ساحل سبز/سفرنامه ابوموسی «قسمت سوم»
اینجا ابوموسی است. جزیرهای با مساحت۱۲/۸کیلومترمربع در دل خلیجفارس. اولین جا در جزیره که مرا به سوی خودش میکشد ساحل سبز است.
اینجا ابوموسی است. جزیرهای با مساحت۱۲/۸کیلومترمربع در دل خلیجفارس. اولین جا در جزیره که مرا به سوی خودش میکشد ساحل سبز است.
در مورد اینکه چرا اسم این آبشار سیاهکش شده اقوال بسیاری بر زبان محلیها بود اما ظاهراً در ایام قدیم روزی مردی سیاهرو در این چشمه تن به آب میزند و در نهایت روی آب میماند و زنده بیرون نمیآید.
فعلاً دو سه روزی گزارش سفر مینویسم و با شما از ایران میگویم...
همین لحظهای که شروع به نوشتن کردم، استانهای ایران یکی پس از دیگری دست بلند میکنند و تعطیلی خودشان را با صدای بلند اعلام میکنند.
واقعیت این است که عکاسی حرفهای است که طی سالیان در وجود یک فرد تهنشین میشود. عکاس سالیان سال تمرین میکند و یاد میگیرد که دلزده و جوزده نشود. درست ببیند و درست ثبت کند.
یکی دو روز پیش رئیس سازمان بهشت زهرا در یک برنامه تلویزیونی درباره تکمیل ظرفیت بهشت زهرا هشدار داد و گفت فقط تا پایان بهار سال آینده برای جنازههای تهران قبر هست و این نوید را داد که از چند ماه دیگر روزانه ۵۰ میت روی زمین میمانند.
سوالی که هر بیننده بعد از دیدن این عکس به ذهنش میرسد این است که در سواحل دریای خزر، در جایی که اگر چوب خشک را در زمین بکارید سه روز بعد جوانه میزند و درخت میشود، متولیان ورزش این استان چطور توانستهاند چمن این ورزشگاه را به این روز دربیاورند؟
در تمام سالهایی که عکس و عکاسی را به شکل جدی دنبال میکنم به چشم خود ندیده بودم که فردی مغموم و شکستخورده از خودش عکس سلفی بگیرد و در شبکههای اجتماعی منتشر کند. دیروز که عکس عبدالناصر همتی با همتای سعودیاش را دیدم، گمان کردم خبری در راه است. وگرنه با حالی که اقتصاد این روزهای ایران دارد سلفی گرفتن کمی عجیب است.
دو سه روز پیش رفته بودم مشهد. خیلی اتفاقی فهمیدم روز عشق است. آمدم همان روز در این ستون چیزی بنویسم. نوشتن از عشق اما به این راحتیها نیست. ننوشتم. به جایش با رفقایم درباره مفهوم عشق حرف زدم.
ما روزنامهنگاران خیالمان این است که حرفهایمان شنیده میشود. خیالمان این است که زبان مردمیم. گاهی اما هر چه داد میزنیم، هر چه سلام میکنیم، کسی سلاممان را جواب نمیدهد. وقتی کسی جوابمان نمیدهد، بهمن کوچک دود میکنیم و به تحریریه پناه میبریم. تحریریهای که نسبت عجیبی با حال روزنامهنگارانش دارد.