صلح، دولت ها و نقش جامعه مدنی/گفتارهایی از فعالان سیاسی و مدنی به مناسبت روز جهانی صلح
روز جهانی صلح یادآور این است که صلح پایدار بدون مشارکت فعال مردم، رعایت حقوق شهروندی، تقویت جامعه مدنی و تلاش برای کاهش تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی ممکن نیست.

وحیده موسوی عضو انجمن جامعهشناسی ایران
هر سال در ۲۱ سپتامبر، جهان روز جهانی صلح را گرامی میدارد؛ روزی که فرصتی است برای یادآوری اهمیت صلح در زندگی فردی، اجتماعی و جهانی. این روز نهتنها به معنای نبود جنگ، بلکه فرصتی برای ترویج عدالت، احترام به حقوق بشر، گفتوگو و همبستگی میان ملتها و افراد است. روز جهانی صلح یادآور این است که صلح پایدار بدون مشارکت فعال مردم، رعایت حقوق شهروندی، تقویت جامعه مدنی و تلاش برای کاهش تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی ممکن نیست.
در این روز، بسیاری از نهادهای بینالمللی، سازمانهای مدنی و فعالان اجتماعی برنامهها و رویدادهایی برگزار میکنند تا فرهنگ صلح، مدارا و همکاری را در سطح محلی و جهانی ارتقا دهند.در شرایط کنونی جهان، که شاهد بحرانهای منطقهای، جنگها و افزایش نابرابریها هستیم، روز جهانی صلح فرصتی برای تأمل در راهکارهای عملی برای کاهش خشونت و تقویت انسجام اجتماعی و همبستگی ملی فراهم میکند و یادآور میشود که صلح تنها یک آرزو نیست، بلکه مسئولیتی جمعی و همیشگی است.
به همین مناسبت کنفرانس بینالمللی عصر صلح به مناسبت روز جهانی صلح، ۳۰ شهریور ۱۴۰۴ برگزار شد. این نشست که توسط گروه جامعهشناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران و با مدیریت علمی عباس نعیمیجورشری برگزار شد، در چهار پنل و با حضور سخنرانان داخلی و بینالمللی برگزار گردید.
موضوع پنل اول، فلسفه و ساختارهای اجتماعی بود، در این پنل محمدرضا نیکفر فیلسوف ساکن آلمان به بحث فلسفه انتقادی و نسبت آزادی و صلح پرداخت. همچنین عباس نعیمیجورشری، جامعهشناس ساکن ایران، بحث خشونت ساختاری و صلح پایدار را مطرح کرد.
موضوع پنل دوم فرهنگ کنشگری مدنی بود. مقصود فراستخواه، جامعهشناس ساکن ایران، به بحث فرهنگ مدنی و آموزش صلح اجتماعی پرداخت. همچنین مینو مرتاضیلنگرودی، عضو خانه مادران صلح، ساکن ایران، به بحث کنشگری مدنی و صلح پایدار در ایران پرداخت. سخنران بعدی این پنل، پروین شهبازی، روانشناس اجتماعی ساکن هلند بود که موضوع جنبشهای مردم پایه صلح؛ زندگی برای همه را مطرح کرد.
موضوع پنل سوم آموزش و خانواده بود. سعید پیوندی جامعهشناس ساکن فرانسه؛ سعید معیدفر، جامعهشناس ساکن ایران؛ و نیره توحیدی جامعهشناس ساکن آمریکا به ترتیب به بحثهای آموزش و فرهنگ مدنی؛ پایههای صلح پایدار، سرمایه اجتماعی؛ خانواده و صلح پایدار، و برابری جنسیتی و امکانهای صلح در خاورمیانه پرداختند.
