انگار تشتی آب سرد بر روی آنان ریخته باشند. انتظارشان بسیار بود و آنچه حاصل شد، بسیار اندک. پرسش اصلی این است که بسیاری از انتظارات نادرست بود؛ یا آنچه حاصل آمده است و متناسب با آن انتظار نمینماید، باید به چالش کشید؟ به نظر میرسد هر دو سوی این معادله، نیازمند تجدیدنظر و نقد است.
نیروی خالصساز مدعی است که میخواهد فضای دهه ۶۰ را بازتولید کند. چنانکه میبینیم هر سه کاندیدای ریاستجمهوری این جریان در دو دهه گذشته (محمود احمدینژاد، سیدابراهیم رئیسی و سعید جلیلی) خود را «رجایی دوم» معرفی میکردند و در مقابل، جریانهای اصلاحطلب و توسعهگرا در دولتهای هاشمی، خاتمی و روحانی را نمادهای اشرافیت و وابستگی به غرب میخواندند.
میتوان در شرایطی که احساس خطر رخ دهد، انتظار داشت که روزنهای گشوده شود و دو طرف (پوزیسیون و اپوزیسیون) به تفاهمی حداقلی برسند. به نظر میرسد در یک دهه گذشته، این اتفاق دوبار رخ داده است، یک بار در انتخابات ۱۳۹۲ و یک بار هم در انتخابات ۱۴۰۳.
تحلیل پیش رو یک ارزیابی اولیه است از آنچه در هشتم تیرماه گذشت و چشماندازی که برای رقابت مرحله دوم انتخابات پیش رو مینهد. رقابتی جدی، نزدیک و سنگین که میتواند آینده ایران و ایرانیان را رقم بزند و سرنوشتی را شکل میدهد که پیامدهای آن، متوجه همگان خواهد بود؛ چه آنان که نیایند و رای ندهند، چه آنان که از نامزد اصلاحطلبان حمایت میکنند و چه حامیان و رایدهندگان به نامزدهای رقیب. آنچه از هشتمتیر اینک بر صحنه سیاست است دوقطبی میان مسعود پزشکیان و سعید جلیلی است و گام دوم انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم که نیروها و جریانات سیاسی-اجتماعی متنوع و متفاوت و متعارض، آن را رقم خواهند زد.