عصر جدید اعتراض
بررسی سیر تحولی اعتراضات سراسری در ایران/ ۱۳۷۸ تا ۱۴۰۱
بررسی سیر تحولی اعتراضات سراسری در ایران/ 1378 تا 1401
طی روزهای اخیر، خیابانهای کشور روزهای آرامتری را در مقایسه با 40روز ابتدایی اعتراضات سراسری سپری میکند و آرامشی نسبی به شهرها برگشته؛ آرامشی که مبهم و نامعلوم است و هنوز قطعیبودناش مشخص نیست. آرامش خاکستری ایجاد شده، البته میتواند فرصت مناسبی برای اندیشیدن و پرداختن به مسائلی بنیادی در قبال این حوادث باشد تا شاید از دل تحلیلهای آن راهحلی برای مشکلات که از معضل گذشته و به سمت بحرانی شدن حرکت میکند؛ تبیین شود. سعید حجاریان در یادداشت «چه پی فکندن در سیلبارِ این بندر؟» به موضوع قابلتأملی مرتبط با این روزها میپردازد. او در این یادداشت مینویسد: «نیمنگاهی به مواضع، کنشها و واکنشهای صحنه اعتراضی نشان میدهد مطالبات معوق که سابقاً صبغه سیاسی و بعضاً سیاستی داشتند، اینک پوست انداختهاند و در شعارهای غیرجدلی و همهشمول مانند «زن، زندگی، آزادی» بازآرایی شدهاند.» تغییر و تحول در مطالبات طی سالهای مختلف و اعتراضاتی که در دهههای اخیر اتفاق افتاده است، میتواند محرک بحثهای جدیدی شود. وقایع در هر بستری هم باشد ناگهان ظاهر نمیشود، هر بروز و ظهوری ریشهای در تاریخ دارد و سر تسبیح آنها را باید در گذشته جستوجو کرد. وقت آن است نگاهی جدی به خاستگاه طولانی و دامنهدار اعتراضات در ایران داشته باشیم و با ذهنی فارغ از هیجان، احساسات و کنار زدن توهم توطئه (البته نه به معنی کتمان سوءاستفاده و نقشآفرینی دشمن خارجی درشعلهورترسازی آتش اعتراضات) به این سوالات پاسخ دهیم که مرکز ثقل این اعتراضات کجاست و این مرکز ثقل چه تفاوتی با اعتراضات گذشته کشور دارد؟ در رهگذر این تلاشها، مسائلی مانند نقشیابی عوامل داخلی، زمینههای اصلی هزینههای ایجادشده در کشور، شناسایی سیاستهایی که منجر به ظهور این نارضایتیها شده است و تلاش برای یافتن راهکارهایی در راستای کاهش اثرگذاری این عوامل نیز قابل بررسی است و با تعریف مسیر اصلاح، میتوان جامعه را آرام کرده و معترضان را به کاهش نارضایتی از سیاستمداران و تصمیمگیران ارشد سوق داد.
سیر اعتراضات سراسری در ایران
در عمر 44ساله جمهوری اسلامی ایران، اعتراض به موضوعات مختلف سابقه تاریخی دارد و از همان سال اول، اعتراضاتی در جریان بوده و هرازگاهی بخشی یا بخشهای محدودی از ایران درگیر موضوعی شده که به کف خیابان کشیده شده است، اما گرانیگاه ماجرای اعتراضات سراسری که کشور را در مرحله جدیدی از اعتراضات ملی قرار داد و نگاه ملی را در ابعاد گوناگون به اعتراضات تزریق کرد، باید از سال 1378 و ماجرای تلخ 18 تیر در کوی دانشگاه تهران آغاز کرد.
برهمین اساس اگر مبدا اعتراضات ملی را 18 تیر 78 قرار دهیم، ایران تا به امروز به صورت دورهای در چهار دوره درگیر اعتراضات سراسری شده و تبعات این ناآرامیها برای زمانی طولانی ادامه داشته و هر یک به نوبه خود وجهی از مطالبات جامعه ایران را به ظهور رسانده است.
