بحران تفسیر
مواضع روشنفکران غربی در قبال درگیریهای اخیر اسرائیل و حماس
مواضع روشنفکران غربی در قبال درگیریهای اخیر اسرائیل و حماس
چندیپیش بیژن عبدالکریمی در برنامه «به افق فلسطین»، در توضیح نحوه مواجهه مردم و روشنفکران ایران به مسئله درگیری فلسطین و اسرائیل، «تودههای مردمی» را متاثر از رسانههایی نظیر «منوتو»، «صدای آمریکا» و «بیبیسی» دانست و فشارهای اقتصادی فعلی را مسبب تبآلودگی جامعه و «هذیانگوییهای» کنونی در قبال این مسئله دانست. عبدالکریمی اما در برابر روشنفکران ایرانی از چنین موضعی به ماجرا ورود نکرد و آنان را بهسختی نواخت: «بخش دیگری از مردم، روشنفکران ما هستند که من آنان را هیچگاه نمیبخشم، چراکه بخش وسیعی از آنان بهخاطر خشم و کینهای که از جمهوری اسلامی و شرایط ایران دارند، از اسرائیل حمایت کردند. این اتفاق بسیار ننگین است.» نوع موضعگیری روشنفکران ایرانی از مرامهای متفاوت دینی و سکولار در قبال مسئله فلسطین، البته جای بحث و بررسی فراوان دارد و شاید نتوان آن را به این سادگی که عبدالکریمی انجام داده است، به سامانی منطقی رساند. روزنامه «هممیهن» در صفحه فرهنگ شماره 354، شمایی تاریخی از خوانش روشنفکران ایرانی از نزاع اسرائیل و فلسطین، از محمدعلی فروغی تا خلیل ملکی، از رضا براهنی تا جلال آلاحمد، از داریوش آشوری تا علی شریعتی و از عبدالکریم سروش تا یوسف اباذری و مرتضی مردیها به دست داد که تا حدودی سیر تحولات فکری روشنفکری ایرانی را نیز بازتاب میداد. اینک اما بیمناسبت نیست توجه به اینکه آیا آنچه عبدالکریمی درباره بحران کنونی به روشنفکران ایرانی نسبت میدهد، مختص جامعه ماست؟ ازهمینمنظر، در ادامه گزارشی از موضعگیریهای روشنفکران جهانی در قبال بحران اخیر ارائه خواهد شد. در بخش نخست این متن، موضعگیری برخی روشنفکران چون سارتر، فوکو، بودیار و دریدا در گذشته منعکس میشود و در بخش دوم به آرای برخی از این اندیشمندان پس از حملات 7 اکتبر حماس به اسرائیل اشاره میشود.
ماکسیم رودنسون؛ منتقد صهیونیسم
مواضع روشنفکران غربی بر سر مسئله فلسطین چندگانه بوده است. عموم این روشنفکران با موضع سکوت از قبال این مسئله گذشتهاند و برخی دیگر نیز که بدین وضعیت واکنشی نشان دادهاند، تا حد زیادی کوشیدهاند نگاهشان را بهنحوی بازتاب بدهند که بدانها انگ «یهودیستیزی» نخورد. بهبیانیدیگر در عموم این مواضع همدلی نسبت به فلسطینیها دست پایین را داشته است و حتی روشنفکرانی چون ژان پلسارتر و میشل فوکو نیز شامل این قضیه میشوند. پس از جنگ 1967، البته کسانی چون ماکسیم رودنسون، جامعهشناس یهودیتبار مارکسیست که صهیونیسم را «ویروسی در پیکر یهودیت» میدانست، در تغییر موضع برخی از روشنفکران فرانسوی و افزایش حساسیت آنها در قبال این موضوع، نقش داشت. رودنسون شخصیتی مورد مراجعه رسانههای غربی برای اظهارنظر درباره مسائل جاری اعراب و کشورهای اسلامی بود و اعتقاد داشت، در گذر زمان ویژگیهای استعماری دولت اسرائیل در حال تقویت است. بر همین مبنا نیز رودنسون در مقالهای که در مجله «عصر جدید» ژان پلسارتر منتشر کرد، هم شهرکسازیهای اسرائیل را محکوم کرد و هم از حق خودمختاری فلسطینیها دفاع کرد. درعینحال رودنسون بر این نکته خطاب به فلسطینیها نیز تاکید داشت که بهتر است این نزاع را حول محوریت مذهب ساماندهی نکنند و در همین راستا دفاع عناصر راستگرای ضدیهود و چپهای مائوئیست از فلسطین را در عمل بیشتر بهضرر فلسطینیها میدانست. از نظر رودنسون، سر برآوردن تعصبهای قدیمی یهودستیزانه در عمل منجر به تقویت موضع اسرائیل میشود، بنابراین باید دراینزمینه از «راهحل انقلابی» نظیر آنچه برخی رهبران پانعرب تبلیغ میکردند، گذر کرد.
