توانِ روایت اول
در جهان امروز، دیگر توان ضربه فقط نظامی نیست؛ قدرت واقعی، در روایت اول نهفته است. آمریکا و متحدانش با تصاحب این روایت، واقعیت را بازمیسازند و مشروعیت میخرند؛ جایی که ما، حتی فرصت گفتن روایت خود را هم از دست دادهایم.

علی ورامینی
در مطالعات روابط بینالملل، بخصوص در ادبیات جنگ، اصطلاحی داریم به نام توان ضربۀ اول. این اصطلاح در بحبوحۀ جنگ سرد توسط تحلیلگران راهبردی و اندیشکدههای نظامی آمریکا مطرح شد. «توان ضربۀ اول» (First-Strike Capability) یک اصطلاح در دکترینهای جنگ هستهای است که به توانایی یک کشور برای انجام حملۀ هستهای غافلگیرانه و نابودکننده علیه دشمن، پیش از آنکه او فرصت واکنش یا شلیک تلافیجویانه داشته باشد، اشاره دارد. هدف اصلی از بین بردن یا بهشدت کاهشدادن توان هستهای طرف مقابل در همان موج اول حمله است، بهطوری که نتواند به حمله پاسخ مؤثر دهد.
در نظم جدید بهدلیل انقلابهای پیاپی ارتباطاتی، گسترش رسانهها و مهمتر شدن افکار عمومی، دیگر توان ضربۀ اول فقط محدود به توان هستهای و نظامی نماند. به نظر میرسد دیگر باید از «توانِ روایتِ اول» سخن گفت. آمریکا که این را بهخوبی فهمیده بود و میدانست بدون هژمونی فرهنگی، نمیتواند امپراتوری مدرنش را در شرق و غرب عالم کنترل کند، با ابزارهای فرهنگیاش؛ از هالیوود گرفته تا مکدونالد، این کشور را به مثابه مُثُل افلاطونی یک کشور، در گسترۀ عالم جا انداخت.
توان روایت اول آمریکایی از چیستی و چگونگی جهان، به روایت رسمی و اصلی تبدیل شد. همۀ دیگر روایتها ذیل روایتهای مقاومت و خارج از جریان اصلی تعریف میشوند. این روایتها در عالم واقع به کمک توجیه امپریالیسم آمریکا در جنگهایش با ویتنام، عراق و افغانستان آمد. به کمکش در ترورهای دولتیاش آمد و توجیهگر حضور نظامی این کشور در همهجای دنیا شد.
آمریکا، فقط زمان حال و امروزش را توجیه نکرد. این کشور به میانجی هالیوود در تلاش است ایده و تاریخ قدیم را هم بازروایت کند. از بیشمار فیلمی که دربارۀ کشف آمریکا و مواجهۀ سفیدپوستان با بومیان آمریکا ساخته میشود گرفته تا همین اوپنهایمر که مخترع بمب هستهای را هم یک قهرمان بازنمایی میکند و بمباران هستهای ژاپن را یک ضرورت؛ همه در خدمت همین هدف قرار دارند.
تجربۀ جنگ اخیر باعث شد که ما توان روایت اول آمریکا و سوار شدن اسرائیل بر بستر این توان را با همۀ وجودمان حس کنیم. وقتی کشور ما حین مذاکره، مورد حمله و تجاوز قرار گرفت، بیش از هزار تن از هموطنانمان کشته شدند و آسیبهای زیادی به ما وارد شد، ولی تقریباً برای قریببهاتفاق جهان این تجاوز و رنجی که ما متحمل میشدیم، اهمیتی نداشت، وقتی عمدۀ مردم جهان گمان میکردند که اسرائیل در مقام خیر در حال مبارزه با شر است، وقتی بسیاری از جهانیان فکر میکنند ایران اساساً شهریتی ندارد که بمباران آن آسیب جدیای بزند و همۀ وقتیهای دیگری که میتوان به لیست اضافه کرد، ناشی از توان روایت اول جبهۀ مقابل است که دهههاست روی مهندسی واقعیت در اذهان کار میکند.
آنها خیلی پیشتر متوجه شدند که واقعیت در عصر اطلاعات دیگر تنها حاصل «اتفاقات» نیست، بلکه محصول بازنمایی اتفاقات است. اگر شما ابزار بازنمایی را از دست بدهید؛ اول اینکه واقعیت اجتماعی (Social Reality) با واقعیت فیزیکی (Physical Reality) فاصله میگیرد و دوم، آنچه مردم «واقعیت» میدانند، روایت طرف مقابل خواهد بود. رژیم اسرائیل همان کاری را که با فلسطین اشغالی برای دههها انجام داده بود و بعد از واقعۀ ۷ اکتبر با درجات بسیار زیادی تشدیدش کرد، این بار با قدرت و برنامۀ پیچیده با ایران کرد.
اسرائیل و متحدانش در سالهای اخیر تلاش گستردهای برای انسانیتزدایی از مردم ایران داشتهاند. آنها با نفی فرهنگ و تمدن، نمایش ایرانیها بهعنوان مردمانی خشونتطلب، عقبمانده، زنستیز، استفاده از کلیشههای منفی در رسانههای غربی و شبکههای اجتماعی، ساخت تصویر «ایران به مثابه محور شرارت»، نادیدهگرفتن جنبههای انسانی، مثل هنر، علم، یا زندگی عادی ایرانیها و همسانسازی ملت با حکومت، تصویر یک دولتـملت بدوی از ایران در افکار عمومی جهان ساختهاند تا در نتیجۀ این، هر نوع تحریم یا فشار شدید «اخلاقاً مجاز» به نظر برسد.
شوربختانه ما نهفقط توان روایت اول را نداریم که با سیاستهای فیلترینگ و محدودسازی فضای دیجیتال، خالیکردن فضای وب از تولیدات، محصور کردن فضای وب ایرانی و مهمتر از همه صداوسیمای غیرملی و جناحی، دیگر حتی توان حداقلی روایتهای بدیل را هم از دست دادهایم.
در حالی که اینترنت پتابایت بر ثانیه در جهان آزمایش میشود، ما درگیر اینترنت طبقاتی و فیلتر کردن/نکردن فلان شبکۀ اجتماعی هستیم. در صورتی که جهان، جهان سرعت آپلود است، جهانِ سرعت روایت دستاول.
منتشر شده در شمارۀ ۱۸۳ ماهنامه مدیریت ارتباطات.