شکستن بال دوم اصلاحات
قرار بود که مجلس ششم با پیروزی قاطع اصلاحطلبان کار خود را آغاز کند و «دوم خرداد» و پیروزی تاریخی محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری در آستانه سهسالگی بود. فضای رسانهای و سیاسی کشور در انحصار کامل اصلاحطلبان بود، انتقادات و افشاگریهای صریح و روشنی از حوادث تاریخی آن زمان از جمله حادثه کوی دانشگاه و قتلهای زنجیرهای از سوی مطبوعات صورت گرفته بود. بهار مطبوعات در حال وقوع بود و روزنامهها و نشریات، بهعنوان اصلیترین منبع تغذیه فکری و آگاهیرسانی در کشور مشغول به فعالیت بودند. اما به نظر میرسد این فضا چندان مورد پسند و حمایت همگانی نبود و مطبوعات با روزهای اوج خود خیلی زود خداحافظی کردند.
فروردین و اردیبهشت سال 1379، روزهای اوج فعالیت سیاسی و مطبوعاتی اصلاحطلبان و حضور آنها در قدرت بود؛ هم دولت را در دست داشتند و هم کرسیهای مجلس ششم و اکثر شوراهای شهر و روستا را با اقتدار از آنِ خود کرده بودند و تازه چندی از ترور سعید حجاریان از تئوریسینهای اصلاحطلبان و عضو شورای شهر تهران میگذشت که کنفرانس سهروزهای با نام «ایران پس از انتخابات» مشهور به «کنفرانس برلین» از سوی حزب سبزهای آلمان و به دعوت بنیاد هاینریشبل برگزار شده بود.
این کنفرانس فرصتی بود تا مدعوین دیدگاههای سیاسی خود را با جهانیان به اشتراک بگذارند اما نگرانیهایی هم برای جریان تندرو داخل به حساب میآمد و هم حزب چپ کارگر و سلطنتطلبهای خارجنشین به آن انتقادهای شدیدی داشتند.
عزتالله سحابی، اکبر گنجی، یوسفیاشکوری، کاظم کردوانی، علیرضا علویتبار، حمیدرضا جلاییپور، چنگیز پهلوان، فریبرز رئیسدانا، علی افشاری، محمود دولتآبادی، مهرانگیز کار، شهلا شرکت، شهلا لاهیجی، منیرو روانیپور، جمیله کدیور، خدیجه مقدم و محمدعلی سپانلو ۱۷ تن از شخصیتهای سیاسی، مطبوعاتی، علمی و ادبی ایران بودند که به این کنفرانس دعوت شدند.
افرادی که رسانههای داخلی غیراصلاحطلب و نزدیک به هسته سخت قدرت، آنها را عمدتاً با گرایشهای سکولار معرفی کرده بودند. مرتضی غرقی، خبرنگار جمهوری اسلامی که فیلم کنفرانس برلین را به تهران مخابره کرد، هدف از برگزاری این نشست را اینگونه مطرح کرده بود که «میخواستند اینگونه القا کنند که مردم در ایران بعد از انتخابات سال 76 با توجه به آغاز دوره اصلاحات از حکومت مذهبی بیزار شده و یک رفرمی را برای تغییر حکومت به سوی سکولاریسم آغاز کردهاند.»
اما کاظم کردوانی یکی از مدعوین به این نشست، شرکتکنندگان را در سه جریان طبقهبندی کرد:«ما سه جریان بودیم. یک جریان اصلاحطلبان دینی درون حکومت، نظیر آقای گنجی، آقای جلاییپور، آقای علویتبار. یک جریان اصلاحطلبان دینی خارج از حکومت، مثل آقای سحابی و آقای اشکوری و یک جریان سکولارهای مخالف خشونت و طرفدار مبارزه مسالمتآمیز که با اصلاحطلبان داخلی هم به نوعی همراهی میکردند.»
