طلسم شکسته میشود؟ /بررسی موضوع اجتهاد زنان، زنان مجتهده و موقعیت فعلی آنها در حوزههای علمیه
نیمی ﺍز ﺟﺎﻣﻌﻪ، آنان (زنان) ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻳﻨﻬﺎ ممکن ﺍﺳﺖ در ﺣﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺟﻮﺍﻫﺮ طوری مجتهده ﺑﺸﻮﻧﺪ که ﺷﺎگردان ﺍو ﻣﺮﺟﻊ تقلید ﺑﺸﻮﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎم ﺑﺮﺍی زن هست و ﺍﺳﻼم جلوی آن رﺍ نگرفته ﺍﺳﺖ.

در جهانِ امروز، دیگر به ندرت میتوان حوزهای را در ابعاد سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی یافت که به صورت کامل در اختیار مردان و یا بالعکس به صورت کامل در اختیار زنان باشد. در ایرانِ امروز نیز این وضعیت و تلاش برای برابری در جایگاهها بهرغم وجود نظرات موافق و مخالف وجود دارد و تقریباً زنان توانستهاند هر حوزهای که قبلاً مردانه بوده را از آن حالت اولیه خارج کنند، هنوز یک حوزه باقی مانده که زنان در آن جای چندانی ندارند.
بحث از موضوع مرجعیت زنان در مباحث دینی است. هرچند تعداد زنانی که در ایران تحصیل در حوزههای علمیه را انتخاب میکنند، کم نیست و تعدادی هم به رتبه اجتهاد رسیده و به اصطلاح خود حوزویها مجتهده شدهاند اما تا به امروز که به روزهای پایانی سال 1403 رسیدهایم، هیچ زنی نتوانسته است بعد از رسیدن به اجتهاد، به مقام مرجعیت برسد؛ به عبارتی ما تاکنون در تاریخ مرجعِ تقلید زن نداشتهایم.
البته باید به این نکته اشاره کرد که بحث مرجعیت زنان موضوع جدیدی نیست و در مباحث فقهی و حوزوی در ادوار گوناگون مطرح شده است و طی همین سالهای پس از انقلاب بارها توسط چهرههای شاخص حوزوی، درباره این موضوع اظهارنظرهایی در موافقت یا مخالفت صورت گرفته است، اخیراً هم مقام رهبری در دیداری که روز 27 آذرماه با اقشار مختلف بانوان داشتهاند، نکتهای را اشاره کردند که باز هم بحث مرجعیت زنان را باز کرده است.
رهبری در بخشی از سخنرانی خود در این دیدار میگوید: «امروز خوشبختانه زنهایی که مجتهدند و به اجتهاد فقهی رسیدند، کم نیستند؛ بنده حتی معتقدم بسیاری از مسائل زنانه که موضوعش زنان هستند و مردها درست موضوع را تشخیص نمیدهند خانمها باید از مجتهد زن تقلید کنند.» پس از بیان این جمله، واکنشها به این موضوع آغاز شده است؛
برای مثال یکی از مهمترین این واکنشها از سوی محمدعلی ایازی، یکی از مجتهدان شیعه و از اساتید حوزه علمیه بوده که 30دیماه در مصاحبهای که با روزنامه ایران داشت، گفته بود: «تعداد زنان نویسنده، مبلغ و پژوهشگر در حوزههای علمیه بسیار بالاست اما بانوانی که به صورت مشخص به درجه اجتهاد رسیده باشند، تعدادشان خیلی زیاد نیست و علت آن را فضای بسته سنتی حاکم بر حوزهها میدانم و این مسئله را به عینه دیدهام که برخی اساتید و حوزویان در سطوح عالی، نسبت به مشارکت علمی زنان استقبال چندانی ندارند.
برای مثال، در یکی از جلسات یکی از کانونهای مهم علمی که اعضای آن جزو افراد نواندیش حوزه علمیه به شمار میروند، پیشنهاد دادیم که دو نفر از زنان مجتهده به این مجمع اضافه شوند، عموماً با این پیشنهاد مخالفت کردند. یا در موردی دیگر، در یک کنفرانس علمی در قم، یک بانوی بسیار فاضله و عالمه در حال سخنرانی بودند و من دیدم که آقایان حاضر در کنفرانس، سر خود را پایین انداخته بودند که به سخنران نگاه نکنند!
بنابراین با وجود چنین فضایی که «صدای حرف زدن زن»، «چهره زن» و حتی «مقالات علمی زن» را مورد استنکار قرار میدهند و ناچیز میانگارند، یا در حضور زنان چنین با تردید و نگرانی سخن میگویند، باید تصریح کرد که مانعی در برابر رشد بانوان مجتهده وجود دارد.»
اینکه زنان در تاریخ ایران توانستهاند به مقام اجتهاد برسند، با مخالف شاخصی همراه نبوده اما در راه رسیدن زنان به مقام مرجعیت مخالفتها و موافقتهایی صورت گرفته و هر دو برای خود دلایل و استدلالهایی را براساس آیات و روایات مطرح کردهاند که در این میان، به نظر میرسد حداقل تا به امروز، مخالفان توانستهاند نظرات خود را پیش ببرند.
