ذُکاء مُلک ایران و فلسفه
دربارۀ کسی که هنوز ايران نتوانسته است کسی را در قد و قوارۀ او بپرورد

دربارۀ کسی که هنوز ايران نتوانسته است کسی را در قد و قوارۀ او بپرورد
موسی اکرمی
استاد فلسفه
من در گفتوگویی پیرامون «مواجهه فلسفی ایرانیان با مدرنیته» با اشاره به نبود «نمود جدّی درخوری از تأمل فلسفی در مدرنیته» در صحنه تفکر ایرانی پس از مشروطه گفتهام: «محمدعلی فروغی را تا حد زیادی میتوان در جایگاهی برتر جای داد. تلاش او در شناخت و شناساندن اندیشه مدرنیته، بهویژه در مقام استادی دارالفنون و نگارش چندین کتاب درسی و سپس در ساحاتی چون ترویج قانونمداری و آزادیخواهی با انتشار بیش از چهارصد شماره روزنامۀ غیردولتی «تربیت»، همچنین ترجمۀ خوب «گفتار در روش» دکارت... و نگارش نهایی سه جلد «سیر حکمت در اروپا»، در کنار نقشبازی در سیاستورزی عملی (در سطح نخست وزیری) بسیار ستودنی است.» (نک. «فرهنگ امروز»، سال پنجم، شمارۀ 30، 1399)
فروغی، که در خانوادهای فرهیخته زاده شده و پرورشیافته و آموزشدیده بود، پس از ترجمهها و تألیفها و تدریسها در زمینههایی چون ادبیات و حقوق و اقتصاد و سیاست و تاریخ و فیزیک و شیمی و فلسفه، در حدود چهلسالگی توجهی ویژه به فلسفه یافت و ضمن حفظ دلبستگیهای فعالانه به زمینههای پژوهشی و آموزشی دیگر و با همۀ مشغلۀ اداری و سیاسی (احتمالاً دارای رکورد بیشترین شمار در وزارت و نخستوزیری) چنان به شناساندن فلسفه به خواص و عموم مردمان پرداخت که تا آن زمان بیپیشینه بود.
ذُکاءالملک دوم، ضمن برخورداری از بیشترین دلبستگی به فرهنگ و ادب و فلسفهورزی ایرانیان و نقش بیجایگزین آنان در فرهنگ و تمدن دورۀ اسلامی، نگران واپسماندگی ایرانیان از کاروان فرهنگی جهان، بهویژه در دو جلوه علم و فلسفه، بود و دغدغه شناخت و شناساندن علل آن واپسماندگی را داشت و برای پیشرفت بسی کوشید. نتایج مطالعات و تأملات خود در این زمینهها را میتوان در چند برنهاد زیر خلاصه کرد:
1ـ مهمترین تجلی فرهنگ پیشرفته اروپایی فلسفه است؛
2ـ مهمترین رقیب ایران در دوره پیشااسلامی یونان بوده است؛
3ـ در روزگاری که «یونان درخشانترین سرچشمه علم و هنر بود» ایران «نیز بزرگترین نگهبان تمدن و تصفیهکنندۀ اخلاق یا رواجدهنده بشریت شمرده میشد».
4ـ «در دورۀ اسلامی» ایران «بهترین خلیفه یونانیان در علم و حکمت» بود؛
5ـ یونان «پس از دورۀ رقابت» حق استادی بر ما حاصل نمود؛
6ـ لازم است ما «فضائل [آن] رقیب قدیم... را بهدرستی بشناسیم»؛
7ـ برجستهترین شخصیتها در فلسفۀ یونان سقراط و افلاطوناند و کتابهای افلاطون «تاکنون به زبان پارسی درنیامده و این برای ما ایرانیان فقدانی عظیم است»؛
8ـ دستاوردهای فلسفی ایران در دورۀ اسلامی از ارزش ویژهای در شناخت فلسفی برخوردارند؛
9ـ پس از جنبش تأسیسی یونانیان در علم و حکمت، بهویژه از افلاطون و ارسطو، «نخستین انقلابی که در این تأسیس واقع شد» از سوی دکارت صورت گرفت و «بساط اسکولاستیک» برچیده شد و فلسفه «وارد مرحلۀ جدید»ی شد که زمینهساز و پیامد فرهنگ و تمدن نوین اروپا و همساز با آنها است؛ درحالیکه فلسفۀ ایرانی پسااسلامی همچنان در دورۀ مدرسی باقی ماند؛
10ـ دکارت نشان داد که «محقق و دانشمند واقعی... باید با استقلال فکر در امور عالم نظر و تأمل» کند و «فن منطق آنسان که از پیشینیان به ما رسیده وسیلۀ کسب علم نیست... چنانکه در ظرف دو هزار سال از این گفتوگوها هیچ معلوم تازه بهدست نیامده و آن مقصد راه دیگر دارد»؛
11ـ ازاین رو «اگر کسی درست به مقام دکارت و انقلابی که او در علم آورده پی نبرد معرفتش در فلسفه و علم ناقص خواهد بود»؛