پنل چهارم این نشست با عنوان چشمانداز جهانی، و با سخنرانی لطفالله میثمی، فعال سیاسی ملی مذهبی ساکن ایران که در زمینه تجربه جنبشهای ایران و امکان صلح جهانی صحبت کرد، همچنین سخنرانی علیرضا بتهویی، جامعهشناس ساکن سوئد، با موضوع نابرابری اجتماعی و چالشهای صلح پایدار، و نیز سخنرانی عمادالدین باقی، پژوهشگر حقوق بشر در ایران، با بحث حقوق بشر و آشتی ملی، انجام شد. کنفرانس عصر صلح با تأکید بر اهمیت حقوق بشر، آموزش صلح، همبستگی ملی و اصلاح ساختارهای اجتماعی و نهادینهسازی صلح پایدار به کار خود پایان داد. در ادامه خلاصهای از این نشست میآید:
گذر از تعریف منفی صلح به مفهوم مثبت و دگرگونساز
محمدرضا نیکفر،پژوهشگر فلسفه و فعال سیاسی چپگرا در سخنانی با عنوان «ادراکی انتقادی و تحولگرا از مفهوم صلح» گفت: «نام خاورمیانه، درگیریهای مسلحانهی محدود یا گسترده را تداعی میکند. به ندرت سالی میگذرد که در این منطقه تفنگها خاموش باشند. پیشتر میشد در اینجا نیز تعریفی منفی از صلح به صورت نبود جنگ به دست داد و مسئلهی جنگ را در قالب درگیری دو کشور، درگیری در درون یک کشور یا دخالت خارجی و مقابله با آن تقریر کرد.
اکنون موضوع صلح، به موضوع دموکراسی، امنیت عمومی، رشد، و حل جمعی مشکلات زیستمحیطی گره خورده است. باید از تعریف منفی صلح گذر کرد و به تعریفی مثبت از آن رسید. اگر مفهوم مثبت و دگرگونساز آن پا نگیرد، وضع به همین سان که دیدهایم، ادامه خواهد یافت.
نسلها پس از یکدیگر میآیند با آرزوی صلح و امنیت، اما پرسیدنی است که چرا هنوز یک جنبش صلح گسترده و پیگیر در خاورمیانه پا نگرفته است؟ یکی از عوامل اصلی این مسئله، گسترش این پندار در فضای عمومی، که عمدتاً زیر کنترل دولتهاست، میباشد. در این فضا چنین القا میشود که مسئلهی جنگ را تنها با قدرت میتوان حل کرد؛ آن هم با قدرت جنگآور. از این پندار، جز مسابقهی تسلیحاتی، جز تدارک دیدن برای جنگ، و جز رفتن از یک جنگ به سوی جنگی دیگر حاصل نشده است.»
چارچوبی ترکیبی برای تبیین خشونت و صلح در ایران
عباس نعیمیجورشری، جامعهشناس و پژوهشگر تاریخ سیاسی در سخنانش گفت:«این گفتار بر پروراندن یک ایده ترکیبی استوار است که به موجب آن ابعاد نظری و عملی خشونت در جوامع معاصر و بهطور خاص ایران قابل تبیین و تحلیل خواهد بود. این ایده ترکیبی بر آرای یوهان گالتونگ، میشل فوکو و جورجو آگامبن استوار شده است.
گالتونگ با مفهوم خشونت ساختاری نشان میدهد که نابرابریهای نهادی، تبعیضهای حقوقی و محرومیتهای اجتماعی نوعی خشونت پنهان اما پایدار ایجاد میکنند که مانع صلح مثبت میشود. فوکو این تحلیل را با تأکید بر قدرت نهادینه و نرمالسازی هنجارها تکمیل میکند و نشان میدهد چگونه روابط قدرت این خشونت را بازتولید مینمایند. آگامبن نیز با مفاهیم «حیات برهنه» و «حالت استثنا» آشکار میسازد که چگونه برخی گروهها عملاً از حقوق اجتماعی محروم میشوند.
این نگاه نشان میدهد صلح پایدار تنها با کاهش خشونت مستقیم ممکن نیست، بلکه مستلزم اصلاح نهادها و قوانین، بازاندیشی در هنجارها، تقویت جامعه مدنی، آموزش و بازگرداندن حقوق محرومان است. چنین رویکردی میتواند الگویی نظری و عملی برای تحلیل و بهبود وضعیت ایران فراهم کند. محورهای اصلی بحث من این موارد است:«خشونت ساختاری، گالتونگ؛ صلح مثبت و منفی، فوکو؛ قدرت نهادینه و نرمالسازی هنجارها، آگامبن؛ حیات برهنه و حالت استثنا.»