مخالفان
درباره مخالفتها، میتوان اینگونه گفت که تا قرن دهم هجری قمری و به عبارت واضحتر تا زمان «شهید ثانی» شرط ذکوریت (مرد بودن) برای مفتی (صادرکننده فتوی) مطرح نبوده است و او اولین فردی است که میگوید: «شرایط افتا عبارت است از: «بلوغ، عقل، مرد بودن». اما به صورت دقیقتر باید گفت، از قرن سیزدهم هجری شمسی، آیتالله سیدمحمدکاظم یزدی در عروةالوثقی شرط ذکور بودن مرد را بیان کرده و پس از او بوده که این مسیر توسط برخی دیگر از چهرهها دنبال شده است.
برای مثال، آیتالله سیدابوالقاسم خویی هم در این ارتباط گفته است: «حق آن است که مرجع تقلید باید مرد باشد و تقلید از زنان به هیچ روی جایز نیست؛ ما این را از مذاق شریعت فهمیدهایم؛ چه اینکه وظیفه مطلوب از زنان، حجاب و عفت و پرداختن به کارهای خانه است نه وارد شدن در امور دیگر و مرجعیت با این وظیفه سازگار نیست.» و یا اینکه در عصر جدید هم محمدجواد فاضللنکرانی گفته است: «به نظر میرسد چون مسئله مرجعیت از ابعاد زعامت در مذهب شیعه است و مسئله زعامت نیز همواره بر دوش بزرگمردان تشیع واگذارشده، خداوند به خاطر کرامت و احترامی که به زن قائل بوده این مسئولیت سنگین و خطیر را از دوش آنان برداشته است.»
در مجموع، دلایلی که مخالفان مرجعیت زنان بیان میکنند را میتوان استناد آنها به برخی آیات و روایات دانست. برای مثال آنها به آیه 34 سوره نساء، آیه 228 سوره بقره، آیه 33 سوره احزاب اشاره میکنند و یا در استنادهای خود، به برخی احادیث و گاه مبتنی بر اجماع بهویژه پس از شهید ثانی هم اشاره دارند.
موافقان
همانطور که اشاره شد، تا پیش از شهید ثانی، موضوعی پیرامون مرد بودن فتوادهنده بیان نشده بود، اما پس از مخالفتها، موافقین نیز به میان آمده و برای بیان دلایل خود، استنادهایی را بیان کردند که به صورت کلی میتوان این استنادها را در برخی آیات مانند آیه 122 سوره توبه دانست که در آن آمده است: «مومنان وظیفه ندارند که همه رهسپار میدانهای نبرد شوند و از دستیابی به دانش بازمانند، پس چرا از هر فرقهای گروهی نزد پیامبر نمیروند تا دانش دین بیاموزند و هنگامی که به سوی قومشان بازگشتند، آنان را از مخالفت با احکام الهی هشدار دهند، باشد که آنان بترسند.»
البته در کنار این آیه، به آیه 43 سوره نحل و آیه 159 سوره بقره هم اشارههایی شده است. در کنار آیات، برخی احادیث نیز مورد اشاره بوده است و همچنین به عقل نیز ارجاع میدهند. آنها همچنین به نقش حضرت زینب اشارههایی میکنند.
در بین موافقان، یکی از مهمترین چهرهها را میتوان مرتضی مطهری دانست که گفته بود: «بنابراین در باب افتاء به طور قطع، هیچ دلیلی بر این نداریم که «افتاء» منحصر به مرد است و زن اگر شرایط دیگر را دارا باشد، مساوی مرد است (و) مانند مرد میتواند مرجع تقلید باشد و اگر فرض کنیم در شرایطی هستیم (که) یک زن وارد (عالم) شده است و این زن از مردها(ی دیگر) اعلم شده، عادل هم هست و دیگر شرایط را هم دارد. روی ادلّه فقهی باید بگوییم تقلید از آن زن جایز است و بلکه تقلید آن زن واجب است.»
در عصر جدید هم، آیتالله عبدالله جوادیآملی در مقام دفاع برآمده و گفته است: «نیمی ﺍز ﺟﺎﻣﻌﻪ، آنان ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻳﻨﻬﺎ ممکن ﺍﺳﺖ در ﺣﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﺟﻮﺍﻫﺮ طوری مجتهده ﺑﺸﻮﻧﺪ که ﺷﺎگردان ﺍو ﻣﺮﺟﻊ تقلید ﺑﺸﻮﻧﺪ. ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎم ﺑﺮﺍی زن هست و ﺍﺳﻼم جلوی آن رﺍ نگرفته ﺍﺳﺖ... آنجا که قرآن میفرماید: «قل للمومنین یغضوا ابصارهم» این حکم الییومالقیامه است. بله اگر یک روایت معتبر داشته باشیم مثل اینکه زن نتواند قاضی یا مرجع شود «ﻋلی ﺍﻟﺮأس و ﺍلعین» ﺍﻣﺎ ابداً نیست. قرآن هم چون خانمها در جامعه حضور نداشتند، آن اطلاعات عمومی و دغلکاریهای جامعه را نمیدانستند، میگوید: «...أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى تا اگر یک نفر از آن دو زن فراموش کند دیگری به خاطرش آورد».