سارتر و فوکو؛ حامیان اسرائیل
موضع کسانی چون ژان پل سارتر و میشل فوکو اما بهعنوان مشهورترین روشنفکران فرانسوی چنین نبود. ادوارد سعید بعدتر در ژوئن 2000 در وبسایت لندن ریویو آو بوکس، شرحی غمبار از دیدارش با ایندو و البته سیمون دوبووار نوشت که نشان میداد آنها نهتنها حامی فلسطینیها نیستند بلکه حتی در دفاع از صهیونیسم نیز تعارفی ندارند. از جزئیات توصیف دقیق ادوارد سعید که بگذریم، او متنش را چنین به پایان میرساند: «سارتر بهواقع در هواداری بنیادینش از صهیونیسم راسخ بود. نمیدانم و نخواهم دانست علتش چه بود؛ میترسید یهودیستیز قلمداد شود، یا بهخاطر هولوکاست احساس گناه میکرد، یا دلش رضا نمیداد که فلسطینیان را قربانیان بیعدالتی اسرائیل و مبارزان علیه آن بداند. فقط میدانم که در سالخوردگی گویی شبیه سالهای قبلش بود؛ مایۀ یأس و سرخوردگی تلخ تکتک عربهایی که او را میستودند، صدالبته جز الجزایریها. برتراند راسل بیتردید بهتر از سارتر بود و در سالهای آخر عمرش حقیقتاً مواضع انتقادی از سیاستهای اسرائیل در قبال عربها اتخاذ کرد (گرچه رالف شونمان، دوست سابق و همکلاسی قدیمیام در پرینستون، او را به این مسیر هدایت کرد، یا بهقول بعضیها اغفالش کرد). بهگمانم باید بفهمیم چرا مردان بزرگ وقتی به سالخوردگی میرسند، مستعد آن میشوند که در برابر وسوسههای جوانترها یا سیطره یکباور سیاسی صُلب و تغییرناپذیر تسلیم شوند. از استثنای الجزایر که بگذریم، عادلانهبودن آرمان عربها ذرهای او را متأثر نمیکرد، گرچه نمیدانم علتش فقط هواداری از اسرائیل بود یا ناتوانی در همدلی فرهنگی یا شاید دینی. از این جهت، او کاملاً خلاف دوست و صنم خودش ژان ژنه بود، که علاقه غریبش به فلسطینیان را با اقامت طولانیمدت کنار آنها و نگارش دو اثر خارقالعاده؛ «چهار ساعت در صبرا و شتیلا» و «زندانی عشق» ابراز کرد.»