کنفرانس با حاشیههای بسیار فراوان در روزهای 19 تا 21 فروردین برگزار شد، سلطنتطلبها و مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران شاکی از دعوت این چهرهها در چنین جلسهای بودند و برای برهم زدن آن تلاش بسیار کردند و تصاویر مخابرهشده از این جلسه از حضور غیرمنتظره مردی عریان وسط جلسه و زنی در حال رقص برای بر هم زدن سخنان این افراد خبر میداد که در داخل هم به نام جریحهدار شدن افکار عمومی بهویژه قشر مذهبی با انتقادات و نارضایتیهای بسیاری مواجه شد.
برای همه شرکتکنندگان در این کنفرانس حکم احضار صادر شد و گروهی از شرکتکنندگان در کنفرانس از جمله علی افشاری، اکبر گنجی، عزتالله سحابی، حسن یوسفیاشکوری، مهرانگیز کار پروندههایی برایشان به جریان افتاد که در ابتدا به یوسفیاشکوری حکم اعدام و برای گنجی 10 سال زندان صادر شد که در تجدیدنظر به 7 سال و 6 سال تبدیل شد.
چند روز پس از آن قانون اصلاح مطبوعات به تصویب رسید و در همان روزها بود که رهبری نیز در سخنرانی نمازجمعه برخی از مطبوعات را پایگاه دشمن معرفی کردند. چند روز بعد از این حوادث و در 4 اردیبهشتماه بود که مطبوعات ایران با یک شوک بزرگ مواجه شد و «توقیف فلهای مطبوعات» به ادبیات رسانهای و مطبوعاتی کشور اضافه شد.
تنها در یک روز 8 روزنامه و 4 هفتهنامه (عصر آزادگان، فتح، ایران فردا، آفتاب امروز، آریا، پیام آزادی، بامداد نو، گزارش روز، صبح امروز، مشارکت، آزاد و بیان) توسط قاضی مرتضوی توقیف شدند. تعداد نشریات و روزنامههای توقیفی در کمتر از یک هفته به 18 مورد رسید. در توضیح چرایی این اتفاقات باید به زنجیرهای از حوادث که در طی سالهای پس از پیروزی سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد رقم خورده بود، اشاره کرد.
قرار بود که مجلس ششم با پیروزی قاطع اصلاحطلبان کار خود را آغاز کند و «دوم خرداد» و پیروزی تاریخی محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری در آستانه سهسالگی بود. فضای رسانهای و سیاسی کشور در انحصار کامل اصلاحطلبان بود، انتقادات و افشاگریهای صریح و روشنی از حوادث تاریخی آن زمان از جمله حادثه کوی دانشگاه و قتلهای زنجیرهای از سوی مطبوعات صورت گرفته بود. بهار مطبوعات در حال وقوع بود و روزنامهها و نشریات، بهعنوان اصلیترین منبع تغذیه فکری و آگاهیرسانی در کشور مشغول به فعالیت بودند. اما به نظر میرسد این فضا چندان مورد پسند و حمایت همگانی نبود و مطبوعات با روزهای اوج خود خیلی زود خداحافظی کردند.
توقیف فلهای روزنامهها در نگاه برخی سیاستمداران
محسن آرمین که آن زمان بهعنوان نماینده تهران در مجلس ششم انتخاب شده بود، درباره فضای آن روزهای کشور و تعطیلی مطبوعات در مصاحبهای که سال 1399 با نشریه دانشجویی ترنج انجام داده بود، اینگونه توضیح میدهد: «واقعیت این است که یک جناح نهتنها ارادهای برای آزادی بیان و مطبوعات و نظام حزبی و انتخابات و… نداشت، بلکه به هر علت یا دلیل، با آن بهشدت مخالف بود. بگذارید از همین بستن مطبوعات خاطرهای برایتان بگویم. اگرچه فضای مطبوعات کشور، چه اصلاحطلب چه اصولگرا، در آن زمان قطبی بود، اما ما در آن زمان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران احساس میکردیم این وضعیت در سطح مطبوعات اصلاحطلب باید تعدیل شود تا پروژه اصلاحات در فضای آرامتری بتواند پیش برود.