اما الان که خانمها خودشان در جامعه حضور دارند؛ استاد دانشگاه هستند؛ استاد حوزه علمیه هستند؛ هیچ فرقی ندارد و از همه چیز باخبر هستند و این فضای حقیقی که به آن میگویند فضای مجازی، مرتب در اختیار اینهاست؛ چرا بیخبر باشند؟ یک روزی که خانمها خانهنشین بودند، احساساتشان غلبه داشت اما روزی که خانهنشین نباشند خیر. این تابع زمان و زمینه و امثال و ذالک است.»
علاوه بر چهرههای شاخصی که از آنها نام برده شد، دفاع از مرجع شدن زنان در بین اساتید حوزه علمیه زنان نیز دیده میشود. برای مثال خدیجه هاشمی، استاد جامعةالزهرا اخیراً گفته است: «مرجعیت زنان در طول تاریخ سابقه دارد ازجمله اینکه وقتی گروهی برای سوال نزد امام موسی کاظم (ع) آمدند و ایشان در خانه نبودند.
حضرت معصومه(س) به جای ایشان پاسخ دادند و زمانی که امام موسی کاظم(ع) پاسخ سوالات را دیدند فرمودند «فداها ابوها» همچنین روایاتی وجود دارد که امامان برخی از مراجعاتی که به آنها برای سوال میشده است را به زنان عالمه (مانند مادر امام کاظم علیهمالسلام) ارجاع میدادند. این روایات نشان میدهد که مانعی برای زنان در این زمینه وجود ندارد و میتواند به جایگاه علمی برسد که مرجع و منبع رجوع علمی و شرعی شود.» علاوه بر اینها مراجع تقلید دیگری مانند آیتالله صانعی و... هم بودند که در سخنانشان به این موضوع اشاره داشتند.
زنان مجتهده در ایران
در تاریخ معاصر ایران، تعدادی از چهرههای شاخص زنان حوزوی وجود داشتهاند که به مقام اجتهاد رسیدهاند اما موانعی که وجود داشته، مانع از این شده که آنها به مرجعیت برسند که برای نمونه میتوان به دو چهره شاخص حوزه زنان اشاره کرد که بدون شک شاخصترین آنها سیده نصرت امین بوده است که در سال 1362 در اصفهان درگذشت که پس از ورود به حوزه علمیه در کلاس اساتیدی چون سیدابوالقاسم دهکردی و میرزاعلی شیرازی حضور داشت و در سالهای عمرش، بیش از 10 اثر نوشت و شاگردهای زیادی را تربیت کرد که زینتالسادات همایونی را میتوان یکی از مطرحترین شاگردان او دانست که اقدام به تاسیس مکتب فاطمه(س) کرد.
علاوه بر این دو نفر که درگذشتهاند، در بین چهرههایی که هنوز در قید حیات هستند نام «زهره صفاتی» را میتوان ذکر کرد. او از آنجا که در دوره ریاستجمهوری حسن روحانی، مدتی مشاور امور فقهی معاونت امور زنان ریاستجمهوری بود، چهرهای شناختهشده محسوب میشود. او که متولد سال 1328 در شهر آبادان است، در دهه چهل بهدنبال خواندن مصاحبهای از سیده نصرت امین، به حضور در حوزه علمیه علاقهمند شده و در سال 1345 دروس حوزوی را آغاز میکند و در حوزه علمیه، دروس خود را نزد اساتیدی چون آیتالله فاضل لنکرانی، جعفر سبحانی و علی مشکینی پشت سر میگذارد و از نیمه دوم دهه هفتاد، تدریس در حوزه را آغاز کرده است. اما در کنار تدریس در حوزه، یکی از مهمترین اقدامات او در این زمینه را میتوان تلاش برای پایهگذاری جامعةالزهرا در قم دانست.
طلسم میشکند؟
آنچه در این گزارش مورد اشاره قرار گرفت، تنها اشارهای کوتاه به بحثی بود که سالهاست در جریان است و اینبار در آغاز قرن پانزدهم هجری شمسی، یکبار دیگر اینبار به بهانه اظهارات اخیر مقام رهبری این بحث باز شده است اما اینکه سرانجام طلسم مرجع شدن زنان شکسته خواهد شد یا نه را باید منتظر گذر زمان ماند.
البته نباید فراموش کرد که مقام رهبری، در اظهارات اخیری که داشتهاند بحث «مسائل زنانه» را مطرح کرده و جامعیت موضوع را بیان نکرده است و شاید همین موضوع، نکته ابهام باشد که رهبری موضع مشخصی در خصوص جامع بودن مرجعیت زنان نگرفته است؛ مسئلهای که با توجه به دغدغههای مختلف زنان، قطعاً برای بخش مذهبی جامعه حائز اهمیت است و احتمالاً در حل مشکلات و یافتن راهکار برای مسائل زنان در نظامی که اسلامیت را در کنار جمهوریت مطرح کرده قابل توجه خواهد بود.
عکس: ایرنا