازم، میتواند تبعات منفی جدی بههمراه داشته باشد.
روانشناسان تربیتی ازجمله پیاژه، تاکید دارند که در این سنین، کودک هنوز در مرحله رشد پیشعملیاتی است و نیاز اصلی او تجربههای عاطفی، اجتماعی، حرکتی و بازیمحور است، نه ورود به فضای رسمی و ساختارمند آموزش. او اعتقاد دارد که هنوز استراتژی روشنی برای «رسمیشدن آموزش پیشدبستانی» در ایران تعریف نشده است: «اگر قرار باشد محتوای آموزشی کلاس اول ابتدایی به دوره پیشدبستانی منتقل شود، این امر بهطور جدی برای رشد عاطفی، ذهنی و اجتماعی کودکان، خطرناک و مضر خواهد بود.
در مقابل، اگر بخواهیم با تکیه بر روانشناسی رشد و اصول علمی آموزش، این دوره را طراحی کنیم، موفقیت آن مشروط به چند پیشنیاز اساسی است: وجود مربیان آموزشدیده در حوزه تربیت کودک، فضاها و تجهیزات متناسب با نیازهای این گروه سنی (و نه صرفاً کلاس درس رسمی)، همچنین برنامه و محتوای آموزشی متناسب با ویژگیهای رشدی کودکان؛ چون هر نوع ضعف در تامین این پیشنیازها، عملاً میتواند به قربانیشدن نسلی از دانشآموزان منجر شود و آموزش رسمی را از همان ابتدا به تجربهای پرچالش و نابرابر برای کودکان بدل کند؛ بههمیندلیل تصمیمگیری در این زمینه باید مبتنی بر مطالعات عمیق، اجماع کارشناسی و نگاه بلندمدت باشد، نه براساس تصمیمهای آنی و مقطعی.»
طالبیانبروجنی میگوید، اجباریشدن پیشدبستانی در ظاهر میتواند یک گام بهسمت عدالت آموزشی باشد؛ چون بسیاری از خانوادهها بهدلیل هزینهها تاکنون از ثبتنام فرزند خود در ایندوره محروم ماندهاند. عدالت آموزشی بهمعنای فراهمکردن فرصتهای برابر یادگیری برای همه کودکان، فارغ از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانوادههاست. اما تحقق این عدالت در عمل، نیازمند رفع چند چالش جدی است: «درحالحاضر، دوره پیشدبستانی بیشتر در مراکز غیردولتی و خصوصی برگزار میشود که تازه زیر چتر سازمان تعلیم و تربیت ساماندهی شدهاند.
کیفیت این مراکز در شهرهای بزرگ، حتی از یک محله به محله دیگر، تفاوت چشمگیری دارد؛ از فضای آموزشی و امکانات گرفته تا محتوای درسی و مهارتهای تربیتی که به کودکان ارائه میشود. همین نابرابریها سبب چنددستگی کودکان در بدو ورود به دبستان شده و درنهایت اصل عدالت آموزشی را زیر سوال برده است. از این نگاه اجباریشدن پیشدبستانی بدون تدوین یک راهبرد روشن و جامع، نهتنها شکاف موجود را پر نمیکند، بلکه به چالشهای تازهای هم دامن میزند.
قانونگذار و مجری باید بهصراحت مشخص کنند که دقیقاً چرا بهدنبال چنین تغییری هستند؟ چه اهدافی را دنبال میکنند و چگونه میخواهند به آن برسند. در این مسیر، تعامل علمی و مشارکت واقعی میان همه متخصصان تعلیم و تربیت، با هر گرایش و طرز فکری، یک ضرورت غیرقابل چشمپوشی است.»
«تغییر در نظام آموزشی بهطور طبیعی فرآیندی پیچیده و پرچالش است و فشار مستقیم آن بر معلمان، مدیران و دانشآموزان وارد میشود.» این کارشناس آموزشوپرورش میگوید، تجربه تغییر یکباره نظام آموزشی با اضافهشدن پایه ششم نشان داد که این تحولات میتواند پیامدهای جدی داشته باشد: فاصله سنی معنادار میان دانشآموزان اول و ششم ابتدایی، ورود دبیران تخصصی به دوره ابتدایی بهدلیل تغییر مقطع، کمبود فضای آموزشی بهویژه در مدارس پنج کلاسه و مراکز استانها و حتی نیاز به استفاده از کانکسها، همگی نمونههایی از چالشهای عملی بودند. محتوای آموزشی نیز در سال اول اجرا، ظرف سه تا چهارماه تولید شد و در طول زمان بهتدریج اصلاح شد، اما هنوز بسیاری از آسیبها و نقاط بحرانی برطرف نشدهاند.