بنابراین فکر کردیم باید هماهنگیهایی در سطح مدیرانمسئول و سردبیران مطبوعات اصلاحطلب انجام شود که این وضع را مدیریت کند. آقای «نبوی» مسئول این کار شد و جلسات منظمی با مشارکت مدیرانمسئول و سردبیران روزنامههای اصلاحطلب شکل گرفت. در آن جلسات، وضعیت موجود تحلیل میشد، برخی مطالبی که منتشر میشد مورد نقد قرار میگرفت و به این ترتیب امیدوار بودیم تا حدودی فضای حاکم بر مطبوعات اصلاحطلب را تعدیل کنیم. چند جلسهای برگزار شد و نتایج خوبی هم داشت.
آقای نبوی، آقای خاتمی را در جریان این اقدام گذاشت. آقای خاتمی هم در ملاقات با رهبری این مطلب را به اطلاع ایشان رساند. اینکه گفتید رهبری در نمازجمعه اردیبهشت سال ۱۳۷۹ گفتند «شنیدهام ایشان بعضی از اینها را جمع کردهاند و نصیحت کردهاند»، مربوط به همین ملاقات است. اما پس از سخنرانی ایشان، قوه قضائیه بلافاصله دست به کار شد و فردای آن روز، تعداد زیادی از روزنامههای اصلاحطلب را برخلاف قانون توقیف کرد؛ یعنی اجازه نداد تا آن ابتکار به نتیجه برسد.
اگر واقعاً مخالفتی با آزادی مطبوعات وجود نداشت و مشکل فقط برخی تندرویها در مقالات یا مواضع مطبوعات بود، این مشکل با ابتکاراتی نظیر آنچه در حال انجام بود، قابلتعدیل بود. اما چنانکه گفتم، به نظر من مشکل این بود که بخشی از حاکمیت اساساً با آزادی بیان مشکل داشت، نه با برخی تندرویها. مشکل آنان، اصل وجود مطبوعات مستقل و آزاد بود، نه تندروی.
دلیل روشنش هم اینکه دادستانی آن زمان اعلام کرد آن تعداد از مطبوعات را موقتاً توقیف کردهاست، اما این مدت موقت، تا امروز که این مصاحبه را انجام میدهیم، طول کشیده و بسیاری از آن مطبوعات هرگز اجازه انتشار نیافتند. آن اتهام پایگاه دشمن و پولگرفتن از دشمن هم هیچگاه ثابت نشد. جالب اینکه دادستانی هیچ مستند قانونی برای آن توقیف فلهای نداشت و ناگزیر برای بستن مطبوعات، به قانونی در دهه سی مربوط به اراذل و اوباش و مجرمان خطرناک متوسل شد.
مطابق این قانون، دادستانی اجازه داشت آن دسته از اراذل و اوباش و مجرمان خطرناکی را که آزادیشان برای جامعه خطرناک است، موقتاً توقیف کند؛ و مرتضوی با استناد به این قانون، مطبوعات را توقیف کرد. بهگمانم توسل به این قانون، بهصورت نمادین بیانگر نگاه جریان اقتدارگرا به مطبوعات مستقل و آزاد بود. در واقع در نظر آنان، مطبوعات مستقل، فرقی با اراذل و اوباش و مجرمان خطرناک ندارند.»
آنگونه که مرحوم هاشمیرفسنجانی در خاطرات خود از وقایع 4 اردیبهشت و روزهای بعد از آن اعلام میکند، ابراهیم رئیسی در این روز نزد او رفته و گفته است که «گروهی مرکب از او و آقایان [محمدهادی] مروی، [معاون اول رئیس قوه قضائیه]، [عباسعلی] علیزاده، [رئیس کل دادگستری استان تهران]، [غلامحسین] محسنی [اژهای، دادستان دادگاه ویژه روحانیت] و[عبدالرضا] ایزدپناه، [معاون اجتماعی قوه قضائیه]، از سوی آقای[سیدمحمود هاشمی] شاهرودی، [رئیس قوه قضائیه]، مأمور تأمین نظر رهبری در مورد مطبوعات شدهاند و کارشان را با دستگیری افرادی آغاز کردهاند.»