صلح در ایران؛ تلاقی تمدن و فرهنگ مدنی
مقصود فراستخواه، جامعهشناس در سخنانش گفت: گفتمان مسلط در ایران طی چند دهه گذشته، گفتمان منازعه بوده است؛ ستیزهجویی هم با جهان و هم با گروههای اجتماعی پیشرو و تحولخواه در کشور. فارغ از این، نوعی فرهنگ صلحاندیش در حال رشد است. در زیستجهان ایرانی شاهد شکلی از مقاومت اخلاقی و معرفتی برای صلح هستیم که حاصل رشد مغز اجتماعی ایران معاصر است.در ایران همچنان خواست صلح، صدایی اصیل و ریشهدار است؛ صدایی در برابر صدای جنگ و ستیز و نفرت و صدای طرد و دیگریسازی. سرچشمههای این صدا کجاست؟ دستکم دو چیز: امر تمدنی و امر مدنی.
نخست، فکر صلح و «جهانداری» ریشه در خاطرات تمدنی و تاریخی ایران دارد که میل به داد و ستد و گفتوگو با دیگر تمدنها و زیست مسالمتآمیز با جهان را منعکس میکند. ایرانیان بارها در وضعیتهای «ناصلح» قرار گرفتند، ولی همچنان میل به صلح داشتند. جامعهشناسی تاریخی ایران، از سلوکیان تا عرب و مغول و سپس دورههای متأخر استعماری و پسااستعماری، همه شواهدی بر میل به صلح در این سرزمین ارائه میدهد.
دومین خاستگاه صلح اجتماعی در ایران فرهنگ نوظهور مدنی است. تغییر صفات جمعیتی، ظهور گروههای جدید اجتماعی از جمله زنان، جوانان و طبقات متوسط شهری، تحولات پارادایمی و نسلی، و پویایی جریان اطلاعات و شبکههای اجتماعی، همه مولد نوعی شخصیت تازه اجتماعی در دختران و پسران، پدران و مادران است و حیات مدنی نوپدید ایرانی را معطوف به زیست صلحآمیز اجتماعی میکند.
در این مطالعه، انواع پدیدارهای آمادگی برای صلح اجتماعی تحلیل میشوند؛ از سبک زندگی، آموزش زبان، زایش قلمروهای مدنی و صنفی، جنبش ترجمه، مهاجرت، جوشیدن با اجتماع جهانی، جنبشهای نوظهور زیر پوست شهر تا سطح خیابان و راه رفتن مردم در شهر، فهم کثرت، التفات به دیگری و مثالهای متعدد دیگر. امر مدنی در ایران از عقلانیت به فهمانیت و از فهمانیت به شفقت در حال چرخش است. یک نوع بیداری مدنی وجود دارد که میداند: صلح مهمتر از حقیقت است.
صلح، حق انسانی و نقش جامعه مدنی
مینو مرتاضی لنگرودی، فعال سیاسی ملی مذهبی در سخنانش گفت: صلح دیگر نه صرفاً یک آرزو، بلکه بهعنوان یک «حق» معرفی میشود؛ حقی که باید هم در مرزهای ملی و هم در سطح جهانی به رسمیت شناخته شود. صلح زمانی برقرار است که کرامت و عاملیت انسانها حفظ شود و قوانین ملی و بینالمللی از آن پشتیبانی کنند. در صد سال اخیر، ایرانیان همواره درگیر جنگهایی تحمیلی بودهاند؛ جنگهایی که آغازگرشان نبودهاند اما آثار سنگین آنها نسل به نسل منتقل شده است. خانوادههای ایرانی، از مادربزرگها تا نوهها، تجربه زیستن در دل جنگ را با خود حمل میکنند.