او اعتقاد دارد هر تغییر ساختاری جدید، بدون برنامهریزی دقیق و آمادهسازی زیرساختها میتواند دوباره چنین مشکلاتی را تکرار کند و حتی فشار و سردرگمی معلمان و دانشآموزان را افزایش دهد؛ چون اصلاحات در نظام آموزشی باید براساس مطالعات کارشناسی، ارزیابی دقیق تجربههای گذشته و فراهمکردن زیرساختهای لازم انجام شود تا کیفیت آموزش ارتقاء یابد و بیثباتی و آسیبهای تربیتی کاهش پیدا کند.
تاکید طالبیانبروجنی و کارشناسان حوزه آموزش این است که تکرار تغییرات ساختاری در نظام آموزشی، بهویژه در بازههای کوتاهمدت، میتواند نشانهای از بیثباتی در سیاستگذاری آموزشی باشد. بیثباتی باعث میشود خانوادهها، معلمان و مدیران مدارس نتوانند برنامهریزی بلندمدت انجام دهند و فرصت ارزیابی و اصلاح تجربههای قبلی از دست برود.
حالا او میگوید، یکی از مهمترین مؤلفههایی که سیاستگذاران آموزشی باید به آن توجه کنند، افزایش و تقویت اعتماد عمومی جامعه نسبت به نظام آموزشی و واحد اصلی آن، یعنی مدرسه است. همانطور که جان دیویی، فیلسوف و نظریهپرداز آموزشوپرورش، گفته است: «آموزش، ابزاری برای ایجاد جامعهای بهتر است و جامعهای که به مدرسه اعتماد ندارد، قادر به رشد نخواهد بود.
در سالهای اخیر و با شروع پاندمی کرونا، نظام آموزشی با مشکلات ترکتحصیل، افزایش تحصیل خصوصی و نابرابریهای آموزشی مواجه شده است. اگر برای این تغییر نتوان اعتماد عمومی جامعه را جلب و تقویت کرد، روند این چالشها با سرعت بیشتری پیش خواهد رفت و هر تغییر ساختاری، بهجای اصلاح، ممکن است بیثباتی و نارضایتی عمومی را تشدید کند.»
بروجنی در پاسخ به این پرسش که سیستم ۳-۳-۵-۱ برای نظام آموزشی فعلی ایران کارکردی خواهد داشت؟ میگوید: «هیچ ساختار عددی بهخودیخود ضامن کیفیت آموزش نیست. کارآمدی نظام آموزشی وابسته به سه رکن اصلی است: نیروی انسانی متخصص، فضا و تجهیزات متناسب، و منابع و محتوای آموزشی سازگار با نیازهای رشدی کودکان. تا زمانی که این سه رکن تقویت نشود، تغییر از ۳-۳-۶ به ۳-۳-۵-۱ تنها یک جابهجایی صوری است که همان مشکلات گذشته را در لباسی جدید بازتولید خواهد کرد. بنابراین بهجای تغییرات شتابزده در اعداد و سالهای تحصیلی، اولویت باید اصلاح عمیق محتوای آموزشی، تربیت معلم و تأمین زیرساختها باشد.
ساختار ۳-۳-۵-۱ در عمل شامل یکسال پیشدبستانی، پنجسال ابتدایی، سهسال متوسطه اول و سهسال متوسطه دوم است. اولین نکته مهم این است که مشخص شود چرا سیاستگذاران دنبال این تغییر هستند و کدام ضعفها در سیستم قبلی احصا و بهصورت کارشناسی مورد پژوهش قرار گرفتهاند که آنها را به این مدل جدید رسانده است؟ دوم اینکه، در راه دستیابی به اهداف متحولانه و بهبود، رهیافت و نحوه اجرای تغییر بسیار تعیینکننده است.
باتوجه به وضع فعلی سیستم آموزشی از نظر نیروی انسانی، فضا و تجهیزات و محتوای آموزشی مناسب، رسیدن به اهداف بهبود در این مقطع یکدور باطل است. برای مثال، ضعف مفرط و نتایج ضعیف دانشآموزان در آزمونهای بینالمللی مانند تیمز و پرلز در سالهای اخیر بسیار رسانهای شده است.
تازمانیکه روشن نباشد این تغییر جدید چگونه با هدف بهبود وضعیت در این استانداردها مرتبط است، نمیتوان درباره کارکرد و اقبال آن اظهارنظر دقیق کرد. بهعبارتی، این سوال شبیه سوالی است که از یک مربی فوتبال درباره انتخاب سیستمهای مختلف چیدمان بازیکنان پرسیده شود. مربی پاسخ جالبی به این پرسش داشت: «هیچکدام مهم نیستند و نسبت به دیگری برتری ندارند، مهم این است که ما پیروز شویم.» در نظام آموزشی نیز تا زمانی که اهداف، روشها و زیرساختها روشن و آماده نشده باشند، هیچ ساختار عددی و قالبی بهتنهایی تضمین موفقیت نخواهد بود. »