تیر 1378 - اعتراضهایی که جنس آن تلاش در راستای «آزادی بیان» و «زنده نگه داشتن رکن چهارم دموکراسی (مطبوعات)» بود؛ آنچه که بسیاری از مردم ایران براساس آن در انتخابات 1376 در انتخابات شرکت کرده و به «سیدمحمد خاتمی» رای دادند. این اتفاق پس از آن رخ داد که روزنامه سلام به جرم چاپ «نامه محرمانه سعید امامی به دری نجفآبادی وزیر اطلاعات درباره درخواست محدودسازی اهل قلم حکم توقیف گرفت» و دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به توقیف این روزنامه و مفاد قانون جدید مطبوعات که در این روزنامه به آن پرداخته شده بود، تجمع اعتراضی برگزار کردند که البته با خشونت ایجادشده و در پی فراز و نشیب بسیار با وجود همدردی و حمایت دولت از دانشجویان بدون برآورده شدن خواست معترضان، به پایان رسید.
خرداد 1388 - انتخابات ریاستجمهوری 1388، دومین ضلع از اعتراضات سراسری در ایران است که میتوان نوع اعتراضات و خواستههایی که منجر به حضور مردم در خیابان شد را از جنس مطالبه «دموکراسیخواهی» و احترام به رای مردم دانست. ناآرامیهایی که پس از 22 خرداد 88 با خواسته معترضان درباره آرای اعلامی انتخابات اتفاق افتاد و تلفات و تبعات گستردهتری در مقایسه با 78 داشت و البته در نهایت هم به پایان رسید.
دی 1396 و آبان 1398 - پس از ناآرامیهای 88، ایران اینبار با اعتراضات متفاوتتری از سوی مردم روبهرو شد و آنچه در کف خیابانهای کشور رخ داد؛ عبور از آزادی بیان و دموکراسیخواهی را همراه داشت و شعارهای مطرحشده ریشه در مشکلات اقتصادی و معیشتی جامعه داشت و در دو مقطع دی96 و آبان98 برای چند روز کشور درگیر خشونت در کف خیابان بود. البته این اعتراضات هم بینتیجه ماند و نه قیمت بنزین افزایش یافته به قیمت سابق بازگشت و نه شاهد ارزان شدن مایحتاج مردم بودیم.
شهریور و مهر 1401 - بعد از اعتراضاتی از جنس سیاسی (سالهای 78 و 88) و اعتراضات اقتصادی (سالهای 96 و 98)، اینبار در سال 1401 جنس اعتراضات صورتگرفته در کشور با مقاطع قبل تفاوت بزرگتری پیدا کرد و فریادها از سیاست و اقتصاد عبور کرده و به جامعه و حق شهروندی و در پوشش درخواست برای حذف «گشت ارشاد» سر باز کرد. حال سوال مهم اینجاست که این اعتراضات به کجا میرسد و چگونه پاسخ داده میشود؟
نگاه آخر
بررسی روند اعتراضات سراسری در ایران نشان میدهد که ریشه و دلایل منجر به اعتراضات در مقاطع مختلف تغییری معنادار دارد. به این صورت که اگر در سال 78 اعتراضات برای زنده نگه داشتن مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی صورت گرفته و در سال 88 اعتراض برای زنده ماندن ماهیت دموکراسی بوده، در سال 96 موضوع سیاسی و دموکراسیخواهی کنار گذاشته شده و مسیر اعتراضات به سمت مشکلات معیشتی رفته است و همین روند در سال 98 با شدت بیشتری دنبال شده است. اما در سال 1401 اعتراضاتی که پیش از این رنگ و بوی سیاسی و اقتصادی داشت، تغییر شکل داده و مسیر خود را به سمت حقوق شهروندی سوق داده و موضوع زنان در مسیر اصلی اعتراضات قرار گرفته است. همانطور که سعید حجاریان نوشته است: «این روند نشان میدهد گرانیگاه مطالبات آنی جامعه از «سیاست» به «حق شهروندی» تغییر یافته است. اگر تا پیش از این دموکراسی، صندوق رأی و کنش سیاسی موجد «بازشناسی» و «احقاق حقوق» بود، اینک مطالبه شهروندی چنین نقشی ایفا میکند؛ مطالبهای که برخلاف دموکراسی -که عموماً به طبقه متوسط شهری تکیه داشت- فراطبقاتی محسوب میشود و هر شهروند بنا به تجربه زیستهاش ترجمهای از آن بهدست میدهد.»