برای بسیاری از مردم، جنگ هرگز تمام نمیشود؛ چراکه داغ از دست دادن عزیزان یا آسیبهای جسمی و روحی تا پایان زندگی با آنان همراه است. امید در چنین شرایطی مهمترین ابزار بقاست. امید نه یک احساس زودگذر، بلکه فلسفهای برای ادامه زندگی است؛ این امید است که به مردم امکان میدهد شرایط سخت را بپذیرند اما در برابر آن تسلیم نشوند و راهی برای عبور پیدا کنند. تجربه جنگهای اخیر نشان داده است که مردم، هرچند عاملی در آغاز جنگ ندارند، در جریان بحران عاملیت تازهای پیدا میکنند؛ با همبستگی و خلاقیتهای جمعی راههای تابآوری میآفرینند.
درجنگ دوازدهروزه اخیر در حالی که جامعه با شکافهای سیاسی و اجتماعی روبهرو بود، مردم در لحظه خطر این اختلافها را کنار گذاشتند و با درک این واقعیت که همگی بر قایق واحدی به نام ایران سوارند، برای دفاع از سرزمین متحد شدند. این همبستگی عاطفی، علاوه بر افزایش تابآوری، امیدی تازه به جامعه بخشید. در این بین نقش جامعه مدنی پررنگ است.
فعالان مدنی توانستند با راهاندازی کمپین «زندگی برای همه، جنگ برای هیچکس» فضای عمومی را از افتادن به دام جنگطلبی دور کنند و پس از پایان جنگ تلاش کنند همبستگی عاطفی دوران بحران را به همبستگی پایدار و نهادی تبدیل کنند. با این حال، دشواریهای این مسیر همچنان وجود دارد؛ از جمله بیاعتمادی میان مردم و ساختارهای سیاسی، سختی جمع کردن مردم در تشکلهای داوطلبانه و غلبه ادبیات هیجانی و رادیکال بر فضای اجتماعی.صلح را نباید به یک تاکتیک مقطعی فروکاست.
صلح یعنی کنار گذاشتن دشمنسازیها و هویتهای مبتنی بر غیریت. کنشگران مدنی باید تلاش کنند این نوع نگاه را در زندگی روزمره مردم بگنجانند. روایتهای مردمی از تجربه جنگ، خشونت، فقر یا مشکلات اجتماعی میتواند کمک کند تا ابعاد تازهای از صلح کشف و مستندسازی شود. حتی اگر تعداد کنشگران صلحخواه اندک باشد، همین افراد میتوانند نقطه اتصال امروز بحرانی به فردایی سرشار از امید و امنیت شوند. جامعه مدنی ایران این توانایی را دارد که بستری برای پرورش بذر صلح، امید و زندگی شایستهتر باشد.
تجربه جنبشهای صلح و چالش دو بینش امنیتی
پروین شهبازی، روانشناس اجتماعی در سخنانش به تجربه شکلگیری و گسترش جنبشهای صلح پس از جنگ جهانی دوم در هلند پرداخت و با اشاره به انواع صلح و گروههایی که در تلاش برای ایجاد آن هستند ـ از جمله نظامیان، دیپلماتها و کنشگران اجتماعی ـ به تفاوت برقراری صلح و امنیت دولتمحور و جامعهمحور اشاره کرد.وی توضیح داد: «این دو رویکرد بازگوکنندهی چالش میان دو بینش هستند: برقراری امنیت با نگرش دولتی که بر تسلط میلیتاریستی استوار است، و نگرش پاسیفیستیِ جنبشهای جامعهمحور که خواستار لغو نهادهای نظامی و استفادهنکردن از خشونت فیزیکی برای دستیابی به اهداف سیاسی، اقتصادی یا اجتماعیاند.با توجه به اوجگیری گفتمان جنگطلبانه و وجود جنگهای جاری، شاهد پیدایش جنبشهای صلح نو هستیم.»