ژیل دلوز؛ مدافع راسخ فلسطین
در مقابل این گروه از روشنفکران فرانسوی، برخی دیگر چون ژیل دلوز در ضدیت با صهیونیسم راسخ بودند و همو خود در اواخر دهه 1980 به ادوارد سعید گفت که هواداری فوکو از اسرائیل، مایه فاصله عمیق این دو دوست صمیمی شده بود. بیان دلوز در این دفاع بدون لکنت، صریح و عاری از پیچیدگیهایی بود که در زبان فلسفی او نمودار میشد: «آمریکا و اروپا موظف بودند خسارتهای واردشده به یهودیان را جبران کنند. چه کردند؟ ملت دیگری را مجبور کردند تا آن خسارتها را بپردازد. کدام ملت؟ ملتی که هیچ نقشی در قتلعام نداشت، از هر هولوکاستی بیگناه بود و حتی حرفش را هم نشنیده بود. اینجاست که گروتسک آغاز میشود و همزمان، خشونت هم شروع میشود. صهیونیسم و بعد، دولت اسرائیل میخواهند که فلسطینیها آنها را بهرسمیت بشناسند. بااینحال، دولت اسرائیل مدام مردم فلسطین را نفی میکند. هیچوقت از فلسطینیها حرفی زده نمیشود، تنها از عربهای فلسطین صحبت میشود، طوریکه انگار برحسب تصادف یا اشتباهی آنجا هستند. بعدها، طوری نشان میدهند که انگار فلسطینیهای آواره از خارج میآیند. از نخستین جنگ، از مقاومتی که به تنهایی از خود نشان دادند کسی حرفی نمیزند. آنها را بهمثابه فرزندان هیتلر معرفی میکنند. چرا؟ چون حق اسرائیل را بهرسمیت نمیشناسند. اما اسرائیل این حق را برای خودش قائل میشود تا عملاً هستی آنها را نفی کند. اینجاست که داستان آغاز میشود، رفتهرفته گسترده میشود و بر تمام کسانی که از آرمان فلسطین دفاع میکنند، سنگینی میکند. داستان و شرطبندی اسرائیل اینچنین است؛ هرکس به شرایط موجود و عملکرد دولت صهیونیستی اعتراض کرد، ضدیهود معرفی کنیم. این عملیات از سیاست سرد اسرائیل نسبت به فلسطینیها نشأت میگیرد. اسرائیل هیچوقت هدفش را پنهان نکرده، از همان بدو امر؛ تخیله سرزمین فلسطین. از آن هم بالاتر، اینطور وانمود کردند که انگار سرزمین فلسطین همیشه خالی بوده و از آن صهیونیستها بوده است.»
بوردیو و دریدا؛ روشنفکرانی در میانه
برخی از روشنفکران چپ نظیر ژاک دریدا، پیر بوردیو، اتین بالیبار و اسلاوی ژیژک اما مواضعی میانهروانه در این زمینه اتخاذ کردند. برای نمونه، بوردیو در مصاحبهای در سال 2000 موضع تردیدآمیز خود در قبال مسئله فلسطین را چنین صورتبندی کرد: «من همیشه نسبت به اتخاذ موضع علنی مردد بودهام چون احساس میکردم به اندازه کافی برای شفافسازیهای واقعی درباره آنچه بدون شک دشوارترین سوال تراژیک زمان ماست ـ اینکه چگونه بین قربانیان خشونت نژادپرستانه در حد اعلای آن و قربانیان این قربانیان انتخاب کنم ـ صلاحیت ندارم.» جز او دریدا نیز مواضعی مشابه بوردیو در قبال مسئله فلسطین داشت. برای نمونه او هنگامی که در سال 1986 برای تدریس به اسرائیل دعوت شد؛ همبستگی خود را با همه کسانی اعلام کرد که: «در این سرزمین از پایان خشونت دفاع میکنند، جنایات تروریسم و سرکوب پلیس و ارتش را محکوم میکنند و از عقبنشینی نیروهای اسرائیلی از سرزمینهای اشغالی علاوه بر بهرسمیت شناختن حق فلسطینیها برای انتخاب نمایندگان خود برای مذاکرات، حمایت میکنند»، اما در ادامه بر این موارد این نکته را نیز افزود: «نیازی به گفتن نیست که وجود دولت اسرائیل ازاینپس باید توسط همه بهرسمیت شناخته شود.» در ادامه دریدا بر این جمله تکملهای نیز میافزاید: «همانطور که از حضورم در اینجا مشخص است، اینبیانیه تنها بهخاطر نگرانیام درباره عدالت و دوستی من نسبت به فلسطینیها و اسرائیلیها نیست؛ بلکه بهعنوان ابراز احترامی برای پندارهای بهخصوص از اسرائیل و ابراز امید برای آینده آن است.» دریدا بعدتر در مصاحبه با روزنامه الحیات مصر در سال 2000، اما در برابر آنچه اشغالگری اسرائیل میخواند، موضع میگیرد و از حق مقاومت فلسطینیها دفاع میکند. بااینهمه، او همچنان نگران آن است که ضدیهود نامیده شود: «من در جبههای که تمایلات ضدیهود دارد هم نیستم».