نکته مهم دیگر علاوه بر تغییر مرکز ثقل اعتراضات، به تبعات، خسارتها و تلفات اعتراضات برمیگردد؛ باید توجه کرد که تلفات هر مقطع در مقایسه با مقطع دیگر بیشتر بوده است و طرفین در مقایسه با اعتراض قبلی خشم بیشتری از خود نشان دادهاند. این موضوع میتواند از یکسو نمایانگر عدم رسیدن جامعه به درخواستهای گذشته و تلنبار شدن موضوعات روی هم باشد و از سوی دیگر از بین رفتن تعامل مناسب با مردم از سوی مسئولان با قصد صرف خارج کردن آنها از خیابان باشد.
نگاه جامعهشناس
امیرمحمود حریرچی در گفتوگو با هممیهن:
مرکز ثقل اعتراضات سراسری، ناکامی در توسعه است
در موضوع تغییرات صورتگرفته در مرکز ثقل و گرانیگاه اعتراضات 23 سال اخیر ایران، جامعهشناسی اعتراضات و خاستگاه آنها از موضوعات مهمی است که باید مورد توجه قرار بگیرد. امیرمحمود حریرچی، جامعهشناس و استاددانشگاه معتقد است، نقطه مشترک تمام اعتراضهای صورتگرفته در ایران نپرداختن صحیح به موضوع توسعه است و این موضوع باعث شده که جامعه از وضعیت موجود ناراضی شود.
طی دو دهه اخیر ما شاهد چند مرحله اعتراضات سراسری در ایران بودهایم که هر کدام مرکز ثقلهای گوناگون داشت. در سال 78 آزادی بیان و مطبوعات، در سال 88 دموکراسیخواهی، در سالهای 96 و 98 مشکلات اقتصادی و معیشتی و حالا در سال جاری موضوع، اجتماعی شده است. به نظر شما علت تغییر این مرکز ثقلها چیست؟
مشکلی که ما شاید طی سه دهه گذشته در ایران داشتهایم، این است که اصولا چیزی به اسم توسعه و توسعهیافتگی در ابعاد مختلف مطرح نبوده است و روی آن به صورت دقیق و مناسب کار نکردهاند. وقتی حرف از توسعه و توسعهیافتگی به عنوان موضوعی جهانی میزنیم، این توسعه شامل ابعاد مختلفی خواهد شد که توسعهای همهجانبه است. یعنی توسعه در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی باید صورت بگیرد. اما در کشور ما به این موضوع توجه نشده است. وقتی حرف از انسان سالم میزنیم، یعنی اینکه انسانی که از نظر جسمی تندرست باشد و از نظر ابعاد اقتصادی مولد باشد، از نظر اجتماعی باید فعال باشد و به لحاظ سیاسی آگاه و از حیث فرهنگی مسئول باشد، اما هیچکدام را فراهم نکردهاند. در مجموع مرکز ثقل اعتراضات سراسری را میتوان ناکامی در توسعه کشور دانست.
