کاریزما و جنسیت
شاید مناسبتر باشد به آیتمی همچون ویژگیهای کاریزماتیک که ترامپ از آن برخوردار است، ارزش و اصطلاحاً کردیت بیشتری بدهیم تا اینکه سادهترین کار را انجام دهیم و رایدهندگان و جامعه آمریکا را زنستیز بخوانیم.
پس از انتخابات آمریکا و پیروزی دونالد ترامپ، این پرسش که چرا و چگونه او توانسته است دو بار مانع از انتخاب نخستین رئیسجمهور زن آمریکا شود؛ در محافل رسانهای و مجازی بحثبرانگیز شده است. البته، پیروزی ترامپ برابر کامالا هریس برخلاف انتخاب شدنش در رقابت با هیلاری کلینتون در ۲۰۱۶ قاطعانه و بیحرفوحدیث بود.
در ۲۰۱۶ ترامپ در واقع با دو میلیون رای کمتر برابر هیلاری به پیروزی رسید و رمز انتخابش نه در تعداد آرای رایدهندگان، بلکه در آرای الکترال بود. اما اینبار هریس هم در مجموع آرا و هم در الکترال از ترامپ عقب ماند تا دموکراتها اندک بهانه شکست ناباورانه ۲۰۱۶ را هم از دست بدهند.
حتی چنین میتوان گفت که پیروزی جو بایدن در ۲۰۲۰ هم بیش از آنکه ناشی از قدرت کمپین دموکراتها باشد، متاثر از شرایط و فضای کرونایی انتخابات و آرای پستی بود که همان زمان، اعتراض و واکنش خشونتآمیز ترامپ و حامیان او را برانگیخت. اما هرچه بود، بایدن در ۲۰۲۰ توانست ترامپ را کنار بزند؛ کاری که هیلاری کلینتون و کامالا هریس نتوانستند. همین نتایج متفاوت است که برخی ناظران را به تحلیلهای جنسیتی از انتخابات آمریکا رسانده است.
اینکه بایدن که پیرمردی ناتوان و به قول ترامپ «حواسپرت» است، توانست برابر این پوپولیست زبانباز پیروز شود، اما دو زن سیاستمدار برابر او کم آوردند؛ مبنای تحلیلهایی شده که رایدهندگان آمریکایی را «ضدزن» میخواند و مردمان قدرت اول جهان را متهم میکند که زنان را شایسته قرار گرفتن در رأس قدرت و حکومت نمیدانند. اما آیا این، انگارهای درست است؟ آیا رای به ترامپ، بهمعنای ضدزن بودن آمریکاییهاست؟
پاسخ این پرسش، طبعاً نیازمند پژوهشهای جامعهشناختی است. بااینحال، آنچه روشن است اینکه نزدیک به نیمی از جامعه آمریکا به کامالا هریس رای دادهاند و در ۲۰۱۶ نیز تعداد رایدهندگان به هیلاری، دو میلیون بیش از ترامپ بوده است. بنابراین، نمیتوان آرای ترامپ را موضع همه آمریکاییها دانست و دستکم، نیمی از رایدهندگان این کشور با قرار گرفتن یک زن در جایگاه رئیسجمهور مشکلی ندارند.
ازاینرو، حتی اگر پیروزی ترامپ را رای به ریاستجمهوری یک مرد در برابر گزینههای زن تلقی کنیم، این تحلیل را به کل رایدهندگان نمیتوان تعمیم داد و در بهترین حالت، صرفاً رایدهندگان به ترامپ را میتوان مخالف ریاست یک زن بر دولت خواند.
البته، چنین برداشتی هم نادرست است. بخش قابلتوجهی از ایالتهای آمریکا فارغ از اینکه نامزد معرفیشده از سوی حزب جمهوریخواه یا دموکرات چه کسی باشد، به آن حزب رای میدهند. اصطلاحاً ایالتهای آبی، به دموکراتها رای میدهند؛ کاری هم ندارند آن کاندیدا بیل کلینتون باشد یا باراک اوباما یا هیلاری کلینتون یا جو بایدن و یا کامالا هریس.
همچنان که ایالتهای قرمز به جمهوریخواهان رای میدهند؛ کاری هم ندارند نامزد معرفیشده ریگان باشد یا بوش پدر و پسر، یا جان مککین و یا ترامپ. بنابراین، وقتی در اکثر ایالتها آرا حزبی است و به دلایل تاریخی-جامعهشناختی تکلیف رای اغلب ایالتها از قبل روشن است، دیگر سخن گفتن از جنسیت یا سنوسال و حتی شعارها و سیاستهای اعلامی دو کاندیدا معنای چندانی ندارد؛ چه رسد که بر اساس رای، بخواهیم کلیت جامعه آمریکا را تحلیل کنیم و مثلاً آن را زنستیز یا مردسالار بخوانیم.
با توجه به همین ساختار و رفتار انتخاباتی حزبی است که در نهایت در همه ادوار انتخابات، این هفت ایالت چرخشی هستند که نهایتاً سرنوشت انتخابات را رقم میزنند و آرای الکترال آنهاست که حزب و کاندیدای پیروز را مشخص میسازد. به عبارت دیگر، تنها در این ایالتهاست که مواضع و رویکردها و سیاستهای اعلامی کاندیداها و در کنار آن، وجهه و تصویری که به رایدهندگان ارائه میدهند، اهمیت دارد و ازاینرو، نیروهای موثر در این ایالتها از جمله لابیها، اقلیتها، کمپینرها، نخبگان و رسانهها عملاً نیروهای تعیینکننده اصلی انتخابات کل آمریکا هستند.