در روزهای پس از توقیف مذاکراتی با مرحوم رفسنجانی برای رفع توقیفها صورت میگرفته است و او در خاطرات 6 اردیبهشت نوشته بود که هاشمی شاهرودی(رئیس وقت قوه قضائیه) خواهان رفع توقیف روزنامه صبح امروز، یکی از رونامههای توقیفی در 4 اردیبهشتماه شده است و در توضیح این درخواست در خاطرات خود نوشته است: «آقای علی لاریجانی،[رئیس سازمان صداوسیما] آمد. گفت، بعد از توقیف روزنامه صبح امروز، آقای[سیدمحمود] هاشمیشاهرودی،[رئیس قوه قضائیه]، خواسته رفع منع شود، چون امروز دادگاه آقای [سعید] حجاریان است. بعداً آقای [سیدعلیاصغر] حجازی،[از دفتر رهبری] گفت، آقای [غلامحسین] محسنی [اژهای، رئیس مجتمع قضایی کارکنان دولت]، در توقیف تکروی کرده بوده و قرار بوده با مشورت جمع بشود، حکم لغو شده است.»
مجموعه این اتفاقات باعث شد تا فضای انتقادی در مطبوعات کشور در طی این سالها محدودتر شود و شرکتکنندگان در کنفرانس برلین و صاحبان برخی از روزنامهها و مجلات در تمامی این سالها از سوی جریانهای تندرو متهم به بازی در زمین دشمن شوند.
آیتالله مصباحیزدی در واکنش به صحبتهای حسن یوسفیاشکوری گفت: افراد جبهه ملی در این کنفرانس رسماً احکام اسلام را محکوم میکنند. متاسفانه کسانی که دو متر پارچه به سرشان بستهاند، این غلطها را میکنند. آنان آبروی جمهوری اسلامی ایران را بردهاند.
خبرگزاری فارس در گزارشی پشت صحنه این کنفرانس را به یکی از طراحان عملیات «براندازی در سکوت» و از بنیانگذاران رادیو آزادی (وابسته به سیا) بود نسبت داد. این خبرگزاری در گزارش دیگری اینگونه توضیح داد که «وقتی اصلاحطلبان تندرو مجلس ششم در سالهای پایانی دهه 70 فضای داخلی کشور را به التهاب میکشیدند، اپوزیسیون خارجنشین فرصت را مناسب دیده و با برگزاری کنفرانس برلین که با حمایت مستقیم حزب سبز آلمان برگزار شد؛ معرکهای دیگر برای براندازی نظام جمهوری اسلامی به راه انداختند.»
روزنامه کیهان نیز در سال 1392 در گزارشی که به پشت پرده کنفرانس برلین پرداخته بود، اینگونه نوشت: «در نمایش برلین، (مهرانگیزکار حقوقدان فمینیست و نویسنده هفتهنامه مبتذل «زن روز» در رژیم شاه) قوانین و ساختار حقوقی ایران را زنستیز و مانع تحقق شعار «ایران برای همه ایرانیان» (شعار مطرحشده توسط حزب مشارکت) دانست و خواستار بررسی عملکرد حاکمیت جمهوری اسلامی در طول 21 سال حیات خود شد.»
این اتفاق با توجه به مسیری که برای اصلاحات تعریف شده بود عملاً موجب شد تا بال دوم اصلاحات شکسته شود. پس از آنکه فضای سیاسی حاکم در کشور در کنار جناح راست پذیرای جناح چپ در محدوده پستهای انتخابی شد و مشارکت منتقدان آن زمان در قدرت رخ داد، بهترین ابزار برای نظارت عموم، حفظ روند اصلاحات، جلوگیری از تجمیع قدرت و ایجاد چرخه قدرت معقول، مطبوعات بود که تریبون انتقادی بسیار خوبی را ایجاد کرده بود.
