تناقضهای قدرت نرم چین
کتاب «قدرت نرم چینی»، نوشته ماریا رپنیکووا ازجمله آثاری است که به تلاشهای گسترده و چندجانبه چین برای افزایش قدرت نرم این کشور اشاره میکند.
از سال 1990 که جوزف نای، نظریهپرداز مشهور روابط بینالملل، مفهوم «قدرت نرم» (Soft Power) را ابداع کرد، استفاده از این اصطلاح گسترشی روزافزون را تجربه کرده است؛ چنانکه امروزه این مفهوم در محاورههای عادی نیز گاهی به گوش میخورد. افزون بر این انتشار عمومی، دیدگاه بسیاری از استراتژیستهای سیاسی نیز به اهمیت قدرت نرم جلب شده و از این نظر در اندیشکدهها و پژوهشکدهها در کشورهای مختلف، شاهد پیدایش گروههایی از محققان هستیم که میکوشند راههایی برای افزایش قدرت نرم دولتهای متبوعشان بیابند.
نای وقتی از قدرت نرم سخن میگفت، منظورش آن قدرتی بود که بدون اجبار و طمع و براساس ترغیب بنا شود. طبق تعریف نای، قدرت نرم، قدرت همنواسازی دیگران با خود است که در آن «یک کشور سایر کشورها یا بازیگران سیاسی را وادار میکند تا آنچه را او میخواهد بخواهند.» این همنواسازی البته نه با مجموعهای از مشوقهای اقتصادی محقق میشود، نه با اقدامات قهرآمیز نظامی؛ بلکه بر جذابیت و جاذبه یک کشور یا بازیگر متکی است و آنگونه که نای بیان میکرد سه رکن اساسی دارد؛ فرهنگ، ارزشهای سیاسی و سیاست خارجی.
بحث نای هم به میزان قابلتوجهی به نقش هژمونی آمریکا در جهان پساجنگ سرد معطوف بود و هم باید آن را در کلیتاش مشاهده کرد. نای بعدتر از تمایز قدرت نرم و قدرت سخت (نظامی و اقتصادی) استفاده کرد و با ابداع مفهوم «قدرت هوشمند» کوشید تلفیقی بهینه از این دو قدرت را عامل تعیینکننده در مناسبات بینالمللی معرفی کند. طبق این تحلیل، این فقط قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا نیست که این کشور را به یک ابرقدرت بدل کرده است، بلکه جذابیت فرهنگ و آرمانهای آمریکایی نیز در این میان نقشی بسیار حیاتی دارد.
امروزه سبک زندگی بسیاری از مردم جهان، آمریکایی است و بسیاری از هنرمندان، روشنفکران، محققان و... در اقصینقاط عالم میکوشند بهنحوی خود را با این جامعه، ارزشها و دستاوردهایش منطبق کنند. وقتی میزان اشتیاق مردم و نخبگان فکری جهان به مهاجرت به آمریکا را میبینیم، میتوانیم بگوییم آمریکا توانسته چنان تصویری رویایی از خود بسازد که گویی بهشتی زمینی است و بدینترتیب بسیارانی حاضرند با صرف هزینه نیز خود را به آنجا برسانند.
چین جایگزین آمریکا خواهد شد؟
با وجود چنین وضعیت یگانهای تردیدی نیست که در دهههای اخیر برخی کشورها بهخصوص چین در زمینه اقتصادی به موفقیتهایی عظیم دست یافتهاند. همین امر باعث شده که برخی چون نیل فرگوسن از پایان قرن آمریکا سخن بهمیان آورند و مدعی شوند ابرقدرت بعدی جهان، چین خواهد بود. برخی حتی فراتر از این مصادیق، «فرآیند تخلیه قدرت از آتلانتیک به جانب پاسیفیک» را در تحلیلهایشان پررنگ میکنند و میگویند حالا باید شاهد زوال تدریجی غرب و صعود تدریجی شرق باشیم.
