| کد مطلب: ۱۲۸۸۳

روایت دست اول از جامعه‏

روایت دست اول از جامعه‏

به تناسب زیست روزمر‌ه‌مان در بستر اجتماع، بی‌شک به اندازه یکایک ما روایت‌ها و تحلیل‌هایی از آنچه جامعه می‌شناسیم‌اش، وجود خواهد داشت. چیزی شبیه به جمله آشنای «رضا مارمولک» که گفته بود: «راه‌های رسیدن به خدا به عدد آدم‌هاست»، حالا در دایره‌ای با قطر کمتر، راه‌های شناخت جامعه به عدد آدم‌ها متفاوت می‌شود.

حال این روایت‌ها که در عرصه‌های متنوع گفته و شنیده می‌شوند، در جدال با فراموشی نیازمند بستری برای ثبت و ضبط خویش خواهند بود. اینجاست که پای جستار و جستارنویسی به میان می‌آید. فرمی رها در نوشتن که همچون نوشته‌های علمی و پژوهشی رایج، سخت و متصلب نیست و به نویسنده اجازه می‌دهد فارغ از آداب و ترتیب‌ آکادمیک، حساسیت‌ها و مشاهدات خود را در قالبی صمیمی و البته خواندنی ارائه کند. ازاین‌روست که این قالب از نوشتن، مسیری همگام برای ثبت همان روایت‌های خردی می‌شود که در ابتدا بدان اشاره شد.

نکته اینجاست که الگوهای سنتی جامعه‌شناسی نه‌تنها در برابر شنیدن این روایت‌های خرد که در برابر این فرم از نوشتار نیز مقاومت کرده و  مسائل جامعه‌شناسانه را نه‌تنها در نگاهی کلان که ارائه آنها را تنها در قالب‌هایی چون گزارش‌های مفصل، پژوهش‌هایی سترگ و کتاب‌های قطور موجه می‌شمردند.

در الگوهای سنتی و متقدم جامعه‌شناسی، فیلسوفان روشنگری و متفکران کلاسیک با در دست داشتن غنیمت شهود و از آن مهمتر آمار و ارقام، همچون دانایی کل، بار روایت‌های کلان از اجتماع را برعهده گرفته بودند و امروزِ آن را توصیف و فردایش را پیش‌بینی می‌کردند. در این رویکرد، جامعه‌شناسی همچون گوهری گرانبها مسئولیت بیان ادعاهای جهانشمول و اعتباربخشی به ارزش‌ها و افکار گروه‌های خاص را عهده‌دار بود و همچنان که سیدمن در کتاب «جامعه‌شناسی در کشاکش آراء» ،عنوان می‌کند صاحبان این گوهر گرانبها: «به غلط تصور می‌کنند که موضوعات کلیدی‌شان مانند منطق کنش یا نظم اجتماعی، پارادایم تضاد و حتی رابطه میان سطوح خرد و کلان جزء جدایی‌ناپذیر امر اجتماعی‌ به شمار می‌روند».

البته که سخن از جزئی‌نگری در امور اجتماعی، زبانم لال، به‌معنای نفی آن نظریات کلان نیست که هدف، اشاره به حضور جور دیگری از دیدن است که البته این هم سابقه‌ای تقریباً صدساله دارد و نام بزرگانی چند چون گئورگ زیمل، والتر بنیامین و بسیاری دیگر را بر دوش می‌کشد. بسیاری که هم به جهت انتخاب موضوع و هم بستری که برای ارائه آن برگزیده بودند در آکادمی زمانه خود چندان مورد قبول واقع نمی‌شدند. این درحالی‌است که به بیان سیدمن هدف از جامعه‌شناسی نه انباشت دانش و پدید آوردن «دانش شناخت جامعه» که درواقع سودای «ورود به بحث‌ها و مجادلاتی است که بر سر شکل فعلی و آینده جهان اجتماعی در جریان‌اند».

 

ذره‌بینی جامعه

همین تلاش برای ذره‌بینی دیدن پدیده‌هاست که می‌خواهد جامعه‌شناسی به‌عنوان علم را به حیات عمومی جوامع نزدیک کند؛ از تجربیات روزمره انسان‌ها بگوید، تاریخ چیزها و تحول آنها را پیش‌رو قرار دهد و از شهرها و تأثیر توسعه آنها بر روح و روان آدمی غافل نباشد. همچنان‌که گئورگ زیمل ازجمله اندیشمندان نکته‌بین ابتدای قرن بیستم که به خوشه‌چینی در مفاهیم جامعه‌شناختی معروف شده‌است، نه در پی پاسخ‌هایی کلان به سوال‌های ابدی و ازلی انسان که در پی توصیف ذرات، اشیاء و حالت‌های زیستی گوناگونی بود که در نگاه از بالا و کلی‌نگر جامعه‌شناسی کلاسیک آنچنان خرد می‌نمود که اصلاً به‌نظر نمی‌رسید.

