پروپاگاندای تاریکخانه
برداشتی از حضور پرویز ثابتی در تجمع اپوزیسیون خارج از کشور
برداشتی از حضور پرویز ثابتی در تجمع اپوزیسیون خارج از کشور
«بعد از انقلاب، اشرف به وسیله دکتر احمد قریشی برای من پیام فرستاد که او را ملاقات کنم تا ببیند چه کارهایی من میتوانم علیه جمهوری اسلامی انجام دهم....پاسخ دادم:«آن زمان که من امکانات و تانک و مسلسل داشتم والاحضرت نگران خدشه وارد شدن به حقوق بشر مخالفین بوده و با اشاره من به امکان استفاده از تانک و مسلسل بر من تاختید، اکنون که فرصت را از دست دادهایم، تصور نمیکنم بتوانم کمک موثری در اجرای برنامههای والاحضرت داشته باشم.» استفاده از تانک و مسلسل برای مقابله با اپوزیسیون و معترضان در زمان شاه پیشنهادی بود که پرویز ثابتی، مدیرکل اداره سوم سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) آن را برای حفظ حکومت پهلوی مطرح کرده بود. ثابتی دومین شخصیت امنیتی پس از نعمتالله نصیری، ارتشبد نیروی زمینی شاهنشاهی و سومین رئیس ساواک بود که مردم چهره او را میشناختند آن هم پس از گفتوگوی تلویزیونی در سال 48 و شهرتی که در پی آن با عنوان «مقام امنیتی» پیدا کرده بود، همان نامی که چریکهای فدایی با پسوند «ابروکمانی» از آن یاد میکردند و در مطالب داخلی او را «بنیانگذار اعترافات تلویزیونی» هم مینامند که با حضور در چنین برنامهای آمده بود بر اعترافات اجباری زندانی سیاسی «پرویز نیکخواه» نظارت کند. حال نام ثابتی بار دیگر و آن هم طی روزهای اخیر به دلیل حضورش در تجمع اپوزیسیون خارج از کشور پس از نشست چهره های آنها در دانشگاه جورج تاون به میان آمده است.
اهمیت گفتوگوها و خاطرات ثابتی
ادعاهای ثابتی درباره عملکرد ساواک، نبود شکنجه در این سازمان و مخالفت او با چنین اقداماتی که در کتاب «در دامگه حادثه» (مجموعه گفتوگوهایی درباره خاطرات او) با این جملات همراه بوده که:«من همانطوری که گفتم با شکنجه و هرگونه اقدام غیرقانونی مخالف بودم و تا آنجا که در توان داشتم از آن جلوگیری میکردم» یا در مصاحبهاش چنین گفته شده که ««بنده همیشه به سهم خودم با شکنجه که یک چیز غیرقانونی بود مخالفت کردهام و چون حقوق خوانده بودم به سهم خودم همیشه با هرچیزی که منجر به شکنجه شود مخالفت کردهام و هیچوقت هم خودم نه شکنجه دیدهام و نه بازجویی کردهام.» بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است؛ از جدل لفظی که در پی ادعای بهروز وثوقی به تهدید شدنش توسط این «مقام امنیتی» یا سخنان مسعود کیمیایی درباره بازجوییاش توسط او برای ساخت فیلم «گوزنها» مطرح شده بود تا ادعای برخی چهرههای سیاسی و مذهبی که طی دهه پایانی حکومت پهلوی بازداشت، بازجویی و به زندان افتادهاند و از این بازجوییها، دیدارها و شکنجهها سخن گفتهاند و او پاسخاش مثلا این بود که «برای وثوقی متاسفم، او را تابهحال ندیدهام، شخصیت پایینی دارد» و یا «من در تمام
دوران حدود 20 سال خدمتم در ساواک حتی یک نفر هم بازجویی نکردهام و فقط با چند نفر مانند نیکخواه، دکتر لاشائی و دکتر پارسینژاد برای انجام مصاحبه تلویزیونی ملاقات کردهام و با چند نفر نیز برای دادن تامین (که در صورت همکاری و دادن اطلاعات) آزاد شده و مورد تعقیب قرار نخواهند گرفت، صحبت کردهام که از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمیکند». به هر حال این روزها که عکس ثابتی در جمع اپوزیسیون خارج از کشور به چشم آمده با تورق در روزنامهها و گشتن و جوریدن خبرگزاریها اطلاعات قابلتوجهی از این شخصیت و عملکرد او در سالهای حضورش در ساواک که قریب به 20 سال از عمر کاریاش است و تصمیمات و اظهارنظراتش تا زمانی که با نام مستعار «عالیخانی» در 9 آبان 57 از کشور خارج میشود؛ بهدست میآید. با این حال سخنان ثابتی طی این سالها چند نکته اساسی دارد که حضورش در این جمع را با نگرانیهای بیشتری همراه میکند. ثابتی در گفتوگوهایش در کنار اینکه همچون حضور تلویزیونیاش در سالهای حکومت پهلوی که بهدنبال به رخ کشیدن ابهت ساواک است، سخنانش چند ویژگی دیگر دارد.