فراوانی چنین تحلیلهایی، ازقضا خود جوف نای را نیز به این صرافت انداخت که 10 سال پیش کتاب «آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است؟» را بنویسد. نای البته با قضاوتهای منفی درباره پایان قرن آمریکایی موافقتی نداشت و استدلال کرد که با وجود موفقیتهای اقتصادی چین و ظهور برخی قدرتهای نوظهور مانند هند و برزیل، آمریکا همچنان هژمونی خود را حفظ خواهد کرد. در این زمینه یکی از فرازهای مهم بحث نای، ضعف قدرت نرم چین بود؛ امری که البته احتمالاً به مذاق چینیهایی که میلیاردها دلار برای ارتقای قدرت نرم خود در دو، سه دهه اخیر هزینه کردهاند، خوش نخواهد آمد.
تلاشهای چین در حوزه قدرت نرم
کتاب «قدرت نرم چینی»، نوشته ماریا رپنیکووا ازجمله آثاری است که به تلاشهای گسترده و چندجانبه چین برای افزایش قدرت نرم این کشور اشاره میکند. خانم رپنیکووا، چینشناسی فارغالتحصیل آکسفورد و ساکن آمریکاست که به زبان چینی و روسی نیز مسلط است و در این اثر 120 صفحهای اولاً تفاوت فهم چینیها از مفهوم «قدرت نرم» را توضیح میدهد و ثانیاً به طرحهای چینی در قالب مدارس کنفوسیوس، راهاندازی رسانههای جهانی، میزبانی از دانشجویان سایر کشورها و دیپلماسی عمومی (المپیک پکن، اکسپوی شانگهای و...) اشاره میکند.
ارزیابی رپنیکووا از این تلاشها البته سراسر مثبت نیست و او متوجه این نکته هست که برخی از آنها به نتایجی معکوس منجر شدهاند. میدانیم که چین در دهههای اخیر سرمایهگذاریهای قابل توجهی در آفریقا و آمریکای لاتین داشته است. رپنیکووا به ما میگوید که نتایج این سرمایهگذاریها حتی در این مناطق نیز متفاوت است. در کشورهای توسعهیافته اما میزان توفیق چینیها از این نیز کمتر بوده است. بااینهمه ارزیابی او نشان میدهد هنوز قصه به پایان نرسیده و نمیتوان در این زمینه حکمی قطعی صادر کرد.
قدرت نرم به سبک چین
نای در تحلیلاش درباره قدرت نرم چین از محوریت جامعه مدنی آمریکا (دانشگاهها و موسسات تا هالیوود و فرهنگ عامه) در تولید قدرت نرم این کشور و ضعف جامعه مدنی چین سخن میگوید؛ از اینکه زندانیشدن لیو ژیائوبو ـ برنده جایزه صلح نوبل ـ تمام دستاوردهای المپیک و اکسپو را بر باد داد. از نظر نای، خطای چین در کل این است که فکر میکند دولت تنها ابزار قدرت نرم است. برای همین رسانههایی چون شینهوا و تلویزیون مرکزی چین نتوانستهاند به اعتباری همسان بیبیسی و سیانان دست یابند.
رپنیکووا اما شاید مشکل را بهنحو دیگری بیان کند. او فهم متفاوت چینیها از قدرت نرم را هدف قرار میگیرد. چینیها بیشتر از قدرت نرم، میخواهند مستمسکی برای تقویت هویت ملی و مقابله با تهاجم فرهنگی غرب بسازند و گویی هدفشان بیشتر از مخاطبان جهانی، شهروندان چینی است. جز این، آنها با افزودن مواردی چون توسعه چینی به مواد قدرت نرم، تمایز قدرت نرم و سخت را از بین بردهاند و سبکی چینی از این مفهوم ارائه دادهاند. این اختلاطها شاید در یک وهله نقطه قوتی برای الگوی خاص چینی قلمداد شود، اما از آنجایی که اهداف متفاوتی را پیگیری میکند، چهبسا مایه ناهماهنگیهای در آینده نیز بشود.
معرفی کتاب
قدرت نرم چینی
نویسنده: ماریا رپنیکووا
مترجم: محمدرضا نوروزپور
انتشارات: خبر امروز
قیمت: 170 هزار تومان