کفایت مذاکرات!
به نظر میرسد که جامعه ایران خیلی پیش از این در توصیف وضع نارساییهای موجود به کفایت مذاکرات رسیده است. در واقع، در توصیف وضعیت موجود و نیز به بنبست رسیدن سیاستهای گذشته تردیدی نیست.
به نظر میرسد که جامعه ایران خیلی پیش از این در توصیف وضع نارساییهای موجود به کفایت مذاکرات رسیده است. در واقع، در توصیف وضعیت موجود و نیز به بنبست رسیدن سیاستهای گذشته تردیدی نیست.
اظهار اینکه فلان تصمیم خطا بوده یا باید بهمان کار را انجام میدادیم، خوب و بجاست؛ ولی تکرار آن ملالانگیز شده است. گویی که کسی نیست تا این حقایق را بشنود وکاری کند، و چنین برداشتی موجب سرخوردگی و عصبانیت میشود.
سخنان آقایان حسن روحانی و مهدی کروبی و مواضع تکراری و حوصلهسربر دبیر شعام در بیروت و بیانیه کارشناسان پیشکسوت امور خارجی کشور که همگی این موارد در روزنامه امروز بازتاب یافته است، نشان میدهد که هیچکدام از جریانها و افراد سیاسی درون یا نزدیک به ساختار قدرت، نگاه و عمل معطوف به آینده ندارند.
سهل است که جریانهای بیرون ساختار سیاسی نیز سردرگم و منتظر حوادث پیشبینینشده هستند. مشکل این است که کسی نمیداند مخاطب این مواضع انتقادی که باید پاسخ دهد، کیست یا کجاست؟ آیا شورایعالی امنیتملی عهدهدار پاسخگویی است؟ آیا این مجلس چنددرصدی پاسخگو باید باشد؟ آیا شورای سران سهقوه میتوانند در این سطح سیاستگذاری کنند؟ آیا مجمع تشخیص مصلحت نظام تعیینتکلیف میکند؟ امامان جمعه چطور؟ شخصیتهای سیاسی و نظامی دارای پست یا بیکار چه جایگاهی دارند؟ وزارتخارجه کجای کار است؟
ظاهراً هیچ پاسخگویی روشنی در این زمینه وجود ندارد. به همین دلیل هم مردم و رسانهها و نخبگان هم هرکدام ساز خود را میزنند؛ چون چاره دیگری ندارند. اصرار به ادامه سیاستهای گذشته هم قابلفهم است؛ به شرطی که کسی به مردم بگوید گرچه سیاستهای گذشته ما را به این روز رسانده است، ولی وضعیت امروز ما مطلوب است و باید همان راهبرد گذشته را ادامه دهیم؟
و بهطور مستدل اطمینان دهد که نهتنها میتوانیم این وضع را حفظ کنیم، بلکه آن را بهبود هم خواهیم داد. اگر کسی چنین داعیهای ندارد و در صندلی مسئولیت نشسته، حق ندارد اللهبختکی و دیمی سفر یا رفتار کند. باید پاسخگو باشد. حق ندارد فردای روزگار زیرش بزند که مثلاً ما مخالف بودیم.
برای اثبات بیبرنامگی همین توضیح کفایت میکند که مجموعه نیروها اتفاق نظر دارند که جنگ درست نیست. ولی برخی هم هستند که با مذاکره بیشتر از جنگ مخالف هستند و آن را کفر ابلیس میدانند و هنگامی هم که میگویی پس چه کار کنیم، میگویند راههای دیگر هم هست. کدام راه؟
دریغ از یک کلمه پاسخ درست و درمان. متأسفانه مقامات رسمی هم در تورهای خودتنیده گرفتار هستند و حتی یک نفر را پیدا نمیکنیم تا ادعاها و مواضعی را که بیرون از صندلی قدرت اتخاذ میکند، هنگام نشستن بر صندلی نیز تکرار و اجرا کند. معلوم نیست این صندلی چه خاصیتی دارد که اینگونه صاحبانش را از خود و خرد پیشین بیگانه میکند؟