از خاطرهنویسی چهرههای سیاسی بیش از هر چیزی انتظار شفافسازی حوادث، تصمیمات و رخدادها و ایجاد یک سند صادق وجود دارد و طبیعتا در تاریخنگاری و استنادات تاریخی بین اظهارات شفاهی با شواهد عینی و مکتوب معمولا شواهد عینی و مستندات ملموس ارجحیت دارد. حال در خاطراتی که از سوی این چهره سیاسی امنیتی پهلوی مطرح شده با وجود مستندات عینی و ملموس و شواهد و مشاهدات موجود درباره شکنجه در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری و ساواک که او مسئول نخست اداره کل سوم ساواک و زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری بود، این بعد واقعگویی استناد نمیشود، بهعبارتی خاطرهگویی او با دروغ همراه بوده است و بیش از اینکه به دنبال ثبت ورق زرینی برای شفافسازی حوادث آن زمان باشد، دست به تطهیر عملکرد ساواک و حکومت پهلوی زده است و همچنان خاطراتش در چارچوب رقابتها و مقابلات سیاسی است تا واکاوی و افشاگری.
شخصیتی که از پرویز ثابتی در این مجموعه خاطرات و اظهارات بهدست میآید؛ بیشباهت به چهرههای امنیتی تیپیکال جوامع دیکتاتوری نیست. چهرههایی در کشورهایی مانند لیبی، سوریه، عراق سابق که مثلا در برابر انتقاد نهادهای بینالمللی به نقض حقوق بشر با رسانهها گفتوگو میکنند و از حکومت و دولتشان دفاع میکنند و راه دفاعشان هم همین تکذیب است، بدون توجه و حتی نگاه به استنادات طرف مقابل. اگرچه ثابتی در گفتوگوهایش نقطه ضعف حکومت پهلوی را توجه به برنامههای فضای باز سیاسی و حقوق بشری آمریکا میداند که با آمدن کارتر در کشورهای دیگر پیگیری میشود و به موجبش حکومت پهلوی حاضر به پذیرش «صلیب سرخ» در ایران و بازدید از زندانها میشود و این دفاع را با نقضی این چنین همراه میکند. البته او بسیار تلاش بر تحلیلگری دارد و چون «مغز متفکر ساواک» شناخته میشده هم مانند بسیاری چهرههای امنیتی تحلیلهایی مبتنی بر مجموعه اطلاعاتی که در اختیارش است، همواره مطرح میکند اما او هم مانند بسیاری از همین چهرهها با قطع این اسناد تحلیلهایش ضعیف و بیربط میشود. چنانچه بعید است برداشت درستی از ایران کنونی و معترضان حاضر در ایران داشته که در چنین تجمعی حضور پیدا کرده است.
