توسعه و جهاناندیشی
یکی از اساتید میگفت:«اگر مسئولین دو ویژگی داشتند، شرایط کشور فرق میکرد؛ اول اینکه در دانشگاه تحصیل و دوم اینکه در خارج از ایران زندگی میکردند.» برایم دانشگاهی بودن قابل هضم بود اما خارج زندگی کردن را نمیفهمیدم تا آنکه بهدلیل شغلی مجبور به اقامت در خارج از کشور شدم. آنجا بود که دانستم وقتی انسان خارج از گود باشد، چه نکاتی را متوجه میشود.

حمید روشنائی/کارشناس روابط بینالملل
یکی از اساتید میگفت:«اگر مسئولین دو ویژگی داشتند، شرایط کشور فرق میکرد؛ اول اینکه در دانشگاه تحصیل و دوم اینکه در خارج از ایران زندگی میکردند.» برایم دانشگاهی بودن قابل هضم بود اما خارج زندگی کردن را نمیفهمیدم تا آنکه بهدلیل شغلی مجبور به اقامت در خارج از کشور شدم. آنجا بود که دانستم وقتی انسان خارج از گود باشد، چه نکاتی را متوجه میشود. وقتی در فضای دیگری تنفس میکنی بسیاری از ذهنیتهایت میشکند. در آنجاست که میفهمی ما محور جهان نیستیم و کشورهای دیگری هم هستند که مردمانی دارند با فرهنگ و آداب و مذهب دیگر. آنجاست که میفهمی هنر فقط نزد ایرانیان نیست و دیگران هم هنری دارند که برای خودشان و سایرین با ارزش و قابل احترام است.
جهاناندیشی یک موضوع جدید نیست. این عبارت «جهانی بیاندیشید و محلی عمل کنید»” (Think globally, act locally) یک اصطلاح فراگیر است و برای آن کنفرانسها برگزار و سخنرانیها شده است. حتی مواردی که نیاز به جهاناندیشی در آن وجود دارد مانند محیط زیست، آموزش، تجارت و کسب و کار و... موضوعاتی هست که بسیاری از اندیشمندان جهان را به خود مشغول کرده است. دیگر همه میدانند که نمیشود در یک روستا، مزرعهای را آتش زد و دودش در چشم همه دنیا نرود. تغییر آب و هوا و آلودگی جو یک موضوع جهانی شده و مسئولیت پذیرفتن در قبال آن، به سرفصل سمینارهای بزرگی تبدیل گشته و توافقات جهانی را به همراه داشته است.
اما آنچه برای ما مهم است اینکه چقدر میبایست جهانی بیاندیشیم؟! چه میزان خودمان را متعلق به جهانی بدانیم که در آن زندگی میکنیم؟ و اگر بخواهیم در این دنیای رقابتها، توسعه پیدا کنیم چه مقدار باید جهانی باشیم؟ متاسفانه سالهاست که بهدلایل مختلف سهم خودمان را از دنیا جدا کردهایم. با وجود آنکه میدانیم دین اسلام یک دین جهانی میباشد و قرار است همه جا را فرا بگیرد و بهرغم آنکه مدعی انتظار ظهور مهدی موعود و حکومت جهانی او هستیم اما حصاری از شیعه و ایرانی بودن به دور خودمان کشیدهایم و سهممان را جدا نمودهایم که ما را در گذشته، باقی گذاشته است.
اما اگر کشور و ملتی بخواهد به حیاتش ادامه دهد و نابود نشود، باید توسعه یابد و برای توسعه یافتن میبایست در جهان امروز زندگی کند و حرفی برای گفتن داشته باشد. نمیشود در پشت مرزهای ذهنی و جغرافیایی محصور باشی و مدعی پیشرفت و توسعه گردی. توسعه یافتن یعنی بزرگ شدن و رشد کردن مانند نهالی که میخواهد برای خودش ریشه بدواند و شاخه و برگ دهد. قصد دارد روی زمین جایی باز کند و به آفتاب برسد.
توسعه در فرهنگ معین به معنای فراخ کردن و گستراندن، آمده است. این به مفهوم آن است که توسعه یک کشور در همه ابعاد آن (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) یک گسترش است و برای آن نیاز به وسعت بیشتری دارد. بهقول سعدی علیهالرحمه:
یا مکن با پیلبانان دوستی... یا بنا کن خانهای در خورد پیل
اگر دولت و مردمی بهدنبال توسعه هستند نمیتوانند با تفکری محدود و محلی به فکر ساختن آینده باشند. دولتمردانی مانند پادشاهان اواخر حکومت صفوی و قاجار نمونه حاکمانی بیخرد بودند که نمیتوانستند فراتر از قبیله و طایفه خودشان فکر کنند و غافل از جهان پیرامونشان بودند. زمانی که اروپا در حال انقلاب صنعتی و توسعه بود، نقل میکنند که فتحعلیشاه از سفیر کبیر بریتانیا سوال نمود. «میگویند اگر 200 متر بکنیم به ینگه دنیا (آمریکا) میرسیم؟!»
در دنیای امروز که سرعت تغییرات لحظهای گردیده و جهان آنقدر کوچک شده که دیگر نمیتوان آن را حتی دهکده جهانی دانست و بیشتر شبیه خانهایست که با دیجیتال به هم وصل شده است، وجود هر تفکر کوتهبینانهای نهتنها به توسعه نمیرسد بلکه فاجعهایست که کشورها را به قهقرا میکشاند و سرنوشت تلخی را برای مردمان آن رقم میزند...