اسلاوی ژیژک؛ نه به سامیستیزی و آری به حق فلسطینیها
ژیژک، روشنفکر مشهور اسلووانیایی، در کتاب خود «به برهوت حقیقت خوش آمدید» که در سال 2002 چاپ شد، به مسئله یهودیستیزی اعراب پرداخت و گفت، نباید با این امر «مدارا» کرد. او برای نشاندادن شواهدی از این یهودیستیزی، ستایش از هیتلر بهعنوان یک قهرمان در اغلب کشورهای عربی و وجود برخی افسانه-های یهودستیزانه در کتابهای درسی دبستانی در مدارس عربی را عرضه کرد و با این منطق نبرد اسرائیل و فلسطین را نبرد ناسیونالیسمهای رقیب دانست؛ نبردی که شاید فقط با مداخله ناتو فیصله یابد. او حتی درهمینزمینه این نبرد را نبردی میان اسلام و مدرنیته نیز تشخیص میدهد. بااینهمه ژیژک به مرور مواضعی همدلانهتر با فلسطینیها بیان کرد. برای نمونه در سال 2012 در کتاب «مسئله تحریم علیه اسرائیل» که نویسندگان دیگری چون کن لوچ، ایلان پایه، نائومی کلاین و آنجلا دیویس نیز در آن قلم زده بودند، او خشونت اسرائیل را مورد نقد قرار داد و نوشت: «آنچه در واقعیت در حال وقوع است، اینهاست: تصرف مداوم زمینهای فلسطینی در کرانه باختری، نابودی تدریجی اقتصاد فلسطین، تقسیم زمینها، ساخت شهرکهای جدید، فشار بر کشاورزان فلسطینی برای ترک زمینها که از سوزاندن غلات و اهانت مذهبی تا کشتن افراد را در بر میگیرد. همه اینها تحت حمایت شبکهای پیچیده از مقرراتِ قانونی عمل میکند.» درمجموع نظر ژیژک در این میان چنین است: «مردم فلسطین اغلب از عنوان کلیشهای «بزرگترین اردوگاه اجباری جهان» برای اشاره به نوار غزه استفاده میکنند. این عنوان درنهایت بهصورت خطرناکی به حقیقت نزدیک است. این واقعیت باعث میشود تقاضاهای انتزاعی صلح، صورتی زشت و ریاکارانه به خود بگیرند. اسرائیل اصرار دارد فرآیند مدنظر خود را بهصورتی آرام، نادیدنی و دور از چشم رسانهها به پیش برد. اگر این روند ادامه یابد، یک روز جهان از خواب بیدار شده و خواهد دید که هیچ فرد فلسطینیای در کرانه باختری زندگی نمیکند و این سرزمین کاملاً از فلسطینیها پاک شده است. البته هماینک نیز نقشه کرانه باختریِ فلسطینی بیشتر به مجمعالجزایری پراکنده شباهت دارد.»
از پس حملات 7 اکتبر 2023 حماس به اسرائیل و آغاز درگیریهای شدید نیز اما ژیژک موضع خاص خود را اتخاذ میکند. او بدون تعارف حملات حماس به اسرائیل را محکوم میکند و حق اسرائیل برای دفاع از خودش را نیز بهرسمیت میشناسد، اما در کنار اینها معتقد است برای تحلیل درست این درگیری لازم است به پیچیدگیهای اساسی مندرج در تاریخ آن توجه کرد. او میگوید معمولاً کسانی که میخواهند به این پیچیدگیها توجه کنند، به حمایت از تروریسم محکوم میشوند اما ازنظر ژیژک موضع درست عطف اعتنا به همین پیچیدگیهاست و لاغیر. او ناسیونالیسم افراطی مذهبی و نژادی را در دو سوی نزاع مورد نقد قرار می-دهد و نتیجه آن را افزایش بیشتر قدرت بنیادگرایان و کمرنگشدن افقهای حل مشکل میداند: «نزاعی را بهیاد بیاورید که ماه گذشته اسرائیل را دچار تفرقه کرد. یووال نوححراری، در توضیح بیرحمانهای از تدابیر پیشنهادی دولت نتانیاهو چنین نوشت: «این بهطور قطع کودتاست. اسرائیل در مسیر تبدیل به دیکتاتوری است.» اسرائیل بین بنیادگرایان ملیگرا که بهدنبال حذف ویژگیهای کلیدی قدرت دولت بودند و اعضای جامعه مدنی که از این تهدید آگاهی داشتند، تفکیک شده بود. با حمله
حماس، ـ و این چیزی است که آن را تراژدی حقیقی میدانم ـ بحران رفع شده است و روح اتحاد ملی مسلط شد. این همواره لحظهای تراژیک بوده است، هنگامی که تفرقه داخلی در ضدیت با دشمن خارجی رفع شود.» بنابراین از نظر ژیژک نخست باید پذیرفت که «بدون حل مشکل فلسطین، هیچ صلحی در خاورمیانه وجود نخواهد داشت»، سپس قبول کرد که «راهحل مصالحه نیست؛ مصالحه بهمعنای تدبیر مناسب بین دو گزینه افراطی. بسیاری از دوستانم این اظهارنظر را میکنند. آنها ازیکطرف میگویند: بله، فلسطینیها حق دارند که کمی سامیستیز باشند. ببینید که اسرائیلیها با آنها چه میکنند. یا در طرف دیگر، اسرائیلیها حق دارند که کمی خشنتر باشند. ببینید که ما در هلوکاست با آنها چه کردیم. بهنظرم، هیچ چیزی در اینجا برای فهمیدن وجود ندارد. باید در هر دو جهت حرکت کرد؛ در دفاع از حقوق فلسطینیها، همچنین در مبارزه با
سامیستیزی.»