البته که در یک اقدام عجیب در 4 اردیبهشت 79 این فرصت از اصلاحطلبها گرفته شد. شاید یکی از دلایلی که اصلاحطلبان دیگر نتوانستند به قدرت بازگردند همین توقیف فلهای مطبوعات است. هرچند که در همه روزهای بحث بر سر توقیف مطبوعات نویسندگان این رسانهها و حاضرین در جلسه موسوم به کنفرانس برلین متهم به بازی در زمین دشمن و تامین منافع آنها شدند و این نگاه وجود داشت که این مطبوعات موجب آسیب به منافع کشور در سطح بینالمللی هستند اما وقتی اظهارنظرهای برخی از چهرههای مشهور حاضر در مطبوعات آن زمان و همچنین کنفرانس برلین را بررسی میکنیم، برای آنها وقتی منافع ملی در سطح بینالمللی مطرح است، پشت کشور و نظام را خالی نکردهاند.
برای مثال وقتی جمهوری اسلامی تصمیم گرفت تا به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق پاسخ دهد، اگرچه در قاموس آنها حرکت دیپلماتیک بر تحرکات در میدان برتری داشت اما در بزنگاه انفاق مواضعی گرفتند که عملاً نشان داد همسو با مواضع رسمی کشور و نه در برابر آن قرار دارند. در ادامه بخشی از اظهارات چهرههای سیاسی و مطبوعاتی آن سالها را که مورد غضب حکومت قرار گرفتند و دادگاهی شدند را نسبت به دو اتفاق سیاسی مهم ایران در سالهای اخیر؛ اعتراضات سال 1401 و اسرائیل و حمله به غزه و کنسولگیری ایران بررسی میکنیم.
حمیدرضا جلاییپور
جلاییپور یکی از مدعوین به کنفرانس برلین است. او در شرایطی که کشور با بحرانهای اقتصادی و معیشتی درگیر است، اینگونه معتقد است که کشور ایران در باتلاق مشکلات و بحرانها گیر کرده است. در بین کثیری از مردم ایران چشمانداز امیدبخشی برای آینده نیست. نخبه به فکر مهاجرت است؛ جوانان یا ازدواج نمیکنند یا بچهدار نمیشوند؛ کثیری از بدنه مردم با فقر دست و پنجه نرم میکنند. مواضع جلاییپور در قبال اسرائیل مورد حمایت جریانهای تندور و اصولگرایان است.
او درخصوص حمله اسرائیل به حماس اینگونه گفته است: «دولت نامشروع و غاصب اسرائیل و با پشتیبانی کشورهای غربی و آمریکا در غزه «نسلکشی» میکند و بعضی کشورهای عربی هم عملاً بر عمل این غاصبان قصاب سکوت کردهاند.» او همچنین با دفاع از عملیات حماس گفت: «اسرائیل غاصب راهی جز مقاومت و عملیات برای حماس نگذاشته بود و ثانیاً کدام قانون بینالملل به اسرائیل اجازه میدهد دست به نسلکشی بزند؟!»
ماشاالله شمسالواعظین
او در فروردین سال 1379 و در پی توقیف روزنامه نشاط که سردبیری آن را برعهده داشت، بازداشت شد، در واقع برای تبریک و شادباش عید و بهبود روابط به دیدار قاضی مرتضوی رفته بود که در همان دیدار مرتضوی دستور بازداشت او را با یک تماس تلفنی، هماهنگ و صادر کرد. در واقع جزو اولین کسانی بود که در معرض توقیفهای فلهای قرار گرفت و از آن تاریخ دو سال و نیم را در زندان سپری کرد.