پس شما اعتقاد دارید مرکز ثقل اعتراضات اخیر همان بحث توسعه است؟
بله همینطور است. توسعه آرمان دارد، اما در ایران به آن توجه نشده است. نکته دوم این است که بسیاری از مدیران و مسئولان ما حتی وضع موجود را هم نمیشناسند. همین چند روز پیش خواندم که مرکز پژوهشهای مجلس درباره فرار نخبگان گفته بود، این موضوع باعث میشود درصد هوشی کشور پایین بیاید. یک زمانی فرار نخبگان ما شامل دانشگاهیان میشد، اما اینکه گفته میشود موج مهاجرت به دبیرستانها هم رسیده، موضوع تلخی است. ما از یک سمت با فرار نخبگان روبهرو شدهایم و از سمت دیگر میبینیم که مسائلی مانند ژن برتر و آقازاده مطرح میشود و حالا هم که دیدیم معاون رئیسجمهور تهدید به شکایت هم میکند. موضوع دیگر که باید مورد توجه قرار داد، این است که حقوق شهروندی در ایران نادیده گرفته شده است. من بارها گفتهام با این فرض که حقوق شهروندی غربی است، من هم غربزده هستم، لطفا بگویید شرقیها چه برای عرضه دارند؟ همین مباحث حقوق شهروندی که ما میگوییم در شعارهای انقلاب خودمان در سال 57 مطرح بوده و چیز عجیبی نیست.
ما در دو دهه اخیر دیدهایم هر اعتراضی در مقایسه با اعتراض گذشته، تبعات بیشتری داشته است، علت این موضوع را چه میدانید؟ و اینکه با توجه به سیاستهای موجود، چه تصویری از آینده میتوان ارائه کرد؟
علت اصلی این است که به توسعه کشور توجه نشده است. حقوق شهروندی نادیده گرفته شده و تبعیض زیاد است. نتیجه این مسائل این خواهد شد که هر چه میگذرد، مردم عصبانیتر میشوند، هر چه میگذرد مردم حس میکنند رها شدهاند و تحقیر میشوند؛ بهویژه نسل جوان ما که ناامید شده است. پشت عصبانیت فحاشی است که این روزها در دانشگاه میبینیم. من متاسفم که میبینم این روزها در اعتراضات دانشگاهی ما ادبیات فحاشی جای نقد را گرفته است. یک زمانی ما در سختترین شرایط دفاع مقدس بودیم، اما همه به یک شکل زندگی میکردند، مخصوصا مسئولان مملکتی مثل مردم زندگی میکردند، اما از روزی که اشرافیگری شروع شد به مردم پشت کردند و همین آغازگر تبعیض شد. وقتی تبعیض به وجود بیاید، گوش شنوا وجود نخواهد داشت و مسئول خودش را در برابر مردم، مسئول نمیداند که بخواهد در برابر مردم پاسخ دهد. به قول برخی، میگویند «همینه که هست». مگر در صداوسیما آن خانم نگفت که هر کسی ناراحت است از ایران برود؟ مشکل در ایران است که برخی احساس میکنند قیم مردم هستند و بدتر اینکه به همه چیز رنگ و بوی مذهبی میدهند و همین رفتار آنها باعث شده اعتقادات مردم به بازی گرفته شود و با جوانهایی روبهرو باشیم که اعتقادات مذهبی پایین دارند. نکته دیگر که باید در نظر گرفت، این است که فقر، مادر تمام آسیبهاست؛ شما ببینید جامعه ما بیشترین خشونتها را دارد. شرایطی شده که انسانها میخواهند با زور جلو بروند. این مسئله باعث میشود آسیبها بیشتر شود. اگر روزی قرار باشد به سمت توسعه همهجانبه برویم، سرمایه انسانی ما که در حال از بین رفتن است، چه خواهد شد؟
نگاه کارشناس
رحیم ابوالحسنی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران:
سران سه قوه میدانند ریشه مشکلات چیست
وقتی از شدت و حدت یک حادثه کاسته میشود، فرصتی برای ارزیابی عملکردها و دلایل وقوع آن فراهم میشود؛ در این بین بهترین نوع بررسی موضوع «اعتراض» و پیگیری راهحلها، حول محور ریشهیابی و یافتن گرانیگاه یا نقطه ثقل آن است؛ از شروع تا آنجا که اوج اتفاق بوده است. در همین راستا گفتوگویی با رحیم ابوالحسنی، استاد علوم سیاسی انجام گرفت. او در این گفتوگو میگوید:«هیچ نارضایتیای با برخورد به پایان نخواهد رسید، نارضایتی و مطالبات باید تامین شود. همانطور که برخورد تند با مطالبات تبدیل به مطالبات عمیقتر شد، الان هم همین خواهد شد. اگر مطالبه سیاسی است باید تامین شود، مگر اینکه جامعه غیرسیاسی شود. راه غیرسیاسی کردن برخورد نیست، بلکه راه این است که مشکل رفاهی و اجتماعی مردم حل شود. اگر مشکل اقتصادی و اجتماعی مردم حل شود، بعد از آن میتوان به جامعه گفت کاری به سیاست نداشته باشد. البته غیرسیاسی کردن جامعه در ایران با این وضعیت قطعا جواب نخواهد داد، بهویژه اینکه جامعه ایران 130سال است درگیر انقلاب و تبعات آن است.» متن کامل گفتوگو در ادامه میآید.