اتین بالیبار؛ فاجعه فلسطین در حال مرگ
روشنفکر چپگرای فرانسوی اتین بالیبار نیز ازجمله کسانی است که در سالهای اخیر نسبت به مسئله فلسطین حساسیت داشته است. او باری به هنگام بحث درباره مزایا و معایب بایکوت آکادمیک اسرائیل و در توجیه مسافرت خود به این کشور برای تدریس، مخالفت اعضای آکادمی اسرائیل با سیاستهای اشغالگرانه کشور متبوعشان را نشانهای مهم برای حمایت از این نیروها، ارزشمند، اما کمیاب در اسرائیل عنوان کرد و وضعیت خود را وضعیتی دشوار نامید. او اینک اما موضعی صریحتر در قبال حملات سنگین اسرائیل به غزه گرفته و در نوشتهای در 21 اکتبر 2023 از «فلسطین در حال مرگ» نام برده است. از نظر بالیبار، حماس، «دشمن مورد علاقه» اسرائیل است و او حملات حماس را بهشدت محکوم میکند و آنها را توجیهناپذیر می-داند. بااینهمه او نیز مانند ژیژک از ریشههای تاریخی این بحران چشم نمیپوشد، «زیرا دولت اسرائیل که در سال 2018 رسماً بهعنوان دولتملت قوم یهود بازتعریف شد، هرگز هیچ پروژه سیاسی دیگری جز نابودی یا بردگی مردم فلسطین با ابزارهای مختلف نداشته است: تبعید، سلب مالکیت، آزار و اذیت، ترور، حبس.» او بیاعتبار کردن راهحل «دو دولت» به دست نیروهای تندرو را زمینهساز «پاکسازی قومی» قلمداد کرده و می-نویسد: «با «انتقام» از حماس و غزه که اکنون با کشتار، محاصره مواد غذایی و بهداشتی و جابهجایی جمعیتی که فقط میتوان آن را نسلکشی توصیف کرد، آغاز شده است، کارهای غیرقابل جبرانی در حال انجام است. شهروندان اسرائیلی که استثمار شوآ را محکوم کردند و علیه آپارتاید جنگیدند، تقریباً دیگر شنیده نمیشوند. خشم استعماری و ناسیونالیستی همهچیز را خفه میکند.» راهحل بالیبار برای رفع این جنایات، مداخله نهادهای بینالمللی است اما او بلافاصله ناامیدی خود از این امر را نیز برملا میکند زیرا بهنظرش این نهادها در چنبره قدرتهای بزرگ و متوسط امپریالیستی و استراتژیهای ژئوپلیتیکی قرار دارند. با این تفاسیر بالیبار حق دارد که متن خود را چنین پایان دهد: «غریزه مرگ سرزمین فلسطین را ویران و ساکنان آن را قتلعام میکند. ما در دایره حسابگری و عجزی هستیم که از آن فرار نخواهیم کرد. بنابراین فاجعه به پایان خواهد رسید و ما متحمل عواقب آن خواهیم شد.»