گفتارهای زیمل در باب «درها و پل‌ها»، «غریبه»، «ویرانه» و «پول» همه نمونه‌هایی از این نگاه جزئی‌نگر در قالب‌هایی متمایز از قالب‌های رسمی پژوهش‌های علمی‌اند. در زمانه‌ای که فیلسوفان بزرگ از زیربنا و روبنا می‌گفتند و در پی کشف راه‌حل‌های جامع و مانع برای نجات بشر بودند، زیمل از همین چیزهای کوچک می‌گفت و اینکه نوشتن از همین امور جزئی نه‌فقط بازتاب که ساختن دوباره آنها به شمار می‌رود.

البته که بهانه نوشتن این چند خط نه توجه به جامعه‌شناسی جزئی‌نگر که توجه به راهی است که این شکل از مواجهه با جامعه در اختیار می‌گذارد. راهی که از مسیر «تجربه‌های زیسته»، «امور روزمره»، توجه به «خود» و به بیانی دیگر توجه به قصه‌ها و روایت‌ انسان‌ها در این عرصه می‌گذرد. همچنان‌که عباس کاظمی در نوشته‌ای با عنوان «جامعه‌شناس به‌مثابه قصه‌گو» تعهد امروز جامعه‌شناسی را قصه‌گویی و داستان‌پردازی عنوان می‌کند که با سیمای معمول شناخته شده از جامعه‌شناسی کمی متفاوت است: «آگوست کنت به روایت ریمون آرون می‌گفت جامعه‌شناس نقش یک کاهن را در جامعه‌شناسی ایفا می‌کند، قرائتی که به گمان من در ایران دچار نوعی بدفهمی شده است. یعنی گویی جامعه‌شناس همچون کاهن باید پیش‌بینی کند و نقشی بالاتر از سایر مردمان داشته باشد، اما به‌نظر من این روایت کنتی در زمانه ما بیش از هر چیز با قصه‌گویی گره خورده است. به این معنا که جامعه‌شناس با ارائه تصویری از جامعه، مردم عادی را از سردرگمی در حوادث و رویدادها نجات می‌دهد». تصویری هرچند بزرگتر اما ریزبینانه‌ و متمرکز بر روایت‌های شخصی و متکثر که از منظر جامعه‌شناسی سنتی و سیاست‌گذاری‌های رایج پنهان مانده‌است.

 

جامعه‌شناسی قصه‌گو

نکته اینجاست که این نگاه قصه‌گو و جزئی‌نگر در جامعه‌شناسی، نه در قالب داستان که اتفاقاً در قالب‌های روایی ناداستان و جستار است که در عرصه نوشتار ممکن می‌شود. ازاین‌رو درواقع هرچند از روحیه قصه‌گویی سخن به میان می‌آید اما آن‌چیزی که این قصه‌ها را به عرصه نظم و نوشتار درمی‌آورد، نه ساختارهای متکی بر پیرنگ و التزام رعایت زاویه دید در داستان‌نویسی که اتفاقاً قوانین سیال و بردبار جستارنویسی ‌است.

جستار را ادبیات بی‌قرار خوانده‌اند و همین بی‌قراری است که او را از چارچوب تعاریف مرسوم می‌گریزاند و تمام تصورات ما را از قواعد پیشینی به هم می‌ریزد. چراکه جستار نه‌فقط بر مدار داستان که بر مدار روایات و مشاهدات و خاطرات و حتی خیالات شخصی می‌گذرد. همچنان‌که معین فرخی در مواجهه با تعریف این قالب از نوشتن پیشنهاد می‌کند: «بیایید همه قواعد را کنار بگذاریم. مرزها راحت مخدوش می‌شوند، قالب‌ها می‌شکنند و آنچه می‌ماند خلاقیت است. جوهره‌ی اندیشه‌ی جست‌وجوگری که می‌خواست اگرنه به حقیقت که به قول ویرجیانا وولف به هاله‌ای از آن دست یابد».

