روی پرویز متحده مورخ برجسته اسلام و ایران درگذشت
دانشمندی که به تاریخ پیوست
دوست عزیز فقیدم روی پرویز متحده، یکی از برجستهترین مورخان اسلام و خاورمیانه و پژوهشگران فرهنگ ایران بود. روی در ژوئیه ۱۹۴۰ از پدری ایرانی و مادری آمریکایی در نیویورک چشم به جهان گشود و ۸۴ سال بعد در ژوئیه ۲۰۲۴ چراغ زندگی پربارش خاموش شد. او پس از گذراندن موفقیتآمیز دبیرستان به دانشگاه هاروارد رفت و در سال ۱۹۶۰ در ۲۰ سالگی با درجه افتخارآمیز لیسانس تاریخ گرفت و با بورسی که به آن تعلق میگرفت چندی به تفحص و پژوهش در اروپا، خاورمیانه و افغانستان پرداخت.
سپس به دانشگاه کمبریج انگلستان رفت و در آنجا لیسانس فارسی و عربی گرفت. پس از کمبریج انگلستان به کمبریج آمریکا یعنی هاروارد بازگشت و دوره دکتری را گذراند. دوره استادی روی در سال ۱۹۷۰ در دانشگاه پرینستون آغاز شد تا اینکه چند سال پس از آن در هاروارد، استاد تاریخ و بهمدت سهسال رئیس مرکز خاورمیانه آن دانشگاه شد و در همان دانشگاه بود که چند سال پیش بهعنوان استاد ممتاز بازنشسته شد.
روی کتاب و مقالات ارزشمند زیادی دارد ولی کتابی که بهنام او در تاریخ ثبت خواهد شد، عنوانش «خرقه پیغمبر» است که شرح و تحلیلی از ایران معاصر با دورنمای فرهنگ و تاریخ چندهزارساله ایران است و در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. روی از اوایل تحصیل تا هنگام بازنشستگی، جوایز و بورسهای زیادی گرفت و بهعنوان یک دانشمند برجسته مورد احترام همه بود؛ اگرچه یکی، دو دشمن حقیر هم داشت.
روی و من از دهه ۱۹۷۰ دورادور همدیگر را میشناختیم ولی دیدارمان بار اول در سال ۱۹۸۲صورت گرفت که من به دعوت مرکز مطالعات بینالمللی دانشگاه پرینستون برای ارائه یک گفتار و صرف ناهار رسمی با روی - که با اینکه او در دپارتمان تاریخ بود، در آن شرکت کرد - شخصاً آشنا و دوست شدم. از آن زمان بهبعد بارها او را در سخنرانیهایم در هاروارد و کنفرانسهای گوناگون میدیدم و بار آخر چند سال پیش بود که در کنار یک کنفرانس بینالمللی یکدیگر را در آغوش کشیدیم؛ انگار که میدانستیم دیگر همدیگر را نخواهیم دید.
من از روی خاطرات زیادی دارم بهویژه از ترمی که - در اوائل دهه ۱۹۹۰ - استاد مدعو در کالج ما در آکسفورد بود. ولی خاطرهای که هرگز فراموشم نخواهد شد، داستان استادی مدعو یکساله در دانشگاه هاروارد است. بهنظرم سال ۱۹۹۷ یا 1998 بود که یک روز روی به من تلفن زد و گفت شاید بدانی که این پست یکساله اخیراً در هاروارد احداث شده است.
من رئیس کمیته انتخاب آن هستم و هیچکس را برای آن لایقتر از تو نمیدانم. این است که خواهش دارم طبق روال مرسوم، یک درخواستنامه برای من بفرستی تا کار را تمام کنم. من از اینکه ممکن است یکسالی را در هاروارد پیش چندین دوست خوب آن سامانم بگذرانم، خوشحال شدم و درخواستنامه را فرستادم. کار انتخاب من داشت تمام میشد که یکدسته سیاسی متمرکز در آمریکا که دهها سال است با من – بهخاطر آنچه در کتابهایم در تاریخ ایران مینویسم - دشمنی میکنند و زیانهای مادی و معنوی بسیاری به من رساندهاند، خبر شدند. کار به جایی رسید که گفتند، اگر کاتوزیان انتخاب شود دانشگاه هاروارد را تعقیب قضایی میکنیم. البته آنها کوچکترین حقی نداشتند و تعقیب قضایی به شوخی بیشتر میمانست. ولی روی اصلاً حوصله جار و جنجال نداشت و از ریاست کمیته استعفا داد و فرد دیگری انتخاب شد. بعد هم به من تلفن زد که تو میدانی که من حالوحوصله و جنم هماوردی با اوباش را ندارم. گفتم، خیالت راحت باشد. انتظارش را داشتم چون این کینهورزی علیه من چیز تازهای نیست و به ترجیعبند زندگی من بدل شده است.
یادش گرامی باد.