12ـ کتاب «گفتار در روش درست راه بردن عقل» دکارت نقش برجستهای در آغازگری دوران جدید فلسفه داشته است؛
13ـ پس ترجمه آثار فیلسوفانی چون افلاطون و دکارت و شماری از فیلسوفان ایرانی یک وظیفۀ ملی است؛
14ـ فزون بر لزوم ترجمه و «اخذ و اقتباس بسیار» از «خارجیان و مخصوصاَ از اروپاییان»، ذکاءالملک معتقد بود که «باید در فکر ابداع [و تألیف هم] باشیم، چنانکه «آگاهی و اقتباس از افکار و لطائف و گفتار خارجیان مستلزم آن نیست که شیوه زبان و بیان خود را از دست بدهیم و پسندیدهتر آن است که فکر اروپایی را با زبان و بیان اختصاصی ایرانی درآوریم»؛
بدینسان فروغی بخشی از وظیفه ملی تألیف و ترجمه در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی را خود به عهده گرفت و آثاری را پدید آورد که مهمترین آنها عبارتند از:
1- حکمت سقراط و افلاطون (چاپ نخست: 1297 خورشیدی)، در بردارندۀ متن سخنرانیهای او در دانشکدۀ معقول و منقول، همراه با ترجمه پارسی آثاری از افلاطون، مانند «دفاعیۀ سقراط»، «اوتوفرون یا دینداری»، «اقریطون یا تکلیف»، ضیافت، «فیدون (نفس)»، «الکبیادس (حقیقت انسان)» و «غورجیاس - گورگیاس (فن خطابه)»؛
3- ترجمۀ «گفتار در روش» دکارت همراه با مقدمه (تألیفی) مفصل به صورت تاریخچهای از فلسفه یونان باستان (پیشاسقراطی) تا دکارت، به منظور کمک به خواننده در شناخت جایگاه فلسفی دکارت در بافتار تاریخی فلسفۀ غرب (1310 خورشیدی)؛
4ـ تلقی کتاب بالا چونان نخستین جلد یک اثر سهجلدی در تاریخ فلسفه غرب، با فرنام «سیر حکمت در اروپا» و نگارش جلدهای دوم (تا کانت) و سوم (تا برگسون) (1318 و 1320 خورشیدی)؛ این اثر در جایگاه یکی از مهمترین کتابهای تاریخ فلسفه به پارسی، از دانشگاه تا فضای فرهنگی و روشنفکری عام، نشست که تاکنون هیچ اثر تألیفیای نتوانسته است هماوردی برای آن باشد.
5ـ ترجمه بخش طبیعیات از کتاب «شفا»، دایرهالمعارف فلسفی پورسینا، با فرنام «فن سماع طبیعی»، که هم نمونهای از ترجمه و نشر میراث سترگ بزرگان فلسفه در ایران دورۀ اسلامی و نکوداشت ویژه آنان بود هم طبیعیات را در برابر منطق و فلسفه اولی، چونان دو بخش مهم در فلسفهخوانی و فلسفهورزی دوره اسلامی، برجستگی ویژهای میبخشید.
همۀ کسانی که به ارزیابی ترجمه «گفتار در روش» پرداختهاند آن را همساز با همه معیارهای امروزین یک ترجمه خوب یافتهاند: چیرگی مترجم بر زبانهای مبدأ و مقصد، چیرگی بیشینه بر موضوع کتاب، همریختی بیشینه واژهای، رعایت بیشینه مقتضیات زبان پارسی و معادلگزینی پذیرفتنی برای اصطلاحات. همچنین کسانی که «سیر حکمت در اروپا» را با نگرش انتقادی خواندهاند و دربارهاش نظر دادهاند نثر آن را پاکیزه و گزارش آن را، بر پایه منابع فرانسوی موجود در آن روزگاران، امانتدارانه دانستهاند.
من، بنابر سخنم در آن گفتوگویی که در آغاز به آن اشاره کردم، «شخصاً محمدعلی فروغی را در رأس همۀ کسانی میدانم که هم با مبانی و دستاوردهای فکری مدرنیته کموبیش آشنا بودند هم با دستاورد فکری خود ایرانیان، [از] سنت فلسفی،... بهویژه جریان مشائی، [تا] آفرینشهای ادبی این سرزمین... این سخن نه به معنای این است که درک او از مدرنیته کامل بود، نه به معنای تأیید همۀ کنشهای سیاسی و فرهنگی او است. ولی میتوانم بگویم که او در ایران یگانه بود و هنوز ایران نتوانسته است کسی را در قد و قوارۀ او بپرورد. [افسوس که] او هم در روزگار خویش جفاها دید و از چندین سو تخطئه شد، هم هنوز... شخصیتش به گونهای بیطرفانه شناخته و شناسانده نمیشود.»