نوآم چامسکی؛ اسرائیل بدتر از آپارتاید
چامسکی از مشهورترین مخالفان عمده اسرائیل است و چندی پیش ابراز کرده بود حکومت اسرائیل چیزی بدتر از رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی است: «برای فلسطینیان مظلوم در تمام اراضی اشغالی نوعی نژادپرستی وجود دارد، البته چیزی بدتر از تبعیض نژادی است. هرگز اسرائیل را رژیمی آپارتاید خطاب نکردم چون بدتر از آپارتاید است؛ آفریقای جنوبی بر مردمان سیاهپوست متکی بود و 85درصد مردم آفریقا نیروی کار بودند اما اسرائیل میخواهد فلسطینیها را نابود کند.» او اینک نیز پس از حوادث اخیر نظر خویش را تکرار کرده و چنین نوشته است: «تصمیم اسرائیل برای باران مرگ و ویرانی بر غزه، استفاده از سلاحهای مرگبار در میدان نبرد مدرن روی یک جمعیت غیرنظامی عمدتاً بیدفاع، آخرین مرحله در مبارزات چنددههای برای پاکسازی قومی فلسطینیان است.» ازنظر چامسکی چنین حادثهای را نباید «جنگ» نامید، بلکه نام درست آن «قتل» است: «اسرائیل از جتهای تهاجمی پیشرفته و کشتیهای دریایی برای بمباران کمپهای پرجمعیت پناهندگان، مدارس، آپارتمانها، مساجد و محلههای فقیرنشین استفاده میکند تا به جمعیتی حمله کند که نه نیروی هوایی، نه پدافند هوایی، نه نیروی دریایی، نه سلاحهای سنگین، نه واحدهای توپخانه، نه زره مکانیزه و نه ارتش دارند. اسرائیل این را جنگ مینامد. اما این جنگ نیست، قتل است.» چامسکی حتی حق «دفاع» را نیز برای اسرائیلیها بهرسمیت نمیشناسد، زیرا معتقد است: «وقتی زمین شخص دیگری را بهصورت نظامی اشغال میکنید، نمیتوانید از خود دفاع کنید. اسمش را هرچه دوست داری بگذار، اما این دفاع نیست.»
یورگن هابرماس؛ پیشبرد جنگ با چشمانداز صلح
یکی از آخرین موضعگیریها در قبال مسئله فلسطین، برمیگردد به بیانیهای که یورگن هابرماس، فیلسوف شهیر 94ساله آلمانی همراه با نیکول دایتلهوف و راینر فورست، دانشمندان علوم سیاسی و کلاوس گونتر حقوقدان منتشر کرد. نویسندگان این بیانیه نیز نخست به نقد آنچه «حمله بیرحمانه حماس» نامیدهاند، پرداختهاند و از همبستگی خود با اسرائیل و یهودیان در آلمان پرده برداشتهاند. هابرماس و همکارانش، حمله حماس را موجب واکنش اسرائیل دانستهاند اما معتقدند باید در این «تلافی متقابل» و البته بهزعم آنها «موجه»، «متناسب بودن اقدام، اجتناب از قربانیان غیرنظامی و پیشبرد جنگ با چشمانداز صلح در آینده» رعایت شود و اصول راهنما باشد. آنها البته اتهام نسلکشی به اقدامات اسرائیل را نیز نمیپذیرند و مینویسند: «با وجود تمام نگرانیهایی که درباره سرنوشت ساکنان فلسطین وجود دارد، اما وقتی نیات نسلکشی به اقدامات اسرائیل نسبت داده میشود، آنگاه معیارهای قضاوت کاملاً به حاشیه رانده میشود.»
آنها در کنار این موضعگیری بر این نکته تمرکز میکنند که روش اسرائیل در این جنگ، نمیتواند یهودستیزی و آزار یهودیان را توجیه کند زیرا؛ «درک دموکراتیکی که جمهوری فدرال آلمان براساس الزام احترام به کرامت انسان از خود دارد، با آن فرهنگ سیاسی مرتبط است که در پرتو جنایات انبوه دوران نازی، زندگی یهودیان و حق موجودیت اسرائیل از عناصر اصلی بهویژه شایسته حفاظت از آن است. تعهد به این اصل برای همزیستی سیاسی ما یک امر بنیادی است. حقوق اساسی مانند آزادی و مصونیت جسمانی، همچنین حفاظت در برابر افتراهای نژادپرستانه، اموری تقسیمناپذیرند و برای همگان بهطور برابر معتبر است. به این اصول همه آن کسانی نیز باید پایبند باشند که در کشور ما احساسات و باورهای یهودستیزی را پشت انواع دستاویزها پروردهاند و اکنون فرصتی مساعد یافتهاند تا آنها را بیمهار
ابراز کنند.»