ایران طی 23 سال اخیر در چهار مقطع شاهد اعتراضات سراسری با گرانیگاههای مختلف بوده است. مرکز ثقل اعتراضات اخیر را کجا میدانید و چه تفاوتی با اعتراضات گذشته دارد؟
اساسا حرکتهای اجتماعی در تقابل با یک پدیده رخ میدهد و به پدیده پاسخ میدهند، حرکت اجتماعی در تقابل و پاسخگویی به مسئله خاص است. در سال 78 بحث آزادی مطبوعات در میان بود و فرآیندی شروع شده بود تا جلوی مطبوعات را بگیرند. اعتراضات آن سال، در تقابل با آن مسئله بود. در سال 88 موضوع آراء انتخاباتی و شعار «رای من کو؟» مطرح شد. در سال 96 موضوع گرانی در میان بود، البته در این سال رقبای حسن روحانی میخواستند ایشان را به بنبست برسانند و گفته میشود ریشه اعتراضات همین تلاشها بود که آمدند تجمع راه انداختند، اما غافل از این بودند که جامعه ناراضی خواهد آمد و نارضایتی عمومی را سببساز شد. در سال 98 هم که باز هم موضوع اقتصاد و گرانی در میان بود، با گران شدن بنزین اعتراضات آغاز شد. واقعه اخیر هم یک واقعه اجتماعی است و مسئله حجاب و گشت ارشاد و مرگ یک دختر خانم، آغازگر این ماجراها بود. من در کل، همه این حرکتها را پیوسته میبینیم و تنوعی در آنها وجود ندارد، همه اینها در تکامل هم هستند.
شما معتقد هستید این حرکتها در تکامل هم هستند؛ مرکز ثقل این اعتراضات در جامعه را چه میدانید؟
مسئله اصلی ما محرومیتی است که در جامعه ایجاد شده است. این محرومیت در دهههای 70 و 80 سیاسی بود و ما با انباشت ثروت و اختلاس روبهرو نشده بودیم. در دوره آقای هاشمی، گرانی وجود داشت، اما کسی حس نمیکرد عدهای برخوردار هستند، بلکه حس میکردند سیاستهای دولت باعث این تورم شده است. این محرومیت در سال 78 به حوزه مطبوعات رسید و با بسته شدن چند روزنامه، رکن چهارم دموکراسی در خطر قرار گرفت و این جریان در سال 88 هم با محرومیت سیاسی ادامه داشت. در مقطع بعدی اعتراضات که در سالهای 96 و 98 بود، محرومیت اقتصادی را شاهد بودیم؛ اعتراضاتی که در دولت حسن روحانی صورت گرفت. در این دوره هر روز یک اختلاس مطرح میشد و روی آن شعار میدادند، بهگونهای که به جامعه بگویند در دولت روحانی اختلاس اتفاق میافتد؛ غافل از اینکه این اختلاسها فساد نظام سیاسی، ناکارآمدی و ایجاد محرومیت را نشان میدهد. در سال جاری هم که موضوع محرومیت اجتماعی در میان است. نکته بعد این است که سیستم نتوانست نسل جدید ما را با فرآیند جامعهپذیری سیاسی خودش منطبق کند. نسل جدید، نسل رسانههای جدید هستند؛ رسانههای جدید و شبکههای اجتماعی اساسا گفتمانی را در جامعه ایجاد کردند که اینها نسبت به مسئله اجتماعی حساستر شدهاند؛ در دورهای اساسا به خاطر محرومیت سیاسی، نظام سیاسی اجازه ورود برخی افراد را به حوزه سیاست نداد، جز آنها که همصدا بودند. بنابراین، این محرومیت سیاسی باعث شد که بخش عظیمی از نیروهای جدید وارد سیاست نشوند و در بیرون از حوزه سیاست بمانند. به همین علت آنها وارد موضوع اجتماعی شدند و محرومیت اجتماعی را درک کردند. البته اینها محرومیت سیاسی و اقتصادی را از خانواده خود میشنیدند و این مسائل در خانوادهها مطرح میشد. همه این اعتراضات یک منشأ دارد و محرومیت، منشأ آنها است. انسان وقتی محروم باشد دست به اعتراض و خشونت میزند.