آموزش، رکن اساسی در پرورش فرهنگ صلح
سعید پیوندی، جامعهشناس در بیاناتش با رویکرد جامعهشناختی تأکید کرد:«هیچ فردی فرهنگ صلح را از کسی و جایی به ارث نمیبرد و آموزش مداوم نسلهای گوناگون در یک جامعه نقش اصلی را در شکل دادن و ارتقای این فرهنگ ایفا میکند.برای بحث دربارهی چهارچوبها و محتوای آموزش صلح ابتدا باید به این پرسش پرداخت که به چه چیزی صلح گفته میشود؟ درک امروزی از این مفهوم، صلح را صرفاً به شرایطی که در آن جنگ و درگیریهای خشونتآمیز وجود ندارد فرو نمیکاهد.
فرهنگ صلح مجموعهای از ارزشها، نگرشها، سنتها، رفتارها و شیوههای زندگی است که بر احترام به زندگی، پایاندادن به خشونت، و ترویج گفتوگو و تفاهم در میان افراد، گروهها و ملتها استوار است.وجود سرکوب، تبعیضها و نابرابریهای جنسیتی، قومی، دینی و خشونت نمادین و نهادی علیه گروههای اقلیت، تهدید دائمی برای صلح اجتماعی به شمار میروند.
با توجه به تجارب جهانی آموزش صلح، این آموزش به سه سویه توجه دارد: نخست بُعد شناختشناسانه شامل دانش تاریخی و حقوقی، دوم مهارتهای عملی همچون تفکر انتقادی، همفهمی بینفرهنگی، گفتوگو و مقابله با کلیشهها و تعصب، و سوم ارزشها و نگرشها از جمله کرامت انسانی، رواداری، پذیرش تفاوتها، مسئولیتپذیری اجتماعی، چندصدایی و دموکراسی.آموزش رسمی، از کودکستان تا دانشگاه، اصلیترین فضای تربیت نسل جوان و آشناکردن آن با مبانی فرهنگ صلح به شمار میرود.
اما آموزش صلح باید فراتر از جوانان، همه نسلها در جامعه را دربرگیرد. رسانهها، سازمانهای فرهنگی و مدنی، دانشگاهیان، روشنفکران، هنرمندان، کنشگران و نخبگان سیاسی و اجتماعی میتوانند به بازیگران اصلی ترویج و ارتقای فرهنگ صلح تبدیل شوند.در ایران فرهنگ صلح هنوز به یک دغدغه ملی تبدیل نشده و این شاید مهمترین پیامی است که نسل ما از فراز همه تجربههای گذشته باید به جامعه و نسل جدید منتقل کند.
سرمایه اجتماعی راهی به سوی صلح پایدار
سعید معیدفر، جامعهشناس در سخنانی با اشاره به دیدگاههای فیزیک و نظم حاکم بر جهان گفت:«بر اساس اندیشههای فیزیک و رویکردی که فیزیک دارد، جهان تماماً دارای قوانین و نظمی است که همه امور را در بر گرفته است. اما جهان انسانها همیشه شاهد جنگها و خشونتهای فراوان بوده است؛ جنگ میان اقوام، قبایل و امپراتوریها در خارج از مرزها و خشونت میان افراد، گروهها و دستهجات در داخل مرزها. عصبیت مبتنی بر جبر اجتماعی موجد جنگ در داخل مرزهاست و ارادهگرایی بیحدوحصر نیز موجد هرجومرج و شدت یافتن خشونت در داخل مرزها. به نظر میرسد در جهانی وارد شدهایم که با تقویت سرمایه اجتماعی، تعادلی میان جبرگرایی و ارادهگرایی برقرار میشود و میتوان از اجتنابناپذیر بودن جنگ و خشونت احتراز کرد و به صلحی پایدار رسید.
با توجه به تحولات قرن بیستم به تدریج در این دوره و پس از جنگ جهانی دوم ایدههایی مطرح شد مبنی بر اینکه باید تلفیقی میان جبرگرایی پیشین و ارادهگرایی جدید به وجود بیاید. اولین نشانههای آن را در خود پارسونز داریم. او مطرح میکند که یک نظام اجتماعی باید به سه امر توجه داشته باشد: عقلانیت، ارادهگرایی و ایستارهای ارزشی. پارسونز هشدار میدهد که نباید با ارادهگرایی به سوی فردگرایی کشیده شویم. اگر کل حیات اجتماعی بر اساس ارزشهای فردی و فردگرایی شکل بگیرد و اشخاص مستقل از ارزشها و تصمیمات دیگران تصمیم بگیرند، نتیجه چیزی جز هرجومرج کامل نخواهد بود و این امر با صلح در تضاد است.