طارقعلی؛ مشروعیت مقاومت فلسطینی
طارقعلی، تاریخنگار، رماننویس، فیلمساز و فعال سیاسی چپگرای بریتانیایی ـ پاکستانی و از اعضای هیئت ویراستاران مجله New Left Review، از دیگر روشنفکرانی است که در روزهای اخیر درباره رخدادهای فلسطین سخن گفته است. طارقعلی متنش را با یادآوری شعر «سهگانه بچههای سنگ» نزار قبانی آغاز میکند؛ شعری که این شاعر سوری پس از شروع انتفاضه 1987 آن را سرود و چنین پایان مییافت: «بچههای غزه/ به نوشتههای ما مراجعه نکنید/ مثل ما نباش/ ما بت شما هستیم/ ما را پرستش نکن/ ای دیوانگان غزه/ هزار درود بر دیوانگان/ عصر عقل سیاسی مدتهاست که رفته است/ پس دیوانگی را به ما بیاموز...». از نظر طارقعلی نیز از آن زمان، مردم فلسطین هر روشی را برای دستیابی بهنوعی از تعیین سرنوشت معنادار امتحان کردهاند. به آنها گفته شد: «از خشونت دست بردارید» و آنها چنین کردند. بااینهمه آنچه نصیب آنها شد چیزی جز انزوای بیشتر نبوده است، بنابراین اینک فلسطینیان به این نتیجه رسیدهاند که مقاومت مسالمتآمیز به جایی نمیرسد. با این تفاسیر طارقعلی میپرسد: «آیا فلسطینیها حق دارند در برابر تجاوزات بیوقفهای که در معرض آن هستند مقاومت کنند؟» و پاسخ میدهد: «کاملاً» زیرا بهنظر او: «تا آنجا که به دوطرف مربوط میشود، هیچ موازنه اخلاقی، سیاسی یا نظامی وجود ندارد. اسرائیل یک کشور هستهای است که توسط ایالاتمتحده تا دندان مسلح شده است و موجودیت آن در خطر نیست.» در مقابل اما این فلسطینیها، سرزمینهایشان و زندگیشان است که در حال نابودی است و تمدن غربی نیز به این نابودی تمایل دارد.
جودیت باتلر؛ نقد حماس و اسرائیل و هاروارد
جودیت باتلر، فیلسوف پساساختارگرا و منتقد فمینیست آمریکایی از منتقدان سرسخت اسرائیل است و در مقالهای با نام «قطبنمای سوگ» به حوادث اخیر پرداخت. باتلر مینویسد: «من با خشونتی که حماس تحمیل کرد مخالفم و هیچ توجیهی برایش ندارم. با بیان این جمله، موضع اخلاقی و سیاسیام را به روشنی مشخص میکنم» اما درعینحال او انکار خشونت اسرائیل را نیز نادرست میداند: «خشونت اسرائیل علیه فلسطینیها منکوبکننده است: بمبافکنیهای بیامان، کشتار انسانهایی از هر سن و سال در خانهها و خیابانهایشان، شکنجه آنها در زندانها، ترفندهای ایجاد قحطی در غزه و سلب مالکیت از خانهها. این خشونت در شکلهای بسیارش، علیه مردمی بهکار گرفته شده که در معرض قوانین آپارتاید، حاکمیت استعمار و بیتابعیتی هستند.» بااینهمه ازنظر باتلر، بیانیه کمیته همبستگی با فلسطین در هاروارد مبنی بر اینکه در حملات مرگبار حماس علیه اسرائیلیها، «تنها مقصر، رژیم آپارتاید است»، دچار خطای تحلیلی است؛ هرچند «این کمیته و اعضایش مستحق قرار گرفتن در لیست سیاه یا تهدید هم نیستند. آنها بدون شک در اشاره به تاریخ خشونت در منطقه، درست عمل کردهاند.»