| کد مطلب: ۵۷۴۱۲

در ستایش تعادل

در شرایطی که زندگی مدرن و تفکرات معاصر، زنان را به‌شکل جدی وارد بازار کار کرده، هنوز پای کار خانه و بچه‌ها که وسط می‌آید مسئولیت، تمام و کمال با زنان است. در فیلم «خانواده رز» زن مجبورشده تمایل و جاه‌طلبی‌اش به موفقیت در کارش را سرکوب کند تا همسرش به کارش برسد.

در ستایش تعادل

۱ این روزها که به‌خاطر آلودگی هوا، مدارس تعطیل یا نیمه‌تعطیل یا مجازی‌اند، دستوری آمده که مادران شاغل می‌توانند با هماهنگی مدیران‌شان، دورکاری کنند. اینکه چقدر این تعطیلی‌ها کارآمد بوده، دورکاری‌ها معنا دارد یا نه، مسئله‌ی دیگری است.

به این بهانه یاد فیلمی افتادم که اخیراً دیدم: «خانواده‌ی رز»؛ کمدی سیاه جی روچ با بازی دو بازیگر درجه‌یک بریتانیایی اولیویا کولمن و بندیکت کامبربچ. البته خود فیلم درجه‌یک نیست و خیلی هم متوسط ساخته شده، اما نکته‌اش درباره‌ی زنی شاغل و متأهل است. مینی‌سریال تریلر «همه‌ی تقصیرات آن زن» هم یکی از خطوط پیرنگ‌اش که تاکید زیادی هم روی آن می‌شود، ماجرای مادران شاغل است.

من همیشه متعجب بودم که چطور برخی از زنان این توانایی را دارند که هم در طول روز کار کنند، هم شب‌ها به همسر و بچه‌هایشان رسیدگی کنند. تصورم هم این بود که این‌میزان سختی و رنج کار، فقط مربوط به ایران است. هم فیلم «خانواده رز» و هم سریال «همه‌ی تقصیرات آن زن» نشان داد که این‌بحران، جهانی است. در شرایطی که زندگی مدرن و تفکرات معاصر، زنان را به‌شکل جدی وارد بازار کار کرده، هنوز پای کار خانه و بچه‌ها که وسط می‌آید مسئولیت، تمام و کمال با زنان است. در فیلم «خانواده رز» زن مجبورشده تمایل و جاه‌طلبی‌اش به موفقیت در کارش را سرکوب کند تا همسرش به کارش برسد.

این میل فروخفته، جایی که مرد بیکار می‌‌شود و زن باید با کارکردن، خرج زندگی را دربیاورد و بعد معلوم می‌‌شود که ازقضا چقدر در شغل‌اش توانمند است، به تحقیر مرد و فروپاشی خانواده می‌انجامد. دلیل‌اش این نیست که زن سر کار رفت؛ بلکه به این خاطر است که زن، خودش را در زندگی سانسور کرده بود. 

به بیان‌دیگر، در سریال «همه‌ی تقصیرات آن زن» هم چنین نگاهی را از سوی جامعه به زن شاهد هستیم. بچه‌ای گم شده و انگشت اتهامات به‌سمت مادری است که به‌اندازه‌ی پدر، مسئولیت داشته اما او باید همه‌ی هماهنگی‌های مربوط به کودک را انجام می‌داده و درنهایت مقصر اصلی ناپدیدشدن بچه، زن است. 

در سریال البته طبق مد روز درنهایت ماجرا برعکس می‌‌شود و مردان می‌شوند متهمان ردیف اول. من با این نگاه مخالفم. معتقدم که اگر در جامعه تعادل وجود داشته باشد، دنبال مقصر و متهم نمی‌گردیم بلکه به آدم‌ها؛ فردی، انسانی و فراجنسیتی نگاه می‌کنیم. 

۲ تماشای سریال وینس گیلیگان، خالق «برکینگ بد»، عجب تجربه‌ی ناامیدکننده‌ای از کار درآمد. «پیلاریباس» یک شروع بامزه دارد. یک اتفاق آخرالزمانی باعث می‌‌شود که مغز همه‌ی آدم‌های روی کره‌زمین به‌هم‌متصل شود و این‌وسط فقط زنی به‌نام کارول و ۱۲ نفر دیگر روی کره‌زمین، جان سالم از این ماجرا به‌در می‌برند. همه‌چیز هم البته توسط بقیه برایشان فراهم می‌‌شود، اما درواقع آدمی نیست که بتوانند با او ارتباط بگیرند.

همه‌چیز بیش‌ازاندازه مصنوعی است. ایده‌ی درخشانی در قسمت اول که در پنج ‌قسمت بعدی بدون هیچ اتفاق دراماتیکی پیش می‌رود، تا قسمت ششم که تازه می‌بینیم، یک مرد از پاراگوئه هم شبیه کارول فکر می‌کند. تا اینجای سریال اتفاق شگفت‌انگیزی نیست اما برایم یک نکته‌ی خوب در اپیزود ششم داشت؛ مسئله‌ی فردیت. از آن چیزهای مهمی است که بر سر آن، سوءتفاهم زیادی وجود دارد.

در چندسال اخیر روانشناسی زرد، جوری بحث فردیت را پررنگ کرد که یادمان رفت مسئولیت‌هایی نسبت به جامعه و انسان بر دوش هر کسی است. بخشی از آن، وظیفه‌ی انسانی است. قبل‌تر اما به‌خصوص در تفکر چپ آن‌قدر به کلیت جامعه بها داده می‌شد که فردیت آدم‌ها را از یاد می‌بردند. به فیلم بامزه‌ی «نینوچکا»ی ارنست لوبیچ فکر کنید که چطور زن ذوب‌شده در حزب، حتی به خودش اجازه‌ی عاشق‌شدن نمی‌داد.

بعد به فیلم‌های سال‌های اخیر نگاه کنید که چطور آدم‌ها به‌خاطر یک‌لحظه و یک‌ احساس فردی، به خودشان اجازه می‌دهند که به‌راحتی به دیگری آسیب بزنند تا مثلاً فردیت خودشان حفظ شود. این یک ایده اگر بعد از این در سریال «گیلیگان» گسترش پیدا کند ممکن است از سطح یک اثر متوسط نجات‌اش بدهد. 

۳ گمانم ستون امروز، درباره‌ی تعادل شد؛ تعادل در نگاه جنسیتی و اهمیت‌دادن به فردیت و جمع. تعادل، حلقه‌ی مفقوده‌ی این سال‌ها در همه‌ی جوامع است و در ایران هم. ما به آدم‌های متعادل، کمتر بها می‌دهیم؛ یکی از دلایل‌اش هم این است که خب نبوغ معمولاً اتفاق است و از دل تعادل نمی‌آید. اما امروز به آدم‌های متعادل بیشتر از نابغه‌ها نیاز داریم. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
سرمقاله
آخرین اخبار