| کد مطلب: ۹۹۲۰
فرزانه روزگار ما

فرزانه روزگار ما

یادداشت‌هایی از اسدالله امرایی، آذردخت بهرامی و علی مسعودی‌نیا برای سالروز تولد فرزانه طاهری مترجم و مدیر بنیاد هوشنگ گلشیری

یادداشت‌هایی از اسدالله امرایی، آذردخت بهرامی و علی مسعودی‌نیا برای سالروز تولد فرزانه طاهری مترجم و مدیر بنیاد هوشنگ گلشیری

۱۶ آبان‌ماه سالروز تولد مترجمی است که سهمی غیرقابل انکار در آشناکردن ایرانی‌ها با نویسندگانی بزرگ و منتقدانی برجسته‌ چون جاناتان کالر، رابرت اسکولز، ترنس هاوکس و ناباکوف دارد؛ در آگاه‌کردن‌مان از ساختارگرایی و مفهوم نقد نو، استعاره، ژانر و.... این اما تنها کاری نبوده که «فرزانه طاهری» انجام داده است. او که به گفته‌ی خودش؛ «از اولین سال‌های دانشگاه، شوقِ این را داشت تا آثاری را که خودش به زبانی دیگر می‌خواند، دیگران نیز بتوانند بخوانند»، در عرصه ادبیات داستانی هم سراغ آثار و نویسندگانی رفت که اگر نشناخته و نخوانده بودیم‌شان، آموزه‌های بسیاری را از دست می‌دادیم و ازجمله‌ آ‌ن‌ها می‌توان به «خانم دلووی» از ویرجینیا وولف و «کلیسای جامع» از ریموند کارور اشاره کرد. آثاری که آذردخت بهرامی، در مورد یکی‌شان می‌گوید: «کلیسای جامع که منتشر شد، چنان شوری ایجاد کرد که به قول هوشنگ گلشیری،‌ ناگهان همه «کاروِر‌نویس» شدند.» طاهری اما باز هم بیش‌ازاین است و به اعتقاد علی مسعودی‌نیا، باید بر شناخت‌اش از روح زمانه نیز انگشت گذاشت و از خود پرسید آیا می‌توان به پیشرفت داستان، داستان‌نویسی و نقد ادبی در ایران فکر کرد، بدون آنکه ناباکوف، کارور، راث، کالر و اسکولز خواند؟ آیا مباحث مرتبط با نقد فمینیستی و کنکاش در باب زبان و نوشتار زنانه، بدون درک آثار وولف و گینزبورگ میسر بود؟ این ادراک نیازمند برگردان‌های خوب و متون واسطه‌‌ی راهگشا بوده و این رسالت را فرزانه طاهری برعهده گرفته و از عهده آن برآمده است و تنها مترجمی که نقش و اهمیت کار خود را بشناسد و برای خود رسالتی فرهنگی تعریف کند، می‌تواند چنین مواهبی را نثار جامعه‌ خوانندگان کند.
فرزانه طاهری که به گفته خودش، در تجربه‌ی ۲۱ساله‌ی زندگی مشترک با هوشنگ گلشیری هرگز در سایه نبود و همه‌وقت در زیر آفتاب او بود، این زندگی مشترک را این‌طور توصیف می‌کند: «او بر زندگی من تابید و من در آفتاب حضور او چون گیاهی بالیدم. در تمام این سال‌ها ما باهم کتاب می‌خواندیم، متون ادبی دوره می‌کردیم و من اولین خواننده‌ی داستان‌هایش بودم.» او که مدیر بنیاد هوشنگ گلشیری هم هست، هدفش را از راه‌اندازی این بنیاد، نه ساختن «امامزاده» که این‌طور توصیف می‌کند: «باید کاری می‌کردم که آن سوگ و خسران و حسرت و خشمی که داشتم، خالی می‌شد. خشم و حسرت ازاین‌همه فشاری که با دلیل و بی‌دلیل، به‌شکلی غیرانسانی به زندگی ما وارد شد و اینکه نتوانستیم از لحظه‌های زندگی کوتاه‌مان آن‌طور که می‌توانستیم لذت ببریم. هم من، هم گلشیری این هنر را داشتیم. واقعاً داشتیم. هر دو مشتاق بودیم که با هم به معنای واقعی کلمه زندگی کنیم ولی نگذاشتند. دلم می‌خواست این خشم را بیرون بریزم. دلم می‌خواست فریاد بزنم، ولی خب من آدمی نیستم که صدایم را بیندازم سرم و تمام دنیا را با آه و ناله‌هایم پر کنم. راه‌اندازی بنیاد، دادی بود که من از این شرایط ستاندم. به‌خاطر خودم و به خاطر گلشیری که لیاقت بیش‌ازاین‌ها را داشت.»
فرزانه طاهری متولد ۱۶ آبان‌ماه ۱۳۳۷، مترجم و مدیر بنیاد هوشنگ گلشیری، کارنامه‌ای فاخر و قابل‌دفاع دارد ازاین‌منظر که ترجمه‌هایش با نیاز ذهنی، روحی و علمی فرهیختگان جامعه هم‌خوان است. او به‌‌رغم این همه، حسرتی هم بر دل دارد؛ حسرتی که در گفت‌وگویی در سال ۱۳۸۷ با الهه خسروی‌یگانه این‌طور در موردش می‌گوید: «یادم هست بعد از اینکه کمی اوضاع مالی‌مان سروسامان گرفت، اولین چیزی که -هوشنگ گلشیری- به من گفت، این بود که حالا دیگر بنشین و برای دل خودت ترجمه کن. همان کاری را بکن که فقط از تو برمی‌آید. هرچند با رفتن‌اش دوباره برگشتیم سر خانه اول و من باز هم مجبورم همان کار گل را انجام دهم.» آن‌چه در ادامه می‌خوانید، یادداشت‌هایی است از اسدالله امرایی، آذردخت بهرامی و علی مسعودی‌نیا به‌مناسبت تولد ۶۵ سالگی فرزانه طاهری، مترجمی فرزانه.

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
آخرین اخبار