آموزگار فرزانه ما
علی مسعودینیا نویسنده به اقتضای معاشران خانوادگی، کار روزنامهنگاری و میل مداومی که به آموختن دارم بسیاری از بزرگان ادبیات کشورمان را از نزدیک دیدهام، گاهی
علی مسعودینیا
نویسنده
به اقتضای معاشران خانوادگی، کار روزنامهنگاری و میل مداومی که به آموختن دارم بسیاری از بزرگان ادبیات کشورمان را از نزدیک دیدهام، گاهی عرض ارادتی کردهام رودررو و گاه بخت یار بوده و با آنها نشستهام به گفتوگو یا توانستهام پای درس و بحثشان حاضر باشم. یکی از حسرتهای بزرگ زندگیم این است که محضر فرزانه طاهری و زندهیاد هوشنگ گلشیری را هرگز تجربه نکردهام. هوشنگ گلشیری که سالهاست از میان ما رفته، هرچند خود را باواسطه، شاگرد و هنرجویش میدانم تا همیشه. فرزانه خانم طاهری را تا به امروز نشده زیارت کنم، اما باز خود را شاگرد و مدیونش میدانم بهواسطهی چیزهای بسیاری که از کتابهایی که ترجمه کرده است آموختهام. اهلش میدانند که ترجمه کردن دو سویهی کاملاً متنافر دارد؛ میشود مترجم باشی در مقام یک تکنسین که مهارتش دانستن زبانی دیگر است. این میشود سویهی ناروشنفکرانه و ناهنرمندانه ترجمه که سویه غالب روزگار ما نیز هست. اما میشود مترجمی «مولف» باشی و هنرمندانه، روشنفکرانه و فرهنگساز جلوه کنی و فرزانه طاهری از ایندست مترجمان است به چندین دلیل.
نخست آنکه بنگرید به کارنامهاش و ببینید چه هوشمندانه و گزیده کار کرده و تاچهحد روح زمانه را شناخته در هر برهه و آثاری ارائه داده که بی خواندن آنها - خاصه کسانی که کارشان ادبیات است به طور جدی- میتوانستند دانش و شناختی بسیار فقیرتر از امروز داشته باشند. برای من آگاهی از «ساختارگرایی» و مفاهیم بسیاری از نقد نو، استعاره، ژانر و امثالهم بیشازآنکه تداعیگر نام نویسندگان بزرگ و منتقدان برجستهای چون جاناتان کالر، رابرت اسکولز، ترنس هاوکس و ناباکوف باشد، یادآور نام مترجم آنهاست. فرزانه طاهری در مسلح ساختن اهالی نقد ادبی به ابزار انتقادی نوین، نقش بسیاری داشته است. بهویژه که ترجمه در حوزه نقد ادبی، چالشهای بسیاری دارد و اگر خود مترجم اهل مطالعه و شناخت این حوزه نباشد، حاصل کار ترجمانی خواهد شد الکن، پیچیده و درکناشدنی که امثالش را مترجمان و نشرهای مختلف بسیار به خورد ما دادهاند در این سالها. فرزانه طاهری اما با دقت، وسواس و کنکاش این آثار را ترجمه کرده و گنجینهای از مباحث پرکاربرد در نقد ادبی و تئوری ادبیات به نسلهای مختلف هدیه داده است. چه بسیار گرهها در ذهن و کارم بوده که با مطالعهی ترجمههای
شیوا و بادقت او، گشوده شده است. خاصه که بسیار طاقتفرساست ترجمه متون تئوریک ادبی، چون برای بسیاری از واژهها برابرنهاد فارسی نداریم از پیش و برخی مفاهیم چنان در ذات خود پیچیدهاند که انتقال درست آنها به خواننده، آگاهی و بردباری ویژهای طلب میکند که بانوی فرزانه ما از آن برخوردار است.
دوم اینکه هرچند در عرصه ادبیات داستانی مترجم چندان پرکاری نبوده است، اما سراغ آثار و نویسندههایی رفته که بهشخصه بهعنوان یک هنرجوی مداوم داستاننویسی، اگر نشناخته و نخوانده بودمشان، شاید ظرفیتها و آموزههای بسیاری از ادبیات داستانی را از دست میدادم. دو شاهکار و دو شاهترجمه در کارنامه خانم طاهری جا دارد؛ «خانم دلووی» از «ویرجینیا وولف» و «کلیسای جامع» از «ریموند کارور». از هر دو نویسنده بسیار ترجمه شده است قبل و بعد از ترجمه فرزانه طاهری، اما تنها بروید و قیاس کنید و ببینید که چگونه به جهان نویسنده و زبانویژه او نزدیک میشود و چگونه مسئول و متعهد هرجا لازم بداند تکمله، توضیح، موخره و مقدمهای راهگشا پیوست میکند به اثر تا خواننده ضمن مطالعهی متنی خوشخوان و وفادار به اصل، هرچه بیشتر و بهتر بشناسد پروژه ذهنی و ادبی آن نویسنده را. یکی از لذتهای من خواندن «سرود کریسمس» -داستان لایزال «چارلز دیکنز» است- به ترجمه فرزانه طاهری. آن طنز و شیوه قدمایی نثر دیکنز را در این برگردان به نیکی میتوان دید و فهمید.
سوم و مهمتر از همه آن است که با عبارت «شناخت روح زمانه» از آن یاد کردم. فرزانه طاهری، کارنامهای فاخر و قابل دفاع دارد از این منظر که ترجمههایش با نیاز ذهنی، روحی و علمی فرهیختگان جامعه همخوان است. آیا به پیشرفت داستان، داستاننویسی و نقد ادبی میتوان فکر کرد بدون آنکه ناباکوف، کارور، راث، کالر و اسکولز خوانده باشیم؟ آیا مباحث مرتبط با نقد فمینیستی و کنکاش در باب زبان و نوشتار زنانه بدون درک آثار وولف و گینزبورگ میسر بود؟ این ادراک نیازمند برگردانهای خوب و متون واسطه راهگشا بوده و این رسالت را فرزانه طاهری برعهده گرفته و از عهده آن برآمده است. تنها مترجمی که نقش و اهمیت کار خود را بشناسد و برای خود رسالتی فرهنگی تعریف کند، میتواند چنین مواهبی را به جامعه خوانندگان نثار کند.
در کنار اینها فراموشمان نمیشود که فرزانه خانم طاهری همراه، همگام و میراثدار هوشنگ گلشیری بوده و هست و اگر ما امروز آثار گلشیری را تروتمیز، کمنقص و اصیل در اختیار داریم و بخت خواندنشان نصیبمان شده، حاصل اهتمام و امانتداری همسر اوست. تا چندینسال فرزانه طاهری با جایزه داستان گلشیری شور و نشاط و امیدی در میان نویسندگان نسلهای مختلف برانگیخته بود و تا جایی که خبر دارم، تا غایت توانش کوشید آن چراغ را روشن نگاه دارد، اما بهدلایل مختلف نشد و بعد از آن هم هرچه جوایز کوچک و بزرگ میآیند و میروند اهمیت، تاثیر و مشروعیت جایزه گلشیری را با خود و در خود ندارند و چه حیف که دیگر خبری از آن شور و شوق نیست. برای آموزگار فرزانهمان آرزوی سلامت و توانایی تداوم کار ترجمه و پژوهش، آرزویی است که باز منفعتاش به خودم و خودمان میرسد؛ عمرش درازباد، ذهن و قلماش پرتوان و سایهاش بر سر ما.