در بحث عقلانیت نیز بر خلاف تصور رایج که آن را انتخاب از میان همه گزینهها میدانیم، پارسونز توضیح میدهد چنین عقلانیتی محال است، زیرا نیازمند علم کامل است؛ در حالی که این علم کامل در دسترس نیست. افزون بر آن، پیشنیاز چنین عقلانیتی رها شدن فرد از جامعه است، که امری ناممکن به نظر میرسد. یک فرد بر اساس سرمایه اجتماعی که دارد، در کنار سرمایه مادی و انسانی میتواند در جهت پیشرفت خود و جامعه گام بردارد. بر اساس یافتههای کلمن، سرمایه اجتماعی یک شیء واحد نیست بلکه مجموعهای از عوامل است که دو ویژگی مشترک دارند: همه آنها جنبهای از یک ساخت اجتماعیاند و کنشهای معین افرادی که در درون ساختار هستند را تسهیل میکنند.
این عوامل جبر نیستند بلکه امکانات انتخابیاند که اگر وجود نداشته باشند، فرد با اتکا به سرمایه مادی و انسانی نمیتواند به پیشرفت خود و جامعه کمک کند. بر همین اساس، فرد میتواند با تکیه بر اجزای سرمایه اجتماعی همچون اعتماد و مشارکت، فرصتهای خود و جامعه را ارتقا دهد. اگر در یک جامعه میزان اعتماد اجتماعی بالا باشد و یا زمینه مشارکت مدنی فراهم شود، این خود یک سرمایه بزرگ است که هم به پیشرفت فردی کمک میکند و هم فضای مساعدی برای پیشرفت جامعه ایجاد خواهد کرد. به نظر میرسد با چنین تعبیری از سرمایه اجتماعی، پارادوکس میان جبر اجتماعی و ارادهگرایی کاهش مییابد و بنابراین سرمایه اجتماعی میتواند به عنوان رویکردی نوین مطرح شود که بشریت امروز با تکیه بر آن به صلح پایدار دست یابد.
صلح واقعی: فراتر از نبود جنگ
نیره توحیدی، جامعهشناس در سخنانی گفت: به گفته پژوهشگران حوزه بینالملل، جنگ عبارت است از خشونت سازمانیافته میان گروههایی از مردم. در اینجا کلمه «مردم» ابعاد جنسیتی جنگ و اثرات متفاوت و نقشهای متفاوت در جنگها توسط مردان و زنان را نامرئی میسازد؛ از طرف دیگر، ما را متوجه این واقعیت میکند که جنگ یا صلح صرفاً در روابط بینالملل مطرح نیست، بلکه جنگهای درون یک ملت و جنگهای داخلی نیز وجود دارند. وقتی صلح داخلی وجود نداشته باشد، میتوان شاهد جنگ سرد یا حتی جنگ گرم و خونین میان یک ملت و دولت بود.
صرف نبود جنگ به معنای وجود صلح نیست و هر نوع صلحی هم نشانه آرامش، رضایت و امنیت برای اکثریت مردم نیست. تنها صلح واقعی است که همراه با آزادی، عدالت، رضایت عمومی و حس امنیت باشد. در بسیاری از صلحها، چه در مناقشات بینالمللی و چه داخلی، اختلافات حل نشده باقی میمانند و فقط مدیریت میشوند؛ یعنی در همه مناسبات به ظاهر رها از جنگ، به حل مناقشه نمیرسیم بلکه حداکثر مدیریت مناقشه حاکم است.