او پس از اعتراضات سال 1401 در واکنش به نقش رسانههای فارسیزبان خارج از کشور اینچنین گفته بود: «ایراناینترنشنال پیامش خصمانه و با منافع ملی ایران در تعارض است و اگر رسانهای به جای تولید محتوای ژورنالیستی، تولید نفرت کند یعنی با مأموریتی مشخص پا به عرصه گذاشته است. بیبیسی فارسی از ترس عقب افتادن از ایراناینترنشنال به نوعی مسابقه مزایدهخواهی تن داده و این خطرناک است که برای عقب نماندن از یک رسانه به مثلاً تولید خبرهای فیک و تأمین نکردن منابع خبری و توجه به شایعات به جای تأمین منابع خبری مطمئن یا مصاحبه کردن با عناصر غیراستاندارد مثل رهبران کومله که در دستهبندیهای امروز جهانی تروریست محسوب میشوند، روی آورد.»
مواضع اخیر او درباره اسرائیل نیز مورد توجه اصولگرایان قرار گرفته است: «در ارتباط با ایران با زدن یک هدف مهم (کنسولگری) احساس نتانیاهو این بود که ایران بلافاصله وارد عمل میشود. سردار زاهدی عنصر مهمی در سپاه قدس محسوب میشد و حمله به مرکز دیپلماتیک ایران بسیار عجیب بود. معتقدم سرلشکر باقری به درستی این حرکت را جنونآمیز خطاب کرد. اما نگاه نتانیاهو این بود که ایران سریعاً وارد عمل میشود و در نتیجه اسرائیل از بنبست غزه خارج شده و جنگ هم منطقهای میشود.
با منطقهای شدن مناقشه، اسرائیل نفس راحتی میکشد و فشارها بین کشورهای ناتو و آمریکا تقسیم میشود. ایران دست نتانیاهو را خواند و چنین پاس گلی به او نداد. اجازه دهید فراتر بروم، معتقدم رهبران ایران به شدت صحنه بازی را تحتنظر دارند و با کنترل دقیق اجازه دادند مناسبات ارتباطی مربوط به آمریکا و اسرائیل همچنین اروپا و اسرائیل به شکل تازهای بروز کند و عامل ایران این فضای تازه را بههم نزند. معتقدم ایران این عمل را هوشیارانه و مطالعهشده انجام داده است.»
اکبر گنجی
اکبر گنجی سوم اردیبهشت 1379 و در راه بازگشت از کنفرانس برلین در فرودگاه مهرآباد بازداشت شد. او سال گذشته پس از انتشار عکسی خانوادگی از خاندان پهلوی در توئیتی با انتقاد از سیاستهای رضا پهلوی در دعوت مردم به خیابان اینگونه نوشت: «رضا پهلوی همه مردم ایران را قبل از آغاز تابستان دعوت به کارزار سهماههی تابستانی علیه جمهوری اسلامی کرد که به خیابانها بیایند و اعتصاب کنند و غیره و غیره. طبعاً مردم کشته یا زخمی یا زندانی و شکنجه خواهند شد. اما در یک ماه و نیمی که از این کارزار گذشته، رضا، یاسمین و ولیعهدشان کاری جز خوشگذرانی نکردهاند. تقسیم کار عادلانه و منصفانهای است. قربانی شدن مردم و جوانان داخل کشور از یک سو، و عشق و حال شاه و شهبانو و ولیعهد در سواحل اروپا و آمریکا و شنای شهبانو در دریای خزر از سوی دیگر.»
او همچنین پس از حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در سوریه در یادداشتی با عنوان «هدف دولتِ تروریستیِ اسرائیل از حمله تروریستی به کنسولگری ایران» اینگونه نوشت: «اسرائیل به تنها هدفی که تاکنون دست یافته، هولوکاستی کردن غزه و تظاهرات هفتگی در آمریکا و کانادا و اروپا و… علیه اسرائیل است. اسرائیل به دنبال راه خروج از این بحران است. حملهی تروریستیِ موشکی به کنسولگری ایران در سوریه که برخلاف تمامی قوانین بینالمللی به معنای حمله به خاک یک کشور است، با هدف واکنش سریع نشان دادن ایران به آن و آغاز جنگ با ایران است. هدف اصلی آن است که آمریکا را برای کمک به اسرائیل به جنگ مستقیم با ایران بکشاند. این هدفی است که اسرائیل همیشه طی چند دهه گذشته تعقیب کرده است.»
