چاه ویل رسانه
چاه ویل رسانه
یکی از انتقاداتی که در نظام بودجهریزی ایران مکرر عنوان میشود فقدان بودجهریزی عملکردی و عملیاتی است. بهعبارت دیگر بودجه را باید در برابر و برای انجام کاری تخصیص داد. این کار باید تعریفشده باشد. مثلا برای ساختن یک ساختمان با مشخصات روشن بودجه میدهند و پرداخت هر بخش از بودجه، متناسب با پیشرفت کار است. ولی پرداخت حقوق بازنشستگی ربطی به پرداختکننده ندارد. اکنون بودجه دستگاههای دولتی مثل دومی است؛ هر سال بودجهای میگیرند و هر گونه خواستند خرج میکنند بدون اینکه در ازای کاری معین و تعریفشده باشد. بهترین نمونه صداوسیما است که هر سال ناکارآمدتر از سال پیش است و در عین حال پول بیشتری میگیرد. کارکردش حتی منفی هم هست و نهتنها اعتماد به آن نزول فاحش کرده، بلکه در برابر رقبا تسلیم محض است و گویی هیچ عملکرد مثبتی در جهت احیای نقش رسانه در دنیای امروز ندارد. هرچه ضعیفتر میشود ادعای بیشتری برای کسب بودجه جهت تقویت خود میکند درحالیکه به عدم شفافیت بودجههای آن اعتراض هم هست و مهمتر اینکه مطلقا کارکرد رسانه را در جهت اقناع افکار عمومی و بینیازی آنان در مراجعه به رسانههای غیررسمی ندارد و این مسئولیت بزرگی است که متوجه این رسانه است. جالبتر اینکه در ادامه ممکن است دچار کاهش درآمد شود. چرا؟ به دلیل ضد کارکردیبودنش و فقدان اعتبارش که موجب شده مردم بهسوی تحریم کالاهایی بروند که در این رسانه تبلیغ میشود. این اتفاق بسیار عجیبی در یک جامعه است که رسانهای تا این حد نزول کند.
نیازی نیست برای اثبات این ادعا راه دوری برویم. در روزنامه امروز یک گزارش خبری درباره طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان برای مجازات دانشجویان معترض و نیز یک گزارش از وضعیت رو به زوال آموزش و اعتراض دانشآموزان و والدین آنان منتشر شده است. کافی است که به غیبت صداوسیما در شکلگیری چنین وضعی اشاره شود.
طرح نمایندگان مجلس درصدد است که مجازاتهای جدیدی را برای دانشجویان معترض در نظر بگیرند. غافل از اینکه چنین قوانینی در بهترین حالت موجب پاک کردن صورت مسئله و نه حل آن میشود و قطعا مشکلات را بیشتر میکند، چون معنای قانونگذاری و عدالت را به سخره میگیرد. قانون جزا را بهجای اینکه ابزار نظم اجتماعی قرار دهد ابزار حفظ قدرت خود و حذف دیگران میکند و اینها همه به معنای سقوط سیاسی است. چرا این اتفاقات میافتد؟ به علت غیبت رسانه مثلا ملی از بطن جامعه و نقد رفتارها. ممکن نیست این رفتارها در صداوسیما نقد شوند و کسی جرات تصویب چنین قوانینی را داشته باشد.
نمونه دوم وضعیت آموزش بهویژه آموزش عمومی کشور است. آموزش حفظ محور درسهایی بیربط با نیازهای جوانان و جامعه و دارای محتوایی بهغایت یکسویه و کسلکننده که دانشآموزان را از آنها منزجر میکند وجه غالب این نظام آموزشی است که صدای اعتراض همه را درآورده است؛ و جالب اینکه اثر معکوس میگذارد و نهتنها اهداف بانیان این نظام آموزشی را برآورده نمیکند، بلکه برعکس آنان را از تحقق این اهداف دورتر میکند.
خلاصه اینکه این صداوسیما چاه عمیق و بیآبی است که هر چه آب دستی یا بودجه در آن بریزید همه را میبلعد بدون اینکه تشنهای را سیراب کند. به این میگویند اتلاف منابع در حد المپیک.