فرصتی جدید یا تهدیدی بزرگ؟
در اولین ساعات دیروز مشخص شد که ایالاتمتحده برای کمک به اسرائیل، خود را بهطور مستقیم وارد این معرکه کرده و با بمباران فردو و نطنز خواستهاست از یکسو، اقدامات ناموفق اسرائیل را تکمیل کند و از سویدیگر، ابعاد جدیدی به این جنگ تجاوزکارانه بدهد و فشار را از روی اسرائیل بردارد.
در سرمقاله هفته گذشته اشاره کردیم، ایران باید در مسیری حرکت کند که ایالاتمتحده بهلحاظ ظاهری و رسمی هم وارد جنگ نشود. نوشتیم که تحقق این هدف قدری سخت است. چون اگر بتوان به زدن ضربات علیه اسرائیل ادامه داد، در این صورت آمریکا نیز برای کاهش فشار به اسرائیل وارد میدان خواهد شد. یا اگر جنگ طولانی شود، باز هم برای پایاندادن ممکن است آمریکا عهدهدار حمله به فردو و نطنز شود و در کنار اسرائیل قرار گیرد.
در اولین ساعات دیروز مشخص شد که ایالاتمتحده برای کمک به اسرائیل، خود را بهطور مستقیم وارد این معرکه کرده و با بمباران فردو و نطنز خواستهاست از یکسو، اقدامات ناموفق اسرائیل را تکمیل کند و از سویدیگر، ابعاد جدیدی به این جنگ تجاوزکارانه بدهد و فشار را از روی اسرائیل بردارد.
این اقدام در عین حال که تهدیدی بزرگتر نسبت به تجاوز اسرائیل برای ایران محسوب میشود، ولی میتواند فرصتی هم باشد. این فرصت که اولاً با کشوری طرف هستیم که مشروعیت آن از رژیم اسرائیل متمایز است. ضمن اینکه حضور مستقیم آن میتواند ابعاد ماجرا را گستردهتر کند و تلاشها برای توقف تجاوز را بیشتر نماید. روشن است که هدف اصلی این حضور، کمکردن فشار نظامی علیه اسرائیل است و شواهد نشان میدهد که برای ادامه جنگ دچار دردسر شده است.
یکی از نشانههای این دردسر، محدودیتهای بسیار شدید برای خبرنگاران در انعکاس اخبار حملات ایران و مکانهای اصابت موشک است. موضوعی که تاکنون کمسابقه بوده است. نشانه دیگر، حملات مکرر حتی به اورژانس است که مطابق تمام معیارهای پذیرفتهشده، تخلف آشکار از مقررات بینالمللی است.
رژیمی که خودروی غیرنظامیان یا محل سکونت افراد غیرنظامی را نشانه میرود، حتماً بمباران اورژانس را آگاهانه و برای خلاصشدن از زیر فشار حملات موشکی ایران انجام داده و چون نتیجهبخش نبوده است، اکنون ترامپ را به میدان فراخوانده و او نیز برخلاف قانون و مقرارت جهانی و حتی قوانین داخلی آمریکا به این تعرض آشکار اقدام نموده است.
اکنون چه باید کرد؟ گرچه هردو کشور در مسیر واحدی علیه ایران عمل میکنند و متمایز کردن آنها سخت است، ولی نشدنی نیست. بنابراین تصور میکنیم، باید حساب ایندو را تا حد ممکن از یکدیگر جدا کرد و اجازه نداد که مسئله اول این جنگ، آمریکا شود؛ چون ماهیت این دو حکومت یکسان نیست.
وضعیت رخداده و حضور هر دو کشور در جنگ، اتفاقی بود که دیر یا زود رخ میداد. البته این بهمعنای اجتنابناپذیر بودن این تجاوز نبود. تمام شواهد نشان میداد که اگر توافقی حاصل نشود، دیر یا زود با این وضع مواجه میشدیم. البته افراد سطحی، هوچی و بیمسئولیت همیشه میتوانستند در برنامههای صداوسیما ظاهر شوند و در مقام کارشناس، حرفهای بیپایه را با خنده و لودهبازی تحویل مخاطبانی دهند که در دل، به نمایشهای روحوضی آنان میخندیدند.
حتی اکنون هم پس از این اتفاقات، یادداشت مینویسند که «ما به این خطرات میخندیم.» روشن است که چه نیروهایی و با چه گرایشی میتوانند به این خطرات بخندند. ولی واقعیت این بود که این جماعت نهتنها تحلیل درستی از روند اتفاقات نداشتند، بلکه براساس این تحلیل نادرست نوعی بیخیالی هم پیشه کردند و تمام شواهد متعارض با تحلیلهای خود را مصادره به مطلوب کردند و امروز هم همچنان در شبکههای مجازی در حال فشار آوردن به نظام تصمیمگیری کشور هستند تا بلکه همچنان بر مدار رویکردهای آنان بچرخد.