اهمیت حضور ثابتی در تجمع اپوزیسیون خارج از کشور
برگرفته از این اظهارات و این خاطرات، شما شخصیتی میبینید که همچنان بر عملکرد خود افتخار میکند و نقش خود را در سرکوبهای پیش از انقلاب و بازداشتها که حتی در برابرش شاه هم مقاومت و مخالفت کرده است، ارج مینهد. مثلا او گفته است که میخواسته « 1500 نفر» را درخرداد 1357 بازداشت کند و شاه مخالفت میکند و این رقم «به 300 نفر» میرسد یا او میخواسته دستش را در سرکوب باز بگذارد اما چنین نمیشود و شاه در نهایت او را به خارج از کشور میفرستد.
بر اساس همین اسناد که صرفا در میزانی میان سخنان او و مستندات تاریخی قرار گرفته است؛ دفاعیات او پس از سهچهار دهه از عملکرد ساواک و حکومت پیشین و تکذیب بخشی از واقعیت و افتخار به تلاشش برای سرکوب حداکثری و سخت برای خود اپوزیسیون هم باید مهم باشد، به ویژه اگر قرار باشد او و همفکران او را جدی بگیرند. برخی گروههای اپوزیسیون نیز پیش از این از رضا پهلوی خواسته بودند که پیش از هر حرکتی به نقد دوران پهلوی و پذیرش اشتباهات دست بزند. پیشنهاد موثری برای همه جریانهاست که میخواهند «طرح نو» در اندازند.
همین موارد برای نگرانی از رشد این نوع اپوزیسیون یک حکومت برای مردم آن کشور و جریانهای معترض و حتی کشورهای پیگیری حقوق بشر کافی است. بالاخره آنهایی که در جورج تاون حضور داشتند، میخواستند ویترینی برای عرضه آنچه در چنته دارند، به نمایش بگذارند و باغ سبزی از پس تغییرات مورد نظرشان به جهان و مردم نشان دهند اما حضور این چهره در تجمع حامیان آنها و اپوزیسیون با شناختی که از او وجود دارد و سخنانی که نشان از کمترین تغییرات او در این چهار دهه گذر از حکومت پهلوی داشته است؛ بیشتر بیانگر آن است که بخشی از این حضورها «پروپاگاندای تاریکخانه»ای دیگر است؛ نه آن باغ سبزی که سخن از انواع آزادی میآورد از آزادی اجتماعی تا آزادی بیان و آزادی سیاسی. از طرف دیگر این موضوع برای حکومتهای جهان هم مهم خواهد بود؛ چنانچه اگر همانطور که ثابتی در خاطراتش میگوید که کشورهایی مانند آمریکا به انقلابیون کمک کردهاند که حکوت را تغییر دهند آن هم در مسیر آزادیهای مدنی مدنظر کارتر، پس این دولتها در ریسک بازگشت به این گذشته باید توجه داشته باشند. ثابتی گفته بود:«پس از روی کار آمدن کارتر او گفته است «من گزارشی تهیه کردم که «مخالفین دارند، هر
روز امیدوارتر میشوند و ما باید پیشبینی همه حوادث اجتماعی را به عمل آورده و عوامل و عناصر مرتبط با آمریکاییها را به عمل آورده و عوامل و عناصر مرتبط به آمریکاییها را تحت مراقبت قرار دهیم.» شاه ابتدا گفته بود «این ترس و سوءظن غیرمنطقی و بیپایه و اساس است و آنها دیوانه نیستند به عملی علیه رژیم دست بزنند» ولی پس از یک هفته دستور داد «شناسایی و مراقبت از عوامل آمریکا را انجام دهید!».» اینکه کشورهای غربی چقدر با این اپوزیسیون تا الان همراهی کردند، قطعا قابل توجه است، اما مطمئنا اگر واقعیات جامعه ایران را بدانند میفهمند که ایرانیها دنبال عقبگرد نیستند و حضور این چهرهها در چنین تجمعی تهدیدی بر حرکت رو به جلو در ایران است.