بر همین اساس با توجه به تجربههایی در خاورمیانه میتوان پرسید: آیا درست است که مردان آغازگر جنگها و گرداننده آنها بودهاند و زنان صلحطلب و معترضان اصلی جنگ بودهاند؟ آیا جنگها و مناقشات خشن و خونین بشری ربطی به جنسیت و نابرابریهای جنسی و جنیستی دارند؟ آیا نقشها و اثرات مستقیم و غیرمستقیم جنگ برای زنان و مردان متفاوت است؟ به طور کلی، ابعاد جنسیتی جنگ و صلح کدامند؟ و آیا نبود جنگ به معنای وجود صلح است؟
ریان آیسلر، نویسنده و کنشگر ضد جنگ در کتاب معروف خود به نام «جام و تیغه» چهار سنگبنا برای صلح معرفی کرده است:«1-دوران کودکی: دورهای حیاتی که انسان اولین تجربیات خود را کسب میکند و نگرش آینده او شکل میگیرد.2-روابط و مناسبات جنسی وجنسیتی: مناسبات کودکان،نوجوانان و بزرگسالان در خانواده و جامعه باید صلحطلبانه باشد.3-روابط اقتصادی و ساختارهای قدرت مالی توزیع منابع و ثروت عادلانه و منصفانه ازعوامل مهم درساخت صلح است.4-روایتها،گفتمانها و زبان داستانها، اسطورهها وسیستم ارزشی ملتها تعیین میکنند که فرهنگ مشارکت ومراقبت تقویت شودیا فرهنگ رقابت و سلطهجویی.در خاورمیانه هنوز با فرهنگ صلح فاصله زیادی داریم.
مبنای صلح، برابری و دیگرپذیری است
لطفالله میثمی، فعال سیاسی ملی مذهبی در سخنانی تأکید کرد: «مبنای صلح، برابری و دیگرپذیری است. تا برابری وجود نداشته باشد، صلح محقق نخواهد شد. در این راستا به بررسی چند نمونه تاریخی پرداخته است.
جنبش ملی شدن نفت ایران، جنبشی اثرگذار در ایران، خاورمیانه و حتی جهان بود. مصدق روزی که نفت را ملی کرد در صحبتهایش اعلام کرد که نفت را بهنام صلح جهانی ملی میکند. چرا نفت ملی مبنایی برای صلح است؟ زیرا نفت وقتی در دست جریانهای غیردموکرات و غیرملی است، نیاز به حفاظت دارد. محاسباتی انجام شده و نشان میدهد که هزینه حفاظت از نفت، بیش از هزینه استخراج نفت است.
حفاظت از نفت نیاز به اسلحه دارد و انباشت اسلحه، سرکوب را درپی خواهد داشت. سرکوب و اسلحه تنها ناامنی چاههای نفت را نشانه نخواهد رفت بلکه همانطور که در رژیم شاه دیدیم، سینه همه فعالان سیاسی و اجتماعی را نشانه خواهد رفت. مصدق سعی کرد این مثلث را بشکند و جنبشهایی که در پی کودتا علیه مصدق ایجاد شد، همه برای شکستن این فضا بود. در صدر اسلام هم پیامبر اکرم در دورانی که ابرقدرتهای ایران و روم، سرگرم آتشافروزی و جنگ و توسعهطلبی بودند، با شعار سلام و صلح دعوت خود را آغاز کرد. مبنای صلحخواهی پیامبر، برابری تمام انسانها در برابر خدا بود که نتایج شگرفی دربر داشت.
بنای صلح جهانی و ایرانی میتواند به رسمیتشناسی و مشارکتخواهی از همه افراد و کشورها باشد. در ایران همه مشارکت کنند تا صلح ایجاد شود و در جهان، با حذف تبعیضهای فراوان فعلی، همه کشورها به بازی گرفته شوند تا صلح ایجاد شود.
