رشتههایی که پنبه شد/ درباره موقعیت خالصسازان و مدعیان «هسته سخت قدرت» در شرایط پس از جنگ
در چارچوب همین فضاسازیهای خالصسازان است که این روزها در پی یک مصاحبه ساده رئیسجمهوری با خبرنگار آمریکایی، نیروهای تندرو و کمتر شناختهشده این جریان سخن از عدم کفایت رئیسجمهوری میگویند و هشتگسازی میکنند یا آن نماینده شورای شهر در وقاحتی بیسابقه از رژیم منحوس صهیونیستی خواستار ترور پزشکیان میشود. گویی، این جریان به شکل انتحاری مشغول دریدن همه پردههای ممکن است. چراکه بهخوبی میبیند و میداند که رخدادهای دوران جنگ و پساجنگ همه شعارها، ادعاها و برنامهریزیهای چندین و چندساله این جریان را بر باد داده است.

از اواخر دهه هفتاد و پس از بروز و ظهور اعتراضات خیابانی در تیرماه سال۱۳۷۸ و پس از آن با وقوع اعتراضات سال۱۳۸۸ که سطح و دامنه انشقاق و دوقطبی در سپهر سیاسی ایران نمود و عینیت ملموستری یافت، جریانی با موجسواری و دمیدن بر تنور دوگانگی و گسلهای سیاسی و اجتماعی، خود را بهمثابه مدافع و حامی پایکار نظام جلوهگر کرد و مخالفان را جاماندگان از قطار انقلاب و زاویهداران با شاکله و ساخت قدرت سیاسی عنوان میکرد.
حتی اگر در دوران هشتساله دولت روحانی، بخش مهمی از ساختار رسمی قدرت سیاسی بهواسطه رای مردم در ید اختیار طیف مقابل آنان قرار داشت؛ این جریان در تمام طول دولت روحانی از هیچ کوشش و تلاشی برای زمینگیر ساختن دولت و ضربه به سرمایه اجتماعی کشور و نظام از آن حیث که اکثریت اقبال و استقبالی به آنان نشان نمیداد، دریغ و کوتاهی نکرد.
غیر از اقدامات میدانی و مشکوک درباره نقشآفرینی آنان در آغاز اعتراضات دیماه سال١٣٩۶، آنان که خود را هسته سخت قدرت و پوزیسیون نظام سیاسی معرفی میکردند؛ در واقع کارکردی جز بحرانآفرینی و اعمال نقش اپوزیسیون در فاصله انداختن میان نهاد حاکمیت با قاطبه ملت نداشتند.
ثمره تمامی اقدامات آن با وقوع اعتراضات سال۱۳۹۸ و پس از آن در سال١۴٠١ چیزی جز ریزش سرمایه اجتماعی و ایجاد گسلهای پرتعداد در لایههای مختلف و متکثر جامعه نبود که در چند انتخابات نمود واضح و مشخص داشت.
اما نکته آن بود، که آنها توانسته بودند با این استراتژی هم بخش قابلتوجهی از قدرت سیاسی را در قبضه خود بگیرند و هم ساختار سیاسی را عرصه ترکتازی خود کنند و به تعبیر خودشان در جایگاه «هسته سخت قدرت» جاخوش کنند و پروژه خالصسازی را در آستانه تفوق کامل قرار دهند.
در این میان، اینکه سرنوشت کشور و نظام در قالب این فرآیند به کجا رهنمون میشد، چیزی نبود که برای آنان حائز اهمیت و اولویت باشد. پس از حادثه غیرمترقبه اردیبهشتماه سال١۴٠٣ و برگزاری انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم با نتیجهای غیرمنتظره برای این جریان، آنچه که در طول سالیان متمادی برای آن اهتمام و تلاش ورزیده بودند، نقش بر آب شد و نقطه تا حدود زیادی سر خط آمد.
این رخدادها تا بدان حد برای آنان سنگین و ثقیل بود که هنوز مهر ریاستجمهوری مسعود پزشکیان (که اتفاقاً از «اجماع و وفاق و همگرایی» سخن میگفت)، خشک نشده بود که حملات و کارشکنی را از سر گرفتند و با وقوع کوچکترین اتفاق و رویدادی سخن از استعفای رئیسجمهوری و فقدان کارآمدی و عدم لیاقت او به میان میآوردند. چنانکه در شرایطی که هنوز دولت معرفی نشده و عنان امور را در دست نگرفته بود، از عدم کارایی و مستعجل بودن دولت پزشکیان میگفتند و مدعی بودند که او هیچ برنامه و کفایتی برای اداره کشور ندارد.
این وضعیت درحالی بود که دولت پزشکیان از همان انعقاد نطفه خود، با بزرگترین و پرحجمترین سطح چالشهای ممکن نیز روبهرو بود. بااینحال، فارغ از دستاوردها و یا کم و کیف اداره امور اجرایی، نگذاشت که ساختار اداره کشور با وقوع همه این تلاطمها دچار اضمحلال و فروپاشی شود؛ این، درست خلاف چیزی بود که جریان خالصساز با همه ابزارهای تبلیغاتی و سایبری خود درصدد القای آن به جامعه و بهخصوص بدنه و سرمایه اجتماعی دولت بود تا آنان را از حمایت از دولت مأیوس و دلزده کند.