آسیبهای عدم توجه به درخواستهای جامعه یا همین محرومیتهایی که اشاره کردید و به نوعی مرکز ثقل این اعتراضات بوده، اگر پاسخگویی لازم مانند دورههای قبل اتفاق نیفتد، تصورتان درباره گرانیگاه بعدی اعتراضات چیست؟
باید در این زمینه سه نکته را در نظر گرفت. 1- افرادی که از طرفین خواهان خشونت هستند دو لبه قیچی به شمار میروند که درصدد نابودی ایران و نظام هستند، یک لبه این قیچی خشونتطلبان خارج از ایران، مثل برخی که در شبکههای بیبیسی، صدای آمریکا، ایراناینترنشنال و... ترویج خشونت میکنند؛ هستند و لبه دیگر خشونتطلبانی هستند که اعتراضات مردم را به خشونت میکشانند و برای ترویج خشونت در برابر مردم تشویق میکنند؛ برای مثال همین دو روز پیش بود که یکی از همین آقایان در داخل کشور گفته بود: «لعنت خدا بر تو باد که میگویی طرفین نباید دست به خشونت بزنند». این افراد دو لبه قیچی، درصدد سوریهسازی ایران هستند. 2- هیچ نارضایتیای با خشونت به پایان نخواهد رسید، نارضایتی و مطالبات باید تامین شود. همانطور که برخورد تند با مطالبات تبدیل به مطالبات عمیقتر شد، الان هم همین خواهد شد. اگر مطالبه سیاسی است باید تامین شود، مگر اینکه جامعه غیرسیاسی شود. برخی از کشورها هستند که همین استراتژی را دارند و مردم را غیرسیاسی کردهاند، اما راه غیرسیاسی کردن برخورد نیست، بلکه راه این است که مشکل رفاهی و اجتماعی مردم حل شود. اگر مشکل اقتصادی و اجتماعی مردم حل شود، بعد از آن میتوان به جامعه گفت کاری به سیاست نداشته باشد. البته غیرسیاسی کردن جامعه در ایران با این وضعیت قطعا جواب نخواهد داد، بهویژه اینکه جامعه ایران 130سال است درگیر انقلاب و تبعات آن است. در دوره قاجاریه جنبش تنباکو را داشتیم، 1285 انقلاب مشروطه شد، حدفاصل سالهای 1320 تا 1332 تعرض سیاسی داشتیم. سال 1332 با جنش نفت روبهرو شدیم. سال 1342 جنبش 15 خرداد را داشتیم و سال 1357 هم انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. مگر میتوان این جامعه را خاموش کرد؟ هرگونه سرکوب مطالبات و نادیده گرفتن نارضایتی موجب تعمیم و گسترش این نارضایتیها خواهد شد. 3- گفتوگو مشکل را حل نخواهد کرد، یعنی الان مسئولان ما نمیدانند ریشه نارضایتی چیست؟ مسئولان ما نسل انقلاب هستند و با رئیسجمهور و مجلسی از نسل انقلاب روبهرو هستند. اینها نمیدانند فرزندان خودشان چه میخواهند؟ مطالبات، مشخص است و ریشه این مطالبات در تبعیضی است که ایجاد شده که بحث خودی و غیرخودی را ایجاد کردهاند. وقتی قرار باشد ریزش انجام شود، چه افرادی میریزند؟ بچههای همین افرادی که در انقلاب و جنگ بودند، عدهای میریزند و از ایران میروند و عدهای هم در ایران میمانند و با محرومیت مواجه میشوند. در یک نظام سیاسی نباید بحث سیاسی مطرح شود، ابتدای انقلاب که نیست؛ انقلاب تمام شده است. باید به نظامی رسید که براساس قانون اساسی همه آحاد ملت سهیم در قدرت هستند، مگر آنها که جاسوس هستند و دست به سلاح میبرند. از روزی که ریزش را شروع کردند و عدهای را از مشارکت سیاسی حذف کردند، اتحادیهها، تشکلهای صنفی و احزاب را نابود کردند و محرومیت در مشارکت سیاسی ایجاد شد. این محرومیت که ایجاد شد، سیاستهای غیرشفافسازی را شروع کردند و این سیاست باعث شد با تبعیض اقتصادی روبهرو شویم. من معتقدم سران سه قوه میدانند ریشه مشکلات چیست، نیازی به گفتوگو نداریم، بلکه نیاز به عمل است. اولین قدم در این مسیر اصلاح قانون انتخابات و تشکیل مجلس با انتخابات آزاد است. الان اگر قرار بر گفتوگو باشد با چه کسی میخواهند گفتوگو کنند؟ احزاب و تشکلها کجا هستند؟ آقای رئیسی میگوید با دانشگاه گفتوگو کنیم، در دانشگاه با چه کسی میخواهی گفتوگو کنی، وقتی تشکلها وجود ندارند. ما در تئوری کارکردگرایی، وقتی یک سازمانی کارکرد نداشته باشد، این ساختار به مرور لاغر شده و از بین میرود؛ شما وقتی احزاب را نابود کردهاید، الان با چه کسی میخواهید گفتوگو کنید؟ من به صراحت میگویم اگر بخواهند مشکل را حل کنند، یکبار شجاعت به خرج دهند و بگویند میخواهند دست به اصلاحات بزنند و برای شروع از انتخابات آزاد مجلس آغاز کنند. چرا شوروی به فروپاشی رسید و غرب به حیات سیاسی خود ادامه داد؟ زیرا در غرب گردش نخبگان و انتخابات آزاد وجود دارد. در غرب هر نیرو و سازمانی که کارآمد نباشد، حذف شده و نیروی کارآمد جایگزین آن خواهد شد. براساس تئوری ساختارگرایی، اگر نخبگان حاکم یک نظام سیاسی متوجه شدند که در یک بخشی از نظام اختلال ایجاد شده، باید به این نتیجه برسند که برخی از ساختارها بدکارکرد یا بیکارکرد شده است؛ باید این ساختار پیدا شود و بعد از پیدا شدن سه راه دارد: یک، تعمیر شود، دو، تعویض شود و سه، ساختار جدید خلق شود تا این ساختار که درون سیستم اختلال ایجاد کرده به کار خود برگردد. ما در کشور دچار اختلال هستیم، من به عنوان کسی که رشتهام علوم سیاسی است، صراحتا عرض میکنم، ساختاری که دچار اختلال شده، ساختار انتخابات است. اساسا مشکل کشور ما از روزی شروع شد که قانون انتخابات جوابگو نبود و آقایان فکر کردند با یکدست کردن نظام سیاسی مشکل حل خواهد شد، اما مشکل نهتنها حل نشد، بلکه بیشتر هم شد. مشکل کشور با حضور نمایندگان واقعی مردم و نخبگان عاقل و منصف حل خواهد شد.