بحران هژمونیک و تهدید پوپولیسم در ایران
علیرضا بتهویی، جامعه شناس در سخنانی گفت: پوپولیسم در شرایطی ظهور میکند که نظام سیاسی موجود نتواند مطالبات متنوع مردم را جذب کند و مشروعیت خود را از دست بدهد. در چنین “بحران هژمونیک”، جامعه به دو قطب تقسیم میشود: «ما مردم» در برابر «آنها حاکمان». نمونههای روشن آن در اروپا و آمریکا پس از دهه ۱۹۹۰ دیده شد؛ جایی که سیاستهای نئولیبرالی نابرابری و نارضایتی گسترده ایجاد کرد و پوپولیستهای راست افراطی با راهحلهای سادهانگارانهای چون اخراج مهاجران و نادیده گرفتن بحران محیط زیست توانستند قدرت سیاسی بگیرند. ویژگی مشترک این جریانها ادعای نمایندگی همه مردم، نفی پلورالیسم، دشمنسازی دائمی و تکیه بر رهبر کاریزماتیک است که در نهایت به اقتدارگرایی و استبداد منتهی میشود.
در سال ۱۳۸۴، محمود احمدینژاد با شعار عدالت و بازگشت به آرمانهای انقلاب موجی تازه از پوپولیسم مذهبی را رقم زد اما در عمل با فساد گسترده همراه شد و سرانجام افول کرد. از این رو، امکان بازگشت پوپولیسم مذهبی در ایران امروز بعید است.
با این حال، کشور دوباره درگیر بحران هژمونیک است. ناکامی سیاستهای داخلی و خارجی، فساد و استبداد، خطر جنگ و تحریمهای شدیدتر را پررنگ کرده است. در چنین شرایطی، امکان ظهور پوپولیسم ناسیونالیست-سلطنتطلب مطرح میشود، هرچند فقدان تشکیلات و رهبری کاریزماتیک در داخل مانع اصلی آن است. راه برونرفت از این وضعیت تغییر پارادایم حکمرانی است. مذاکره و دیپلماسی فعال، کاهش نقش نظامیان در اقتصاد، شایستهسالاری، تقویت انسجام ملی، آزادی زندانیان سیاسی و گشودن فضای رسانهای مسیر دستیابی به صلح و ثبات پایدار است؛ در غیر این صورت، تداوم سیاستهای موجود کشور را به سمت فلج عمومی و انفجارهای اجتماعی سوق خواهد داد.
آشتی ملی و حقوق بشر؛ محور صلح پایدار
عمادالدین باقی، پژوهشگر حقوق بشر در سخنرانی خود گفت:«صلح را میتوان در سه سطح «صلح با خود»، «صلح با دیگری» و «صلح با جهان» تعریف کرد و آشتی ملی در سطح دوم، یعنی صلح با دیگری، معنا پیدا میکند. به باور او، بدون صلح با خود نمیتوان به صلح با دیگری و بدون صلح با پیرامون به صلح با جهان رسید و حقوق بشر بهعنوان زیرساخت کلیدی این مسیر عمل میکند.
صلح منفی تنها به نبود جنگ محدود است، در حالی که صلح مثبت دارای زمینهها و زیرساختهای پایدار است و آموزش و تثبیت حقوق بشر یکی از مهمترین عوامل تثبیت صلح است. با وجود سازمان ملل و تلاشهای فراوان در حوزه حقوق بشر، جنگهای متعددی رخ داده است. اما همین نهادها از شدت و گستره جنگها کاستهاند و اگر تلاشهای صلح و حقوق بشر نبود، جهان امروز بسیار خطرناکتر بود.
ریشه گسستهای موجود میان مردم و حاکمیت، نقض حقوق بشر و حقوق شهروندی است. مردم ایران با هوشیاری در برابر متجاوزان در جنگ دوازده روزه اخیر علیه ایران ایستادند، اما این تجربه نشان داد که برای مقابله با تهدیدها بیش از پیش به همبستگی ملی نیاز داریم و این همبستگی تنها با آشتی ملی امکانپذیر است. آشتی ملی به معنای ترمیم شکاف میان حاکمیت و مردم است و تحقق آن تنها با رعایت حقوق بشر و اصول قانون اساسی میسر است. حقوق بشر میتواند مهمترین زمینه برای تقویت انسجام ملی و حفظ ایران باشد و مسئولان باید این واقعیت را در تصمیمگیریهای خود مدنظر قرار دهند.