عطاءلله مهاجرانی
مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت نخست خاتمی در آن زمان پس از حوادث سال 1401 در بخشی از رشته توئیتی که درباره تحلیل وضع موجود ایران نوشته بود، اذعان کرد: «...چهارم؛ در آشوب آبان ۱۳۹۸، وزارت خارجه آمریکا و شخص پمپئو اتاق فرمان براندازى بود. پنجم؛ جان بولتون صراحت بیشترى بهخرج داد و در کارناوال سازمان مجاهدین خلق در پاریس گفت: «سال آینده در تهران خواهیم بود»!
منظورش سال ۱۳۹۸ بود. ششم؛ حادثه درگذشت تلخ مهسا امینى، فرصتى براى تحقق همان سناریوست. اعتراض که حق طبیعى مردم است، تبدیل به محملى براى آشوب و براندازى مىشود. هفتم؛ بیانیه بسیار مهم وزارت اطلاعات در واقع تبیین همان سناریوست. یورش به کلانترىها در زاهدان و یا طرح اشنویه در آذربایجان غربى، نشانههاى همان سناریوست که اتاق فرمان ظاهرىاش شبکههاى تلویزیونى فارسىزبان است. هشتم؛ مىبایست بین اعتراض مردمى و سناریوى آشوب تمایز قائل شد.»
وی همچنین در یادداشتی در روزنامه اعتماد درباره طوفانالاقصی و عملیات «وعده صادق» اینگونه نوشت: «عملیات وعد صادق، رویای خاورمیانه جدید به مرکزیت اسرائیل و نیز پیمان صلح قرن را اگر نگوییم بر باد داد و به روایت نماینده کویت: «در زبالهدان تاریخ انداخت!» میتوان گفت که آن را در افق محال قرار داده است. اسرائیل که بیش از شش ماه است در برابر طوفانالاقصی از پای درآمده و با جنایت نسلکشی میخواهد صورتش را سرخ نگه دارد، ناگهان با شوک بزرگ و شگفتانگیز یورش پهپادها و موشکهای کروز و بالستیک ایران روبهرو شد. همه تحلیلگران غربی در این نکته اتفاق نظر داشتند که عملیات ایران خارج از تصور و حد پیشبینی بوده است.»
سعید حجاریان
در جریان برگزاری کنفرانس برلین سه هفته از ترور سعید حجاریان گذشته بود و او در این کنفرانس حضور نداشت، اما روزنامه «صبح امروز» که وی مدیرمسئولی آن را برعهده داشت در جریان توقیف مطبوعات توقیف شد و حجاریان نیز به بهانه دعوت به شرکت در کنفرانس برلین متهم و به دادگاه فراخوانده شد. او در تحلیل اعتراضات سال 1401 در یادداشتی نوشت: «درباره مطالبه امروز جامعه خودمان چه میتوان گفت؟ نیمنگاهی به مواضع، کنشها و واکنشهای صحنه اعتراضی نشان میدهد مطالبات معوق که سابقاً صبغهی سیاسی و بعضاً سیاستی داشتند، اینک پوست انداختهاند و در شعارهای غیرجدلی و همهشمول مانند «زن، زندگی، آزادی» بازآرایی شدهاند.
این روند نشان میدهد گرانیگاه مطالبات آنی جامعه از «سیاست» به «حق شهروندی» تغییر یافته است. اگر تا پیش از این دموکراسی، صندوق رأی و کنش سیاسی موجد «بازشناسی» و «احقاق حقوق» بود اینک مطالبه شهروندی چنین نقشی ایفا میکند. مطالبهای که برخلاف دموکراسی - که عموماً به طبقه متوسط شهری تکیه داشت- فراطبقاتی محسوب میشود و هر شهروند بنا به تجربه زیستهاش ترجمهای از آن بهدست میدهد. حاملان این شعار از سویی، وضعیت قطبیبودن سیاست را که در منحنی دوکوهانه تبلور پیدا میکرد، نادیده انگاشته و با عبور از تحمیلها از هر نوع آلترناتیو برساخته یا نمادهای اقتدارگرایی اعراض کردهاند.