این همان رویکردی است که بسیاری از جامعه‌شناسان قرن بیستم در مواجهات نظری و میدانی خود پی گرفته‌اند. ازاین‌روست که اگر نوشته‌های زیمل، بنیامین و آدورنو را می‌توان در حلقه جستارهای نظری جامعه‌شناسی قلمداد کرد که بیشتر جنبه‌ای تجریدی و انتزاعی دارند، نوشته‌های مردم‌شناسانه نویسندگانی چون مارک اوژه حکایت از مواجهه‌ای عینی و تجربی با میدان دارند که توسعه اندیشه اجتماعی را از میان آنچه قابل مشاهده است دنبال می‌کند. ازاین‌رو وقتی زیمل مثلاً در مقاله «پل‌ها و درها» از این دو پدیده انسان‌ساز سخن می‌گوید، نه توصیفی عینی از واقعیت فیزیکی این دو که درواقع آنها را به‌عنوان عرصه‌ای برای ارائه تحلیل‌هایی ذهنی از جهان مدرن امروز می‌بیند و به این میانجی از خاصیت‌های آن سخن می‌گوید. بدون شک توجه به پدیده‌هایی چون «پل» و «در» برای رسیدن به این مفهوم که «انسان موجودی است مرزآفرین»، نه از خلال انجام پژوهش‌هایی آماری که از خلال تأملاتی ذهنی به دست آمده که حاصلی نظریه‌ورزانه دارند. همچنان‌که می‌گوید: «پُل، ضامن پدید آمدن نوعی درک تازه از فاصله و مجاورت است. ساختن پل تلاش انسان در ایجاد پیوند و غلبه بر موانع را نشان داده و گسترش اراده انسان را نمادین می‌کند». آشکار است که فارغ از نگاه ذره‌بینی زیمل به تحولات جهان مدرن، فرمی که بستری خلاق برای این شکل از نظریه‌پردازی‌های بازیگوشانه به دست می‌دهد، فرمی جز «جستار» نیست.

همچنان که آدورنو نیز جستار را در مقام صورت (فرم) ارزیابی می‌کند و این‌دست نوشته‌های زیمل و بنیامین را «حاصل اکتشاف نظرورزانه در باب چیزهایی می‌داند که فرهنگ، پیشاپیش به‌ آنها صورت بخشیده است». البته که او نیز در نوشته‌هایش ازهمین‌صورت برای نقد جهان مدرن بهره برده و پیکان نقد خود را به‌سمت شکلی از آکادمی گرفته که تشنه کشف امور جهان‌شمول، ازلی و ابدی است. آدورنو در همین نوشته به این نکته اشاره می‌کند که «جستار رهایی فکر به بار می‌آورد. از زمان شکست روشنگری... آزادی فکر هرگز رشد نکرده و همواره فرمانبرداری از اقتدارهای بیرونی را دغدغه اصلی خود قرار داده‌است. اما جستار نمی‌گذارد برایش حدومرزی تجویز کنند. به جای رسیدن به چیزی به شیوه علمی، یا خلق آن به شیوه هنر کوشش‌های جستار بازتابی است از رهایی کودکانه‌ای که بی‌ذره‌ای بیم، آتش می‌اندازد به آنچه دیگران پیش‌تر انجام داده‌اند».

 

روایت روزمرگی

ازسویی‌دیگر جستار نه‌تنها عرصه‌ای برای بیان نظرورزی‌های ذهنی و تحلیلی که قالبی مناسب برای به اشتراک گذاشتن مشاهدات روزمره و تجربی است. همچنان‌که مردم‌شناسی چون مارک اوژه از آنچه در فضای متروهای پاریسی می‌بیند برای توصیف فضای اجتماعی حاکم بر پاریس میانه قرن بیستم بهره می‌گیرد. در واقع او در قالب جستار و با استفاده از خاطرات و تجربیات زیسته خود ذهن و عین را به یکدیگر پیوند داده تا بتواند «درکی جامع از فضا و زمان زندگی پاریسی» ارائه دهد: «خاطره سوار شدن در نخستین متروِ روزم را به یاد می‌آورم. مرد جوان بی‌مسئله هفده‌‌ساله‌ای بودم... هوای شب زمستانی پشت پنجره‌ای که پیشانی‌ام را به آن چسبانده بودم هنوز کاملاً سیاه بود.... تنهایی بسته به ساعت‌ها تغییر می‌کند. بهترین و آرام‌ترین مترو ممکن است نخستین مترو صبح زود باشد؛ مترویی که شاید مسافرانش کسانی هستند که.... در فضای سهل‌انگارانه و کسالت‌آور آن مجله‌ای را ورق می‌زنند و خود را بر نیمکت ته واگن رها می‌کنند».