در چنین شرایطی، با وقوع بزرگترین چالش چنددهه اخیر کشور یعنی آغاز جنگ تحمیلی ١٢روزه، این جریان خالصساز از دو زاویه با بزرگترین تهدید موجودیتی خود روبهرو شد و همه آنچه در طول سالیان متمادی رشته بود، پنبه شد و همه روزنههای امید آنان برای آینده مسدود و از حیز انتفاع ساقط شد.
اگر آنان در طول ربع قرن اخیر با موجسواری بر روی انشقاق و گسلهای ایجادشده و دمیدن بر تنور آن، خود را در قامت یگانه حامی و مدافع بیچونوچرای ساختار سیاسی جا زده بودند و دیگران را در نقطه مقابل نظام و مخالف و منتقد آن جا میزدند؛ با حمایت تمامعیار و همبستگی و همنوایی بیسابقه لایههای مختلف و متکثر جامعه در حساسترین موقعیت ممکن از کیان کشور و در پیامدش ساختار سیاسی حاکم، مشخص و معلوم شد که همه آن صحنهآراییها و انشقاقافزاییها و فاصلهاندازیها محلی از اعتبار نداشته و اتفاقاً برآمده از غرایز و اهداف سیاسی این جریان خاص بوده است.
برخلاف ادعای خالصسازان مدعی «هسته سخت قدرت»، عموم مردم در این جنگ ۱۲روزه نشان دادند که با همه اختلافات و سلایق مختلف در بزنگاههای حساس بیش و پیش از مدعیان همیشه طلبکار پای کشور و حتی نظام سیاسی هستند و باور دارند که موجودیت کشور و نظام با هم ارتباط ارگانیک و ناگسستنی یافته است.
در سطح نیروهای سیاسی-فکری نیز، شخصیتها و طیفهایی که در طول همه این سالها آماج مخاطرات و کملطفی و مصائب بودهاند، در این بزنگاه تعیینکننده، بدون هیچ عقبه امیدوارکننده و یا از سر چشمداشت و به امید امتیاز و صله و مرحمتی پای کشور و نظام ایستادند و مهمترین مولفه ناکامی دشمن خارجی را رقم زدند و اصالت و حسننیت خود را در سختترین آزمون ممکن به نمایش گذاشتند. حال دیگر جریان خالصساز نمیتواند با همان دستمایه قبلی خود را مدافع یگانه نظام سیاسی بخواند و دیگر جریانات و طیفها را در جایگاه دشمن نظام و ساختار سیاسی معرفی کند.
از طرف دیگر، دولتی که مدام بر منفعل بودن، ناکامی و عدم کفایت آن اصرار و ابرام داشتند، توانست در طول این ١٢روز امور اجرایی کشور را به پیش ببرد و در سختترین وضعیت، شرایط را مدیریت و رضایت عمومی را حاصل کند و بدینترتیب، تا حد زیادی امید خالصسازان را برای آینده سیاسی و بازگشت به قدرت از میان ببرد؛ مگر آنکه بار دیگر فضاسازیها به سود خالصسازان شدت بگیرد و آنها بتوانند با حذف و استیصال رقیب آنگونه که بر سر دولت روحانی آوردند، جایی برای خود در مناصب قدرت بیابند.
در چارچوب همین فضاسازیهای خالصسازان است که این روزها در پی یک مصاحبه ساده رئیسجمهوری با خبرنگار آمریکایی، نیروهای تندرو و کمتر شناختهشده این جریان سخن از عدم کفایت رئیسجمهوری میگویند و هشتگسازی میکنند یا آن نماینده شورای شهر در وقاحتی بیسابقه از رژیم منحوس صهیونیستی خواستار ترور پزشکیان میشود. گویی، این جریان به شکل انتحاری مشغول دریدن همه پردههای ممکن است. چراکه بهخوبی میبیند و میداند که رخدادهای دوران جنگ و پساجنگ همه شعارها، ادعاها و برنامهریزیهای چندین و چندساله این جریان را بر باد داده است.
به همین جهت است که این جریان که در وجه ایجابی حرفی برای گفتن ندارد و در شرایط فعلی دیگر آیندهای هم برای خود متصور نیست، به تکاپو افتاده و چنین برونماییهایی را رقم زده است. در واقع، نباید بر آنان خرده گرفت که کشتی خود را برخلاف مسیر اجماع و اتحاد و انسجامسازی داخلی پارو میزنند؛ چراکه انسجام و وفاق ملی سم مهلکی برای حیات سیاسی آنان است و تغییر هندسه قدرت نرم کشور و نظام، کشتی آنان را به گل خواهد نشاند.