بنابراین، اگر مسئله جنسیت در انتخابات واجد اهمیت باشد و بتوان بر سر آن کمپینهایی را شکل داد، صرفاً در این ایالتها میتواند موثر باشد و در ۴۳ ایالت دیگر، اصولاً وضعیت آرا از قبل مشخص است و طبیعتاً، اگر رئیسجمهور منتخب مرد بود؛ نمیتوان بر اساس آن، کل مردم آمریکا را به زنستیزی متهم کرد. بلکه واقعیت آن است که هویت و فرهنگ سیاسی آن ۴۳ایالت بهشکلی سخت درآمده که رای آنها مشخص است و از این نظر، فرقی نمیکند چه کسی با چه جنسیت و حتی گفتمانی از سوی حزب معرفی شده باشد. حتی درباره هفت ایالت چرخشی نیز، روال رایدهی تقریباً ثابتی وجود دارد و برخی به دموکراتها و برخی دیگر به جمهوریخواهان بیشتر گرایش دارند و در موارد خاص، رایی متفاوت میدهند.
اما اگر این نکته را هم نادیده انگاریم و رای ایالتهای چرخشی را متاثر از کاندیدا و سیاستهای اعلامی او بدانیم؛ درباره این هفت ایالت چرخشی نیز، طبعاً جنسیت کاندیدا تنها یک پارامتر در کنار پارامترهای بسیار کلانتر است؛ پارامترهایی همچون دو جنگ بزرگ اوکراین و غزه که سیاست خارجی بایدن را ضعیف و منفعل نشان داد و طبیعتاً، هریس هم در مقام معاون بایدن از نظر رایدهندگان، ناتوان و ناکارآمد بوده است.
عملکرد اقتصادی دموکراتها نیز گرچه مثبت تلقی میشود، اما احتمالاً برای بخشی از رایدهندگان سیاستهای رادیکال و تجارتمحور ترامپ منافع شخصی و گروهی بیشتری در پی دارد که رای آنها را نسبت به چهار سال قبل تغییر داده است. پس از این سیاستها و رویکردهای کلی و کلان که گروهها و نیروهای موثر در انتخابات با آن احساس قرابت یا رقابت میکنند، است که تازه نوبت به شخصیت کاندیدا میرسد که بر تصمیم رایدهندگان تاثیر گذارد.
در میان ویژگیهای شخصی کاندیداها نیز، جنسیت صرفاً یکی از پارامترهاست. در واقع، مردان بسیاری را میتوان در آمریکا یافت که به هیلاری کلینتون یا کامالا هریس رای دادهاند و متقابلاً، زنان زیادی هستند که رای خود را به سود ترامپ به صندوق انداختهاند. دلیل این تفاوت رای حتی اگر گرایش حزبی و یا سیاستها و عملکردها و مواضع دو کاندیدا نباشد و صرفاً بر اساس ویژگیهای شخصی آنان باشد، باز هم نمیتوان رای به ترامپ را با برچسب صرفاً جنسیتی تحلیل کرد؛ حتی اگر از او در ذهن خود، یک چهره ضدزن، لاابالی در روابط و بددهن و فحاش و تحقیرگر زنان تصویر کرده باشیم.
در اینجا، شاید مناسبتر باشد به آیتمی همچون ویژگیهای کاریزماتیک که ترامپ از آن برخوردار است، ارزش و اصطلاحاً کردیت بیشتری بدهیم تا اینکه سادهترین کار را انجام دهیم و رایدهندگان و جامعه آمریکا را زنستیز بخوانیم. ترامپ فارغ از آنکه با سیاستها و شعارهایش در عرصههای اقتصادی و سیاست داخلی و خارجی موافق باشیم یا نه؛ شخصیتی کاریزماتیک است. او واجد نوعی کاریزمای ضدساختار و رویکرد و بیانی نامتعارف است که گرچه در سطح نخبگان (حتی طیفی از رهبران جمهوریخواه) مخالفان جدی دارد، اما برای بخش قابلتوجهی از رایدهندگان دارای جذابیت است.
بخش مهمی از جذابیت و کاریزمای ترامپ برآمده از خودساختگی و توانایی است که او در حوزه تجارت و نیز تبلیغات از خود نشان داده و حامیان او با نگاهی عمدتاً ناسیونالیستی انتظار دارند همین توان را در تقویت موقعیت و وجهه ایالات متحده در سطح جهان نیز به نمایش گذارد. شعار «اول آمریکا» در کنار وجه ناسیونالیستی که دارد و در ضدیت با جهانگرایی دموکراتها و چپها قرار میگیرد؛ از منظری دیگر، بازتولید شعاری است که ترامپ زندگی و شخصیت خود را بر اساس آن تعریف کرده و پیش برده است.
شعار شخصی ترامپ در یک کلام این است: «اول خودم». و شعار آمریکاییهای حامی او نیز این است: «اول خودمان». این، یک شعار هویتی است با نمایندهای کاریزماتیک. طبیعی است که جنسیت در برابر هویت و کاریزما حرفی برای گفتن نداشته باشد...