نویسنده از توصیف عینی فضای مترو آغاز می‌کند تا درباره احوالات مردمان زمانه خویش و تحولات آن سخن بگوید: «مسلماً در اینجا نمی‌توانیم هیچ‌نوع خط مشی مشخصی برای انجام تحقیق بیابیم. با این حال فکر می‌کنم راهروهای مترو می‌توانند میدان مناسبی برای کسی باشند که تمرین مردم‌شناسی می‌کند؛ شخصی که از پرسیدن و نظرسنجی از کاربران مترو صرف‌نظر کرده و به مشاهده، شنیدن، دیدن و تعقیب آنها بسنده می‌کند».

اینجا اوژه از شیوه‌هایی می‌گوید که برخلاف راه و رسم پژوهش‌های اثبات‌گرایانه (پوزیتیویسم)، نه بر شمارش  اعداد و ارقام که بر مشاهده و کشف معنا استوار است و نکته اینجاست که جستار را به‌عنوان فرم مناسب برای ارائه نتایج پژوهش میدانی خود برگزیده است.

القصه؛ اینجا سخن از شکلی از جامعه‌شناسی بود که در پی تجویز راهکارهای کلان و نظریات جهان‌شمول به مردمان زمان خود نمی‌گردد. اینجا سخن از روایت‌های تازه و توجه به قصه‌های روزمره در شناخت جامعه است که جستار به‌عنوان فرمی سیال، قالبی مناسب برای ارائه آن به‌شمار می‌رود. البته که غرض از بیان این رویکرد اعتباربخشی به آن شکل از شناخت جامعه نیست که از خلال گپ‌وگفت‌های بین راهی اتفاق می‌افتد. غرض مشاهده و توجه به همین گفت‌وگوهای بین‌راهی به عنوان ملات خرد جامعه‌شناسانه است. ازاین‌روست که جستار به‌عنوان یک فرم نوشتاری، هم از کلی‌گویی‌ها و کسالت جامعه‌شناسی اثباتی اعلام استقلال کرده و به روایت‌های خرد و رویدادهای روزمره اهمیت می‌دهد و هم فارغ از چارچوب‌های سخت و عصاقورت‌داده پژوهشی، به خلاقیت ارج می‌نهد و برای بازیگوشی‌های نظری و بیان مشاهدات و توصیفات عینی فرصتی فراهم می‌کند.

اما نکته اینجاست که این فرم از نوشتار با تمام دست و دل‌بازی و نرمش‌هایش همچنان در فضای آکادمی موجه نیست؛ قالبی که هرچند از ابتدای قرن بیستم تاکنون قرار بوده آزادی فکر به‌بار ‌آورد اما به‌دلیل سرپیچی از قواعد سفت و سخت و روشمند نوشته‌های علمی و پژوهشی در میدان دانشگاه مقبول واقع نشده است.

و این درحالی‌است که همین قالب است که می‌تواند بذر نگاه جامعه‌شناسانه را در بستر جامعه پرورش دهد تا اصحاب خارج از حلقه جامعه‌شناسی تخصصی را با این میدان آشتی داده و برای‌شان حساسیت جامعه‌شناسانه پدید آورد. اینگونه است که جستارهای جامعه‌شناسانه برخلاف مقالات علمی‌-پژوهشی که خارج از حلقه‌های دانشگاهی خواننده‌ای ندارند، در میان عموم مخاطبان خوانده شده و نقل محافل می‌شوند.

منابعی که در نوشتن این متن از آنها استفاده شده:

آدورنو، تئودور (۱۴۰۱)، جستار در مقام صورت، ترجمه: نسترن صارمی، در کتاب روایت‌هایی از واقعیت دست اول، انتشارات سازمان فرهنگی هنری شهرداری اصفهان

زیمل، گئورگ(۱۳۹۵)، پل و در، در کتاب گئورگ زیمل، ترجمه شاپور بهیان، انتشارات دنیای اقتصاد

سیدمن، استیون (۱۳۹۴)، جامعه‌شناسی در کشاکش آراء، ترجمه: هادی جلیلی، نشر نی.

فرخی، معین (۱۴۰۱)، جست‌وجوی جستار، در کتاب روایت‌هایی از واقعیت دست اول، انتشارات سازمان فرهنگی هنری شهرداری اصفهان

کاظمی، عباس (۱۴۰۲)، جامعه‌شناس به‌مثابه قصه‌گو، روزنامه اعتماد، شماره ۵۶۹۲

 

دیدگاه

ویژه فرهنگ