از سوی دیگر، با عبور از سیاست و سیاستورزیِ کلاسیک سبکی جدید از مطالبهگری را به نمایش درآوردهاند.» وی همچنین در واکنش به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران درتوئیتی نوشت: «راهبرد اصلاحطلبان، صلحطلبی در بیرون و دموکراسی و حاکمیت قانون در داخل است. صلح مسلح منفعتی برای ایران ندارد زیرا بنیهی دفاعی، مادی و معنوی کشور را تحلیل میبرد و ما، بـَدَل ما یتَتَحلل نداریم. بالعکس، اسرائیل مستظهر به حمایت آمریکاست و میتواند کسریهای خود را جبران کند.»
عمادالدین باقی
او در تحلیل اتفاقات سال 1401 و نقد احکام زندان و اعدام برای متهمان اینگونه گفت: «اینکه به محض بیان انتقادی، موج تهمت و تهدید را شروع میکنند کار عجیبی است. اینکه همزمان در خارج از کشور هم جریاناتی که میدانیم اهداف سوئی از سوق دادن جنبش مهسا به خشونت داشتند وارد عمل شوند، دلیلی بر کوبیدن انتقادات بهحق حقوقدانان و کارشناسان نیست. این چه منطق پوچی است که میخواهند برای بستن دهان منتقدین در داخل، مواضع بعضی جریانات را در خارج از کشور چماق کنند؟
درست مثل این است که مثلاً هرجا مواضع بعضی از روزنامههای آبزروز مونیخی در ایران با رژیم صهیونیستی مشابه شد بگوییم اینها هم صهیونیستی هستند. یا مثلاً وقتی که سازمان مجاهدین خلق در دوره خاتمی تعبیر فتنه اصلاحات را خلق کرد و بعد از سال ۸۸ هم مخالفان اصلاحطلبی تعبیر فتنه به کار بردند از این تشابه نتیجه بگیریم که اینها حتماً یکی هستند. این منطق، منطقی بیپایه و غلطانداز است.
مگر میشود در مورد احکامی که جنبه عمومی دارد و دادستان در آن دخالت میکند و موضوع، موضوع سیاسی- امنیتی است و جنبه شخصی ندارد بدون اقناع افکار عمومی دست به کاری زد؟»او همچنین پس از حمله اسرائیل به غزه در روزنامه سازندگی نوشت: «غرب ارزشهای خود را به دفاع از اسرائیل فروخت. زمانی که کاریکاتور پیامبر اسلام (ص)، احساسات مسلمانان را جریحهدار کرد و اعتراضشان را برانگیخت، گفتند: غرب از ارزش آزادی بیان کوتاه نمیآید اما الان کاریکاتوریست برجسته گاردین به خاطر کاریکاتور نتانیاهو اخراج و ۶ کارمند بیبیسی به خاطر لایک پستهای دیگران در حمایت از فلسطین (نه حماس) یا لایک اعتراض به بمباران مردم غزه اخراج شدند.اسم این دوگانگی چیست؟
حقوق بشر فقط برای اسرائیلیها و اوکراینیهاست نه برای مردم فلسطین. حقوق بشر فقط برای آنهایی است که دولتهای غربی بشر میدانند و این درست روی دیگر سکهای است که غربیها را بشر نمیداند... در جریان جنگ غزه و اسرائیل دولتهای غربی آزمون خوبی پس ندادند. آنها دیگر این شایستگی را ندارند که به سلب آزادی بیان در کشورهای استبدادی اعتراض کنند. رفتارهای دوگانه وسیعتر از اینهاست.»
محمدجواد روح، سردبیر روزنامه هممیهن، و اکبر منتجبی، رییس کنونی انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران در تحریریه روزنامه "آفتاب امروز"، بهار ۱۳۷۹
عکس: بهروز مهری