آنچه بردیم، آنچه باختیم
مختومهشدن پرونده نیلوفر حامدی و الهه محمدی در این روزهای مملو از رنج و ناامیدی، بارقهای است از شادی و آرزومندی.
![آنچه بردیم، آنچه باختیم](https://cdn.hammihanonline.ir/thumbnail/CAdV51jg0lSD/Z0T8H9pYUbXo0sZ7HQQFz-nxp_Jdoku3l-kR6SI4UXwHTihA77461WpwddH6BjhtlZBGJeEAmHRmAW9R8oQU4E4IMK8vpcX_GVKk7RX6f_RhMda-GKG3SQ,,/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-1.jpg)
مختومهشدن پرونده نیلوفر حامدی و الهه محمدی در این روزهای مملو از رنج و ناامیدی، بارقهای است از شادی و آرزومندی. اما همچنان این سؤال را باقی میگذارد؛ چرا این روزنامهنگاران که عملکرد حرفهای درخشانی در رویدادهای ۱۴۰۱ داشتند، بیش از دو سال رنج بسیار کشیدند و در بند محدودیتهای شدید جسمی، روانی و شغلی گرفتار شدند؟
در آن سال، اتفاقاتی در حال وقوع بود که ایران را برای همیشه متحول کرد و نقطه عطفی در تاریخ ایران شکل گرفت. چرا باید ــ بهروایت انجمن صنفی روزنامهنگاران ــ با بیش از 70 روزنامهنگار برخورد شدید کرد و خاصه دو روزنامهنگار اجتماعی را که رویدادهای روز را پوشش میدانی حرفهای میدادند، به حبس کشید و انواع اتهامات سنگین و عجیب به آنها وارد کرد؟
وظیفه هر روزنامهنگارِ پایبند به اصول حرفهای همین بود که دقیقاً کجرفتاریها را نشان دهد و به نقاطی مراجعه کند که مخاطبانش نیاز دارند از آنجا آگاهی بیشتری کسب کنند. آیا اگر از بیمارستان کسری و گورستان سقز گزارشهای عینی منتشر نمیشد، با آن فضایی که خود مسئولان در تابستان ۱۴۰۱ در کشور درست کرده بودند، چنان وقایعی رخ نمیداد؟ نهایت سادهلوحی، بیاطلاعی و نداشتن درک صحیح است که بگوییم مسبب آن فجایع، دو روزنامهنگار و دو روزنامه کاغذی بودهاند.
مشکل بزرگ اینجاست که مقامات و نظام سیاسی هیچگاه مسئولیت خود را در ایجاد بحرانها نمیپذیرند و اتفاقاً به هشدارهای مکرر روزنامهنگاران و رسانهها گوش نمیدهند، اما بهمحض اینکه بحرانی رخ میدهد آن را به گردن روزنامهنگاران میاندازند و اولین کاری که به ذهنشان خطور میکند این است که رسانهها را ساکت کنیم. سیاستمداران از یکسو رسانهها را بهشدت ضعیف نگه داشتهاند و از سویدیگر، یکی از مقصران اصلی مشکلات را رسانههایی میدانند که روزنامهنگارانشان یکبهیک در حال ترک این شغل هستند؛ از بس که شأن و منزلتاش پایین آمده، دستمزدهایش بیمقدار شده و مخاطبانش به آن بیاعتماد شدهاند.
حالا که دوسالوخردهای عمر بر باد رفته، نگاه کنیم که روزنامهنگاری ایران چه به دست آورد و چه از دست داد. اتفاقاً برخورد شدید و خارج از اندازه با نیلوفر حامدی و الهه محمدی سبب چند خیر شد. اول اینکه ایندو به نمادی برای روزنامهنگاری حرفهای تبدیل شدند و قدر و شأن روزنامهنگاری حرفهای در جامعه ایران بالا رفت. ایرانیان بیشازپیش دریافتند که اگر رسانههای ما قدرتمند باشند با روزنامهنگارانی که کار خود را حرفهای انجام دهند، میتوانند نقشی داشته باشند در جلوگیری از بسیاری از کجرفتاریها، تندرویها و سوءاستفادهها. دوم اینکه انسجام در صنف روزنامهنگاران بیشتر شد.
در ایامی که حامدی و محمدی گرفتار بودند، بسیاری از روزنامهنگاران از عملکرد آنها بحق دفاع کردند، چراکه این کار را دفاع از کیان روزنامهنگاری حرفهای میدانستند. هیچ تضمینی نبود که قربانی بعدی نباشند، حتی اگر آنچه میکنند عین توصیههای کلاسهای روزنامهنگاری در دانشگاههای همین کشور باشد. سومین دستاورد این بود که نظام سیاسی، حکمرانان و مقامات دریافتند در بحرانهای بعدی بسیار سختتر از گذشته میتوانند شانه خالی کنند و مقصر را چند روزنامهنگار جلوه دهند، چون عاقبت معلوم شده است روزنامهنگاران بیتقصیر بودهاند.
اما این برخورد با دو روزنامهنگار کشور متأسفانه خسرانهای بزرگی هم داشت. این برخوردها خودسانسوری و محافظهکاری را در رسانههای مستقل ما شدت بخشید. روزنامهنگاری را به کارمندی و مواجببگیری نزدیک کرد، رسانهها را خمودهتر کرد و مثل چند دهه اخیر، کلیت نظام رسانهای ایران را ضعیفتر کرد و عقبتر نگه داشت. جای تأسف بسیار است که ساختار سیاسی یک کشور با رسانههای خود که در روزهای مبادا بهترین ابزار نگهداشتش هستند اینچنین میکند.
روشن است که سربلندی و عاقبتبهخیری حرفهای نیلوفر حامدی و الهه محمدی الهامبخش نسل جوان و نسل آینده روزنامهنگاران کشور خواهد شد، ولی ما مردم در این کشور باید بهطور نظاممند و مرتب چنین روزنامهنگارانی تربیت کنیم، نه اینکه معدود کسانی را داشته باشیم که با پریدن از موانع بسیار و بهشکلی اتفاقی و با ترس و لرز خود را به تحریریهها رسانده باشند.