قدرت، روایت و شجاعتِ ثبتِ اکنون
بازخوانی سنت خاطرهنویسی رجال سیاسی ایران، در واقع بازاندیشی در نسبتِ میان قدرت و روایت است.
خاطرهنویسی سیاسی در ایران سابقهای دیرینه دارد؛ از «خاطرات و خطرات» مهدیقلیخان هدایت تا یادداشتهای روزانه علم و هاشمی. اما در روزگاری که سیاستورزی بهشدت رسانهای شده، خاطرهنویسی دیگر فقط یادآوری گذشته نیست؛ بخشی از میدان رقابت برای تملک حافظه جمعی است. از این رو، بازخوانی سنت خاطرهنویسی رجال سیاسی ایران، در واقع بازاندیشی در نسبتِ میان قدرت و روایت است.
تاکنون هزاران ساعت پژوهش تاریخ شفاهی چهرههای سیاسی در سالهای پس از انقلاب منتشر شدهاند و در دسترس عموم قرار گرفتهاند. این آثار بهخصوص در سالهای پس از انقلاب غالباً ساختاری گذشتهنگر و روایت توصیفی از رویدادها با محوریت همان چهره سیاسی در بستر تاریخ را دارند.
با گسترش فرهنگ تاریخ شفاهی این روایتها بیش از پیش به بازتعریف وقایع از چشماندازهایی شخصی معطوف شدند و اگر پرسشگری توانا مقابل مصاحبهشونده بنشیند، یا ویراستاری با حوصله خاطرات را بخواند، شاید اثر نهایی گامی از این فراتر رود و برخی ابهامها و گرههای تاریخی را هم بگشاید وگرنه در حد بازگوییهایی باقی میماند که گذشته را با عینک امروز مینگرند و کمتر در پی گشودن گرههای تاریخاند.
در ایران، فاصله میان زیستن و نوشتن، همان فاصله میان واقعه و روایت است؛ همین فاصله است که خاطره را از سند تاریخی به روایت شخصی تبدیل میکند و راه را بر داوری و تقاطع روایتها میبندد. بعضاً موضوعات مطرحشده آنچنان از اولویت میافتند که بخشهای مهمی از خاطرات شفاهی و یادداشتهای مکتوب عملاً دیگر موضوعیت و سندیت لازم را برای بررسی رویدادها از دست میدهند.
این فاصله گاه به دلیل محافظهکاری سیاسیون در بازگوکردن خاطرات است. مثلاً خاطرات علم سالها پس از مرگ او از گاوصندوقی بیرون میآیند و منتشر میشوند. گاه نیز این تأخیر انتخابی و براساس ملاحظات معمول چهرههای سیاسی است. مانند خاطرات آقای هاشمی که با فاصلهای بیستساله منتشر میشوند. دسته سوم نیز کسانی هستند که ترجیح میدهند سخنی از گذشتهها نگویند که مهمترین آنها مرحوم دکتر حبیبی است که اصولاً تا جایی که توانست زیربار خاطرهگویی و بازگشت به تاریخ نرفت.
در نتیجه، خاطرهنویسی سیاسی در ایران بیش از آنکه میدانِ گفتوگو باشد، حاشیه امنِ سکوت است؛ سکوتی که تنها پس از فقدانِ راوی، مجالِ روایت مییابد. اگر خاطرهنویسی در ایران اغلب برای ثبت واقعه بوده، در روایتهای جدیدتر جهان سیاست، خاطرهنویسی برای فهم خود در متن واقعه است. نمونههای جدیدتر خاطرات سیاسی تفاوتهایی با گذشته دارند که آنها را متمایز میکند. خاطرات اوباما یکی از سرآمدان این نمونههای جدید است.
آندره مالرو با «ضدخاطرات» سنت خطیِ زندگینامه را میشکند و از خاطره پلی میسازد میان سیاست، فلسفه و هنر؛ اوباما نیز در «سرزمین موعود» همین مسیر را ادامه میدهد؛ خاطره را از ثبتِ گذشته به بازاندیشیِ اکنون تبدیل میکند. راوی به جای بیان خطی و گام به گام آنچه بر او میگذرد، مخاطب را به هزارتویی از خاطرهها، سفرهای درونی و واگویههای ذهنی میبرد.
هر رویداد و هر اتفاق، بستری میشود برای بازاندیشی و مرور مسیر. از این منظر خاطرات اوباما یک نمونه ویژه از سفری ذهنی در طول تاریخ، همراه با بازاندیشی در اخلاق و قدرت و امید است. شاید روزی خاطرهنویسی در ایران نیز از روایتِ «آنچه گذشت» به روایتِ «آنچه فهمیده شد» بدل شود؛ روزی که سیاستمداران نه از ترس تاریخ، که برای روشنکردن آن بنویسند.
در برابر سنتِ تأخیر و احتیاط، گاهی یک خاطرهنگار یا یک راوی تصمیم میگیرد اکنون را بنویسد، نه گذشته را. چنین تصمیمی، بیش از آنکه ادبی باشد، اخلاقی است: شجاعتِ ثبتِ اکنون. از همین رو، انتشار کتاب در اندیشه ایران را باید مقدمهای برای تغییری روشن در این سنت دانست. همانطور که در زیرعنوان آمده، این کتاب روایتی از تجربه حکمرانی در هشت سال پرحادثه ایران است؛ در دورهای که همه بازیگرانش هنوز بر صحنهاند. این کتاب نه بازگوییِ روزهای سپریشده، که روایتِ تجربهای در جریان است؛ تجربهای که بازیگرانش هنوز در میداناند و رویدادهایش هنوز ادامه دارد.
«شجاعت ثبت اکنون» یعنی نوشتن پیش از آنکه تاریخ سرد شود. یعنی گفتوگو با گذشته در حالی که هنوز به پایان نرسیده است. این همان کاری است که کتابِ «در اندیشه ایران» میکند: بازاندیشی در روندها، درسگیری از اشتباهات، و ریشهیابی مشکلات در زمانی که هنوز داغاند و معنا میجویند.
همین نزدیکیِ زمانی است که روایت این کتاب را به سندی زنده و کمنظیر بدل میکند. آنچه «در اندیشه ایران» را در فضای خاطرهنویسی سیاسی ایران متمایز میکند، عبور از روایتِ گذشته، به تأمل در حال است. این جابهجاییِ ظریف، اما بنیادین، خاطرهنویسی را از تاریخ به تفکر میبرد و از ثبتِ وقایع به گفتوگو با آنها. در این چشمانداز، خاطره دیگر نه ابزاری برای توضیح و توصیف و تطهیر گذشته، بلکه مجالی برای بازاندیشی است.
اگر چنین رویکردی تداوم یابد، میتوان امید داشت که خاطرهنویسی سیاسی در ایران به سنتی بدل شود که در آن سیاستمدار، بهجای فاصله گرفتن از گذشته، با آن روبهرو میشود؛ و تاریخ، نه در سکوت و تأخیر، که در گفتوگو و نقد، شکل میگیرد.