شکاف در طالبان
آرایش سیاسی در صحنه داخلی افغانستان ـ کشور همسایه، همزبان، همفرهنگ و اثرگذار در قلب آسیا ـ طی روزهای اخیر برای نخستینبار پس از بازگشت طالبان به قدرت که در مر

سیدعلی موجانی
مدیرکل پیشین اسناد وزارت امور خارجه
آرایش سیاسی در صحنه داخلی افغانستان ـ کشور همسایه، همزبان، همفرهنگ و اثرگذار در قلب آسیا ـ طی روزهای اخیر برای نخستینبار پس از بازگشت طالبان به قدرت که در مرداد سال 1400 روی داد نمایانگر تحولی شگرف است. به تعبیری دو جریان فکری در بستر حاکمیت یکپارچه طالبان به صفآرایی آشکار مقابل هم روی آوردند. در قندهار، مرکز فقاهت و رهبری امارت اسلامی جریانی که به اصول شریعت و اعتقادات اندیشه تاریخی مردمان پشتونزبان باوری عمیق دارد با ایجاد محدودیتهای پیاپی در مسیر ساخت دولت تازه طالبان کابل، پایتخت سیاسی و اداری طالبان را با بحران عمیق روبهرو کرده است.
فتاوی پیاپی و اثرگذار رهبر امارت اسلامی طالبان که از قندهار و با حمایت از بخشی از جریانهای شریعتمحور درون نظام طالبان انشاء و ابلاغ میشود امروز موانع متعددی را در برابر کارکرد ساختارهای اداری به جهت ارائه خدمات و دسترسیهای لازم به جامعه افغانستان ایجاد کرده است. از این رو دولتمردان در کابل نهتنها زیر فشار جامعه بینالمللی و سازمانهای مختلف به جهت شناسایی قرار دارند بلکه بهرغم بیش از یک و نیم سال از استیلا بر سرتاسر قلمرو افغانستان نتوانستند منابع مالی و توافقات تعهد شده دیگر کشورها نسبت به قراردادهای منعقدشده از دوره سابق را اجرایی و یا قابل دسترسی نمایند. فشار بیرونی با تکیه بر بحرانهای داخلی که بخشی از آن سرریز مشکلات دولتهای سابق افغانستان و بخش دیگر متأثر از ناکارآمدی سیاسی و اجرایی دولتمردان نسل تازه طالبان است مزید بر علت شده و در کنار خشم طبیعت، فقر، ناامنی و بحرانهای عمیق اجتماعی رمق را از دولت مرکزی طالبان در کابل گرفته است. انتظارات از ناحیه رهبران سنتی طالبان که با دادن وعدههای فراوان قدرت سیاسی را به چنگ آوردهاند نیز مزید بر علت شده و کادر اجرایی نظام حاکم کنونی را تحت فشار قرار
داده است.
در بستر این رویارویی جدی کشاکش دیگری نیز میان دو اندیشه شریعتمحور که عمیقاً باور به اجرای مناسک و انجام احکام دینی مطابق فقه حنفی و اعتقادات ماتریدی است هم سبب گردیده بخش عمده جامعه پشتونتبار افغانستان که تعلقات و سلوکی صوفیانه دارند را تحت فشار قرار دهد.
خاستگاه رهبران کنونی طالبان نهتنها در دل فقه و فقاهت بلکه به پشتوانه طریقت و وجاهت درون قومی نیز هست، از این رو آن بخش از بدنه اجتماعی طالبان که در حاکمیت سیاسی فعلی نقش داشته و مایلاند همزمان با حل و فصل مسائل منطقهای و بینالمللی نظام اجتماعی درون افغانستان را منطبق با واقعیتهای قومی، زبانی، مذهبی و دینی شکل دهند در برابر سختگیری متعصبان رجال سنتی طالبان به تکاپو برخاسته و میکوشند زمینه عقب راندن اندیشههای متحجرانه را از بازه زمانی اخیر که با فصل تازه حکومتمداری طالبان آغاز شده است فراهم کند.
مقدم دانستن فتواهای دینی بر واقعیات عرفی جامعهای در حال گذار که به شدت نیازمند ارتباط با محیط پیرامونی خود برای استمرار حیات اجتماعی است به بحرانی دامن زده است که روزبهروز از ظرفیت یکپارچه طالبان نسل دوم کاسته و بر گسترش بلوکبندیهای درون طالبان افزوده است. رقابتهای تاریخی گذشته میان مرکزیت سیاسی قندهار متعلق به قبایل غلزایی و درّانی در کابل هم جلوه دیگری از ستیز پنهان تاریخی جریانهای مختلف درون طالبان را آشکار میسازد. همپوشانی مجموعهای از این عوامل به همراه اثرپذیری دولت کنونی طالبان از تبعات اقدامات تحریک طالبان پاکستان بهعنوان یک پیوست هویتی اندیشه طالبان به سلسله مشکلاتی را افزوده که زمینه دخالت خارجی در امور داخلی افغانستان شدت بخشیده است.
زدوخوردهای مرزی و نوع نگاه به عملکرد تحریک طالبان پاکستان با دو نگرش حمایتی از ناحیه قندهار و هدایتی از ناحیه کابل، اکنون در تضاد و تناقض با یکدیگر عمل میکند.
ناتوانی حاکمان جدید طالبان که قلمرو افغانستان را اینک در اختیار دارند آسیب جدی و مهمی را به ساختار اندیشه و ماهیتی طالبان وارد آورده و بیم از آن میرود که به زودی دولت طالبان در مصاف داخلی میان قوای درونی خود تعادل و تناسب سنتی را از دست داده و تخاصم و چالشهای بیپایان، موجب فروریختگی ساختار دولتی طالبان گردد.
اکنون بنابراین نگرش باید اندیشید که در صورت بروز بحرانی جدیتر در تقابل داخلی قوای طالبان افغانستان و سرزمینهای همسایه آن متأثر از چه شرایط ناپایداری خواهند شد و عوارض و عواقب بحران درون سیستمی طالبان چگونه میتواند زمینههای بالا گرفتن سطح تنش در درون منطقه، دخالت قوای خارجی، گسترش بحرانهای امنیتی و اجتماعی و از همه مهمتر بیثباتی در سرزمینی را رقم زد که پیرامون خود قریب به دوونیم میلیارد نفر از جمعیت جهانی را جای داده است.